eitaa logo
مبلغان بدون مرز
656 دنبال‌کننده
144 عکس
135 ویدیو
4 فایل
کانالی برای تمامی افرادی که دغدغه رساندن پیام اسلام به سرتاسر جهان را دارند. ادمین: @preacher
مشاهده در ایتا
دانلود
@IntMob ❇️ یک بانوی عاشق سنت ما در مسجد آن است که نخبگان را دعوت می کنیم و بطور ویژه با آنان گفتگو می کنیم. یکی از این نخبگان بانوی مسلمانی است که برخلاف تبلیغ دوستانش به مسجد قبا آمده و پس از آن عاشق این مسجد شده است . معمولا در برنامه‌های مسجد شرکت می کند. بزرگ شده انگلیس است و چند سال هم در آمریکا بوده و به کشورهای زیادی سفر کرده است. در یکی از این کشورها به اتهام تروریسم بودن به دادگاه احضار شده است. جرمش این بوده که هنگام عصر برای نماز ، جمع همکارانش را ترک کرده و گاه "ان شاءالله " می گوید ! صحبت از شیعه و سنی شد . گفت من یک مسلمانم و پدرم همواره می گفت احادیث را با قرآن بسنج. اهل بیت را دوست دارم ... از آیه ۵۹ سوره نساء برایش گفتم ... گفت قطعا اولوالامر من اهل بیت پیامبر هستند و مگر می شود دیگران را به آنها ترجیح داد ... از آنچه بر اهل بیت گذشته گفتم ... ماجرای کربلا را می دانست . اشکش جاری شد و گفت چطور ممکن است کسی سر امام حسین را ببرد . گفت من وقتی خبر شهادت سردار س... را شنیدم کلی گریه کردم تازه او با اهل بیت قابل مقایسه نیست و سرباز آنان است ... می گفت (و چشمانش دوباره خیس شد) به عقیده من اگر کسی از شهادت سل...ی ناراحت نشده باشد حتما در قلبش و ایمانش مشکل دارد. : ایشان در تقسیم بندی بعضی ، جزء اهل سنت محسوب می شود و البته این تقسیم بندی ها نادرست است. بسیاری از مسلمانان در غرب فقط مسلمانان ، نه سنی و نه شیعه اصطلاحی. شاید در آینده مصاحبه با ایشان را منتشر کنیم . 💯 مبلغان بدون مرز @IntMob
مبلغان بدون مرز
@IntMob یک شب در فستیوال فیلم ،، وِزول ،، در فرانسه جعفر پناهی با یک خانم فرانسوی بحث ش درگرفته بود که پیامبر ما محمد ص، بهتر و کامل تر است یا مسیح ع ؟ من از سر و صدای بلند این دو ، به جمع پیوستم . زن فرانسوی گفت اجازه بدین نظر ابوالفضل رو بپرسیم چون ابوالفضل آرومتره و تعصبی نیست . من حرفهای جعفر در رابطه باحضرت محمد رو نشنیده بودم ولی زن فرانسوی میگفت پیامبر شما از بعثت تا مرگ بیست و چهار جنگ انجام داده،  ولی مسیح هرگز . من تعریف کردم‌که زمان جنگ ایران و عراق بود و عراق هر شب یکی دو موشک بسمت تهران میانداخت و من خیلی مضطرب بودم . یکشب که خیلی عصبانی و در عین حال خسته و غمگین بودم از خانه زدم بیرون و رفتم به انتهای خیابونی که نزدیک خونه ما بود، اونجا یه کلیسا بود با یک صلیب بزرگ بالای در سر درِ کلیسا . همینکه چشمم افتاد به صیلیب، شروع کردم به خوندن نوشته زیرش . _ یک دیگر را محبت کنید، آنگونه که من شما را محبت نمودم . @IntMob بعد از خوندن این نوشته، آرامش عجیبی گرفتم و احساس کردم چقدر در آغوش خدا م .... و آرام برگشتم خونه . زن فرانسوی که تحت تاثیر تعریف من قرار گرفته بود گفت، حالا از محمد بگو . _از پیامبر خودمان ، داستان خاکستر ریختن