eitaa logo
اینو خوندی
139 دنبال‌کننده
227 عکس
8 ویدیو
6 فایل
﷽ 📚 #اینو_خوندی 📚 تقدیم به ساحت مقدس امام جواد الائمه علیه السلام 📌 تکه کتاب های خواندنی کاری از گروه گرافیکی #مطیع کیفیت اصلی تصاویر در motigraphic.ir 👈🏻 کانال اصلی◀️ @motigraphic 👤 ارتباط با ادمین◀️ @motigraphicAdmin التماس دعا...
مشاهده در ایتا
دانلود
اینو خوندی
📚 ؟ 🥉 ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📔 📝 📖 188 صفحه 📇 دفتر نشر ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 داستان از آنجا شروع می‌شود که احمد از خود دل کنده و به بالای بلندترین کوهِ پیشِ‌رویش می‌رود تا ببیند آن طرف کوهستان چه خبر است. وقتی که میرود و میرود تا حتی از ابرها هم عبور میکند با منظره‌ای مواجه می‌شود که باعث می‌شود سرجایش خشکش بزند. بله... منظره پیش‌رویش دهکده‌ای آنقدر زیباست که بیشتر به رویا شباهت دارد و این دهکده همان قصه ماست. احمد، قصد می‌کند در آن روستا ساکن شده و به سختی‌های زندگی گذشته‌اش پایان دهد. در ادامه با چوپان روستا آشنا می‌شود و خواسته‌اش را مطرح می‌کند، چوپان و خانواده‌اش هم با روی باز خواسته او را قبول می‌کنند ولی پدر چوپان برای احمد داستانی از نورآباد را تعریف می‌کند که همه چیز را تغییر می‌دهد... ناصر ایرانی در این رمان کوتاه، معنای به خاک و اقلیم و را به خوبی به نشان می‌دهد. در این رمان کوتاه مفاهیم صبر، استقامت، استقلال و خودکفایی، خودباوری به خوبی به نمایش گذاشته شده است... ➕ برشی از متن کتاب: سختی دومش که حقیقتا سخت است و مرد تا مرد نباشد زیربارش نمی‌رود این است که سرمایه‌تان را باید پای چیزی بریزید، پای چیزی باید جان بکنید، که توی خانه شما ساخته نمی‌شود. بیرون دهکده‌تان، ساخته می‌شود... سود این کار با انگشت‌های دست لمس کردنی نیست. سود این کار مثل سود درخت گردو یا توتی است که آدم تو کوچه‌های شهر و دهش می‌کارد. میوه‌اش مال همه می‌شود و هیچ کس. مال هر کسی که به موقع از راه می‌رسد، حتی اگر غریبه باشد... حالا به من بگویید ببینم مردم دهکده شما حاضرند سرمایه و عمرشان را پای یک همچین کاری بریزند؟ 🔗 🌿 @motigraphic 🔰 @inokhundi 🌐 www.inokhundi.ir
اینو خوندی
📚 نو+کتاب | ماجراهای من و دوستم (۱) 💥 جرقه رفاقت 😣 دیگر کم‌کم داشتم مامان را عصبانی می‌کردم: دخترجان، توی عروسی که نمیشه با خودت کتاب ببری! -چرا نمیشه؟ من می‌خوام وقتی حوصله‌‌‌م سر رفت اونجا کتاب بخونم. 👰 عروسی، خان آخر بود. قبلش جاهای زیادی را امتحان کرده بودم. توی اتوبوس وقتی به زحمت خودم را بین میله و پله آخر جا داده‌ بودم. توی تاکسی، وقتی آنقدر غرق خواندن شده بودم که یادم رفته بود در مقصد پیاده شوم. توی فروشگاه وقتی بقیه سرگرم خرید بودند و من گوشه‌ خلوتی را برای خودم گیر می‌آوردم. وسط مهمانی وقتی دیگر حوصله‌ام سر می‌رفت و کتابم را درمی‌آوردم. بعد هرچه آدم‌ها متعجب‌تر نگاهم می‌کردند، من سرم را بیشتر توی صفحات کتابم می‌بردم. ☺️ دنیای عجیبی با کتاب‌‌‌ها داشتم. هیچ‌وقت حوصله‌ام سر نمی‌رفت، هیچ‌وقت احساس تنهایی نمی‌کردم. هیچ مشکلی نداشتم اگر قرار بود چند روز توی خانه تنها بمانم. پیش خودمان بماند، گاهی آرزو می‌کردم تنها باشم، یک فرصت عالی برای غرق شدن در کتاب‌هایم. یا مثلاً توی آسانسور گیر بیفتم. باید اعتراف کنم این یکی هم، جزو آرزوهایم بود. خیالم جمع بود همیشه دو سه تا کتاب توی کیفم دارم که حوصله‌ام سر نرود. 