زن غیرمسلمانی را، تعریف کردم که هر روز که حضرت محمد برای نماز بسمت مسجد میرفته ظرفی از خاکستر بر سر حضرت میریخته و حضرت را آلوده میکرده . بعد از مدتی پیامبر می بینه که از زن و خاکستر خبری نیست ، احوالش را جویا می شود ، میگویند بیمار شده و در خانه بستری ست ، حضرت محمد بلافاصله به عیادت آن زن میرود و زن با دیدن محمد از خجالت به زیر پتو میرود . و بعد از آن مسلمان می شود و از دوستداران حضرت . زن فرانسوی که بشدت تحت تاًیر قرار گرفته بود از من پرسید . چگونه اینهمه محبت و گذشت محمد رو، باور کنم . چه کسی این داستان را برای تو تعریف کرده؟ گفتم همون کسی که جمله زیبای حضرت مسیح ع رو برام تعریف کرده ، و من باور کرده ام .... زن فرانسوی و جعفر پناهی و دیگرانی که دور ما جمع بودند لحظه ای سکوت کردند، بعد زن فرانسوی از من پرسید پس چرا مسئولین کشور شما هیچوقت از این رئوفیت ها ، حرفی نمی زنند و مدام دنیا و مردم دنیا رو تهدید به نابودی می کنند !؟ _گفتم نمی دانم 🥀 🔗 abolfazl_jalili 💯مبلغان بدون مرز @IntMob
مبلغان بدون مرز
@IntMob ❇️ رزق محرّم ده ها اتفاق و تصادف غیرمنتظره رخ داده تا اینجا، من و خدیجه و فاطمه، توی قطار شینکانسن از کانازاوا به کیوتو کنارهم بنشینیم. خدیجه بحرینیه، دانشجوی اقتصاد و روابط بین الملل، شیعه. فاطمه پاکستانی، دانشجوی بیوتکنولوژی وسلولهای سرطانی، اهل سنت. از هردری حرف می‌زنیم و قصه میرسه به کاروان زیارتی پاکستانیها در ایران و عراق و ...سوریه! فاطمه تندوتیز یه شال مشکی از کیفش درمیاره و سرش رو میپوشونه و میگه: یه سوال! چرا حضرت زینب از امام زین العابدین جدا شد و رفت سوریه؟! من و خدیجه که از این تغییر ناگهانی بحث حسابی جاخوردیم ،جوابی نداریم! سوالو میفرستم برای همسرم و تا جواب بیاد فاطمه ادامه میده: «مناجات نامه امام زین العابدین روخوندین؟(صحیفه سجادیه).من کلش رو بارها خوندم! تنم می‌لرزه هربار! امام معصوم چطوری توی تاریکی شب کنار دیوارکعبه خدا رو به رحمانیتش قسم میداده! اگر مناجات نامه نبود ما دعاکردن بلدنبودیم!» @IntMob من و خدیجه بهت زده،نفس هم نمیکشیم! فاطمه ادامه میده«حادثه کربلا امام زین العابدین رو پیر کرد! حادثه کمی هم نبودها! یک صبح تا غروب آفتاب! جهان آفرینش زیرو رو شد!» بهت من بغض میشه و فاطمه پرشور و بیوقفه دوساعت تمام ادامه میده: از تیر زهرآلود حرمله و زبان خشک علی اصغر، از خرابه های شام و فضه و وصیت حضرت فاطمه و قافله اسرا، از خطبه های حضرت زینب... بغضم اشک میشه و محکم بغلش میکنم میگم فکرش رو هم نمیکردم یک اهل سنت اینطور قصه عاشورا رو برام بگه! یهو جدی میشه میگه«عاشورا، قصه شیعه و سنی نیست! قصه اسلامه! قصه اخلاق و انسانیته! اگر عاشورا نبود، اسلام هم نبود که دعوای شیعه و سنی باشه! اصلا همه آموزه های پیامبران از بین میرفت و بشر برمیگشت به جاهلیت اولیه‌ش! حتی حضرت ایراهیم هم حادثه عاشورا رو میدونست! خدا از ازل قصه عاشورا رو میدونست!میدونی ما همیشه میگیم «رضی الله عنه» ولی درمورد اهل بیت میگیم «علیهم السلام» چرا؟! چون خدا باید از همه بنده ها راضی باشه، اما خودخدا از اهل بیت میپرسه: «آیا از من راضی هستید؟» چون مصیبت عاشورا برای اهل بیت، از خلقت آدم تا خود قیامت بی‌سابقه اس! این حادثه خیلی عظیمه! @IntMob میگم تو چقدر خوب روضه میخونی! میگه برادر من توی نروژه و والدینم مالزی کار میکنن ولی همه عمر پای «مجالس» بزرگ شدیم و هرسال کلی نیاز دادیم!(نذری). عالمان ما میگن روایت کردن عاشورا عبادته!ادامه دینه! هرکجا که بریم میگیم! موقع پیاده شدن، من و خدیجه با خجالت از اینکه نه عرضه و جرات فاطمه رو داریم نه سوادش رو از فلسفه عاشورا، داریم حرف میزنیم.میگه زینب باورت نمیشه یه چیزی بگم! با خودم عهد کرده بودم هرطور شده عاشورا تاسوعا برم توکیو به مجلس روضه جایی پیدا کنم، بعد موبایلم که شکستی دیدم بدون موبایل نمیتونم برم، تازه پول تعمیر موبایل زیاده و پولی هم نمیمونه، بعد اینجا و روضه فاطمه... یعنی امام حسین میدونست من روضه لازم دارم!» و من حیرت زده دارم فکر میکنم یعنی همه اتفاقات عجيب امروز، تصادفی بودن؟! یعنی این امام حسین نبوده که به زور دست منو گرفته آورده نشونده توی این مجلس روضه غریب و ناگهان ؟!! منبع: bahramizeinab 💯 مبلغان بدون مرز @IntMob
@intMob خاطره تلخ ...برخلاف روزهای قبل اینبار حوصله آدم ها را نداشتم و برای پیاده روی به مکانی خلوت رفتیم، جاده جدید فرودگاه که هنوز افتتاح نشده بود. ساعت ۵:۱۵ پیاده روی را شروع کردیم. نازنین(اسامی تغییر داده شده) با هندزفری قرآن گوش میکرد. من هم موبایل در دستم بود و کتاب صوتی "ملت عشق" نوشته الیف شافاک را گوش میکردم. غیر از ما یک خانم دیگر هم بود که میدوید و از ما فاصله گرفت. پانزده دقیقه نگذشته بود که نازنین به عقب نگاه کرد و فریاد کشید. از صدای او به خودم آمدم و به عقب نگاه کردم. سه جوان سیاه پوست در فاصله نیم متری پشت سر ما بودند. فکر کردم می خواهند عبور کنند، خواستم از سر راهشان کنار بروم که یکی از آنها با مشت به صورتم زد و عینکم روی زمین افتاد. با او درگیر شدم. با موبایل محکم به دهانش زدم. ناگهان متوجه شدم که دو جوان دیگر با نازنین درگیر شده اند، یکی از آنها چاقو به طرف او گرفته بود و دیگری دستش را روی دهانش گذاشته بود. کسی که با من درگیر بود چاقو درآورد. موبایل را به او دادم و به سمت نازنین دویدم. آن سه نفر گریختند. چند متر دنبال آنها دویدم تا اینکه از جاده خارج شدند و از زیر فنس کنار جاده لای درختان ناپدید شدند. نازنین در حال جیغ زدن بود و کمک می خواست. در آپارتمان نزدیک ما چند خانواده به بالکن آمده بودند. فریاد زدم: " به پلیس زنگ بزنید." پاسخ دادند که پلیس در راه است. ناگهان متوجه شدم که ریموت خودرو در جیبم نیست. نازنین را صدا زدم که بیاید برویم سمت خودرو تا آن را نبرند. اما او همچنان فریاد می زد: "هلپ." به سمت او رفتم و در محل درگیری، ریموت را پیدا کردم. نازنین را در آغوش گرفتم و دلداری اش دادم. لباسش خونی بود. انگشتش بر اثر تماس با چاقو بریده بود. گریه کنان گفت: " موبایلم را گرفتند. گردنبند را