🎚 گاهی حتی وقت سوار شدن به آسانسور، خودم را می‌دیدم که گوشه آسانسور نشسته‌ام روی زمین و تا تأسیسات بیاید و مرا از آنجا نجات دهد، کلی از کتابم را جلو برده‌ام. بدون اینکه کسی شکایت کند: کور شدی انقدر خوندی! پاشو بیا ناهار! حداقل لباس بیرونت رو عوض کن و… خب البته که چند ثانیه بعد درهای آسانسور باز می‌شد و خیال من هم کف صیقل خورده‌اش جا می‌ماند. 🤔 چطور شد که این رفاقت شروع شد؟... 📚 🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 https://nojavan.khamenei.ir/showContent?text&ctyu=19630
اینو خوندی
📚 ؟ 🏅 ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📔 📝 و 📰 ترجمه 📖 ۴۴۸ صفحه 📇 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 اول ترس از بمباران و از دست‌دادن عزیزان را می‌پاشد توی رگ های‌تان ... هر لحظه منتظرید خبر کشته شدن یکی از اعضای خانواده را بشنوید. شهری که محاصره باشد معنی‌اش این است که اگر مادر خانواده خارج از شهر باشد نمی‌تواند برگردد و کنار خانواده باشد. دخترها باید بحران پیش آمده را مدیریت کنند. در صفحه‌صفحه کتاب خداحافظ سارایوو با مسلمانانی که در محاصره صرب‌ها قرار گرفتند زندگی می‌کنید شاید شما هم اول ترس جنگ به جان‌تان بیفتد و قیافه‌های لاغر بچه‌ها دل‌تان را کباب کند ولی کم‌کم زیر نگاه تک تیراندازهای صرب زندگی جوانه می‌زند. راوی کتاب دخترهای یک خانواده بوسنیایی هستند که جنگ روی سر زندگی‌شان آوار شده ولی آن‌ها به هم قول داده‌اند که شجاع باشند. ➕ برشی از متن کتاب: برگ‌های پاییزی درختان ریختند... شاخه‌های درخت‌ها لخت شده بودند و بدون پوشش آن‌ها احساس می‌کردیم بیشتر در معرض دید دشمن هستیم. هوا مرطوب‌تر و سردتر و بچه‌ها مجبور بودند برای گرم شدن زیر پتوهایشان جمع بشوند. هروقت برای غذا درست‌کردن آتش روشن می‌کردیم، هر پنج تای آن‌ها دور اتاق جمع می‌شدند تا خودشان را گرم کنند. یانا و سلما به تازگی به "مدرسه جنگ" ‌می‌رفتند که یکی از معلم‌هایشان که در اطراف‌ما زندگی می‌کردند ایجاد کرده بود. درس‌ها چند ساعت بیشتر طول نمی‌کشیدند و دخترها هر وقت بمباران اجازه می‌داد، با خوشحالی به مدرسه می‌رفتند... 📝 📗 خرید نسخه‌ی از در * [اینجا](https://plink.ir/G7Z7W) * 📕 خرید نسخه‌ی از در * [اینجا](https://plink.ir/fMsjx) * 🔗 🌿 @motigraphic 🔰 @inokhundi 🌐 www.inokhundi.ir
اینو خوندی
📚 ؟ 🏆 ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📔 📝 علامه 📖 ۲۷۲ صفحه 📇 مرکز فرهنگی انتشاراتی ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 بر اساس این کتاب، سقیفه در یک روز و یا طراحی یک نفر برای خلافت خلاصه نمی‌شود؛ بلکه سقیفه آغاز بروز و ظهور اجرای نقشه‌ای حساب شده است که طی آن افرادی معین از قریش می‌بایست یکی پس از دیگری، زمام حکومت را به دست گیرند تا آن را، پیوسته از اهل‌بیت پیامبر علیهم‌السلام دور دارند و نهایتاً آن را به بنی‌امیه بسپارند... این نقشه اجرا شد، لکن با قتل عثمان و خلافت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، ناتمام ماند... این تحلیل، که بر مبنای منابع درجه اوّل مکتب خلفاست، در نوع خود بی‌نظیر است؛ مطالب پراکنده و ناتمام و بعضاً نادرست گذشتگان و معاصران