از گردنم کشید. الگوهای ضحا را به زور از دستم درآورد." دست چپ او هم بر اثر تماس النگو زخمی شده بود. گفتم اشکال ندارد. خدا را شکر که سالم هستیم. در همین لحظه دو نگهبان محلی با تفنگ شکاری به ما رسیدند. محل فرار دزدها را نشانشان دادم و گفتم اگر پیدایشان کنید پول خوبی می دهم. آنها در جستجوی دزدها وارد بیشه شدند. من و نازنین کنار جاده نشستیم. نازنین گفت: " چقدر ما غریبیم." اشک در چشمانم حلقه زد. دلم برای هر دویمان سوخت، برای او خیلی بیشتر. چند دوچرخه سوار آمدند و یکی از آنها بار دیگر با پلیس تماس گرفت. یک نفر هم با خودرو آمد. گفت که صدای فریاد ما را که شنیده آمده است. می خواست کمک کند. از من خواست سوار شوم تا کوه را دور بزنیم، شاید دزدها را ببینیم. اما حال نازنین خوب نبود، علاوه بر اینکه منتظر پلیس بودیم. او گفت که هفته قبل نیز آنجا به شخصی حمله شده و تمام بازوهایش زخمی شده است. پس از حدود بیست دقیقه از وقوع حادثه چهار مامور لباس شخصی با خودروی عادی آمدند. مسلح بودند. مشخصات دزدها را پرسیدند و رفتند. دوچرخه سوارها هم ابراز همدردی کردند و رفتند. کنار نازنین نشستم. شروع کرد به هزیان گفتن. شوکه شده بود. خون انگشتش لخته شده بود. نگران بود که چاقو آلوده باشد و ایدز بگیرد. به من نگاه کرد و گفت: " دهانت خونی است. من دیدم چاقو به طرف تو گرفته بود. چقدر سخت است جلوی زن، شوهرش را بزنند." کمی مکث کرد و اشک ریزان گفت: " یا فاطمه زهرا." خودروی شخصی دیگری جلوی ما توقف کرد. مرد لباس شخصی سفیدپوستی از آن خارج شد. کارت شناسایی اش را نشان داد و خودش را معرفی کرد. افسر پلیس بود. گفت که وقتی با اداره آنها تماس گرفته اند نیروهایش را به محل اعزام کرده و در حال جستجو هستند. شرح ماجرا را از من پرسید و جزئیات را یادداشت می کرد. متوجه نازنین شدم. کنار جاده نشسته بود و اشک می ریخت و می گفت: " یا علی بن موسی ما غریبیم، کمک کن." یک خودروی پلیس هم آمد و مامور آن با آن افسر صحبت کرد و رفت. به نظر می رسید این دو از دو مرکز باشند، یکی پلیس شهر که همیشه یونیفرم دارند و دیگری پلیس نامیبیا که لباس شخصی اند. حدود ساعت ۷ بود که افسر پلیس ما را تا خودروی مان رساند. از او پرسیدم که ما چگونه می توانیم پیگیری کنیم. پاسخ داد که باید در اولین فرصت در اداره پلیس شکایت نامه تنظیم کنیم و آنها به ما خبر می دهند.  حال نازنین خوب نبود. به نزدیک ترین بیمارستان خصوصی رفتیم. دکتر ابتدا برای جلوگیری از عفونت چیزی در دستش تزریق کرد. برای درمان شوک هم دو قرض داد اما نازنین نخورد. بی قراری می کرد و نگران بچه ها بود. می ترسید که دلواپس ما شده باشند. پس از دریافت نسخه پزشک در قسمت پذیرش، به ما گفتند که چون مورد سرقت قرار گرفته ایم لازم نیست برای ویزیت چیزی پرداخت کنیم. اما برای اورژانس باید ۸۰۰ رند می دادیم. گفتم که پولی ندارم. کارمند اورژانس گفت که یادداشت می کند تا فردا پرداخت کنیم... قسمتی از پیش نویس کتاب پیله های سرد منبع 💯 مبلغان بدون مرز @intMob
هدایت شده از مبلغان بدون مرز