را، درباره سقیفه، منظّم و کامل ساخته، تصحیح می‌کند و برای فهم بهتر تاریخ اسلام، از زمان شهادت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله تاکنون، بسیار روشنی بخش و هدایتگر است... ➕ برشی از متن کتاب: انصار از دو قبیله اوس و خزرج بودند که هر دو قبیله در اصل از اهل یمن بودند و اجداد ایشان برای درک حضور پیامبر خاتم و یاری حضرتش به مدینه آمده بودند... سقیفه مشهور در تاریخ، محل اجتماع قبیله خزرج از انصار در مدینه بوده است و رئیس ایشان سعد بن عُباده بوده که برای بیعت با او پس از وفات پیامبر در آن محل اجتماع کرده بودند؛ در حالی که جسد مبارک ایشام بین خاندانش بود و مشغول غسل دادن جسد مطهر آن حضرت بودند. چون خبر اجتماع سقیفه به گروه پیرو ابوبکر و عمر رسید ایشان نیز با سرعت به اجتماع سقیفه ملحق شدند... 🔗 سلام الله علیهم سلام‌الله‌علیها علیه‌السلام 🌿 @motigraphic 🔰 @inokhundi 🌐 www.inokhundi.ir
📚 نو+کتاب | ماجراهای من و دوستم (۲) 🌀 دنیای بی‌نهایت 🌏 ما خیلی جاها را ندیده‌ایم، خیلی کارها را انجام‌ نداده‌ایم. دنیای توی ذهنمان به اندازه تجربه‌های کوچکی است که تا به حال از سر گذرانده‌ایم. -البته به غیر از تجربه بزرگ کرونا!- مارکوپولو نیستیم که دنیا را بچرخیم یا خبرنگار بحران که وسط هر جنگ و سیل و زلزله‌ای سر و کله‌مان پیدا شود. خیلی آدم‌ها هستند که حسرت یک دلِ سیر دیدنشان برای همیشه روی دلمان می‌ماند. مثل آیت‌الله بهجت، مثل شهیدحاج قاسم سلیمانی. بیایید قبول کنیم که عمر کوتاهی در زمانه کوچکی داریم. پر از محدودیت‌های کوچک و بزرگ که شرایط، جلوی پایمان گذاشته. شرایطی که بیشترش به اختیار خودمان نبوده. شرایطی که عوض شدنی نیست. 😉 اما قرار نیست قصه به همین سادگی باشد. به جای تمام این محدودیت‌ها خدا به ما دو بال خیال داده و یک قالیچه پرنده. می‌توانیم سوار قالیچه شویم و تک‌تک جاهای دیدنی دنیا را قدم بزنیم. با آدم‌های مختلف معاشرت کنیم. قاطی پیروان دین‌های مختلف شویم و درباره عقایدمان گفت‌وگو کنیم... 📚 🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 https://nojavan.khamenei.ir/showContent?text&ctyu=19758
🔴«سلول‌های بهاری» منتشر شد| پدر علم سلول‌های بنیادی ایران از خاطراتش می‌گوید 🔻کتاب «سلول‌های بهاری»؛ خاطرات تولید و توسعه سلول‌های بنیادی به روایت دکتر حسین بهاروند، پدر دانش سلول‌های بنیادی ایران است. 🔻دکتر بهاروند، استاد ممتاز و مؤسس پژوهشکده زیست‌شناسی و فناوری سلول‌های بنیادی پژوهشگاه رویان، در سال ۱۳۷۶ به پژوهشگاه رویان پیوست و پس از چند سال پژوهش، در سال ۱۳۸۲ توانست برای اولین بار در ایران سلول‌های بنیادی رویانی انسانی را تولید کند. 🔻در سال ۱۳۸۷ نیز به همراه همکارانش موفق به تولید سلول‌های بنیادی پرتوان القائی انسانی شد. این فعالیت‌ها او و همکارانش را قادر ساخت تا شاخه‌های مختلف پزشکی بازساختی را در ایران پایه‌گذاری کنند. 🔻ایشان تاکنون بیش از سی جایزه ملی و بین‌المللی از جمله جایزه رازی، خوارزمی، آیسسکو، آکادمی علوم جهان (TWAS)، یونسکو و جایزه مصطفی(نشان عالی علم‌وفناوری جهان اسلام) دریافت کرده است. تحقیق‌ونگارش: بهنام باقری جلد:شومیز 408صفحه 50هزار تومان ⭕️سفارش با تخفیف 20درصد و ارسال رایگان: instagram.com/raheyarpub 02537746490 02142795454 ▫️ vaketab.ir@raheyarpub