@IntMob توی برزیل کارتون‌خواب‌ها رو می‌برن توی مساجد و مراکز اسلامی ای که با کمک و حمایت ایران ساخته شدن، در تهران -ام‌القرای جهان تشیع- چطوره اوضاع؟! - رونوشت به امور مساجد و سازمان های مربوطه ... 💯 مبلغان بدون مرز @IntMob
هدایت شده از مبلغان بدون مرز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@IntMob ❇️ نگرانی رژیم صهیونیستی از پناهندگی یهودیان "لو طاهور" به ایران 🔹یهودیان لِو طاهور (Lev Tahor) – به معنای قلب مطهر – یکی از فرقه‌های یهودیان ارتدوکس (یهودیان حریدی یا حاردی) هستند که بیش از سایر فرقه‌های یهودیان به آموزه‌ها و سنت‌های دین یهود و تورات وفادار مانده‌اند و به همین دلیل مورد آزار و اذیت صهیونیست‌ها و لابی‌هایشان قرار گرفته‌اند. از اردن تا کانادا و سرزمین‌های اشغالی با اجتماعات این یهودیان به شدت مقابله می‌شود و نهادهای اجتماعی تلاش می‌کنند با انتقال کودکان این گروه به مراکز نگه‌داری کودکان بی‌سرپرست، از انتقال اعتقادات این گروه به نسل جدید آن‌ها جلوگیری کنند. 🔸ده‌ها نفر از آنها قصد داشتند به ایران پناهنده شوند اما پیش از خروج از کانادا بازداشت شدند. 💯 مبلغان بدون مرز @IntMob
هدایت شده از مبلغان بدون مرز
32.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
@IntMob ❇️ هنده طالب، بازيگر مشهور عراقي: هر سال با مادرم كه سني است تا كربلا پياده مي روم! ‏ 💯 مبلغان بدون مرز @IntMob
هدایت شده از مبلغان بدون مرز
@IntMob ✳️ خاطره یک زوج ایرانی آفریقایی در فرانسه ⁣⁣⠀⠀⁣⁣⠀ ⁣⁣⠀ دو روز پیش رفته بودیم مهمونی خونه جاری و برادر شوهرم. بیاین یه چیز جالبی براتون تعریف کنم 👇🏻⁣⁣⠀⁣⁣⠀ از قضا اون روز مهمونی مترادف شده بود با عید فطر و خب من تنها نفر مسلمان تو خانواده مون هستم دیگه ⁣⁣⁣⁣⠀ مثل عادت همیشگی ،جاری ام که فرانسوی هست به غذا اشاره کرد و گفت قَ نَ (رعنا) غذا رو از گوشت حلال پختیم خیالت راحت باشه ⁣⁣ گفتم خیلی ممنون ❤️⁣⁣⠀⁣⁣⠀ بعد یکی صدام زد قَ نَ (رعنا)⁣⁣⠀⁣⁣⠀ ازم پرسید امروز میتونی غذا بخوری ؟⁣⁣⠀⁣⁣⠀ خندیدم و گفتم اره میتونم ⁣⁣⠀⁣⁣⠀ بعد دوباره یکی جواب داد چرا این سؤالو ازش میپرسی مسئله شخصیه!⁣⁣⠀⁣⁣⠀ دوباره یکی گفت نه بابا نباید تا شب چیزی بخوره ⁣⁣⠀⁣⁣⠀ بعد یکی در حالی که صفحه گوشیشو نشون میداد گفت نه امروز آخرین روزه ! عید قَمَدان(رمضان) مبارک رعنا!⁣⁣⠀ خندیدم و خیلی تشکر کردم 💕⁣⁣⠀⁣⁣⠀ بعد دیگه بحث رفت سر دین اسلام و اینا ⁣⁣⠀⁣⁣⠀ یکی از پسر های فامیل جاری ام در اومد گفت من اگه با یک دختر مسلمون ازدواج کنم به احترامش دیگه الکل نمیخورم⁣⁣⠀⁣⁣⠀ بعد دوباره یکی دیگه از پسر های فامیل جاری ام که مجرد هست گفت همکار هام همه بهم توصیه میکنن که با یک دختر مسلمان ازدواج کنم چون خیلی همسر های خوبی هستند ⁣⁣⠀⁣⁣⠀ برای من خیلی جالب بود که علی رغم تبلیغات بدی که در رسانه ها اینجا علیه ما میشه و اون پیش فرض ها و قضاوت های همیشگی که ما همگی تروریست هستیم و اینا .. چقدر بازم آدما میتونن ⁣⁣«اُپن مایند» و مهربون باشن و با آغوش باز تفاوت ها رو بپذیرن 🙏🏻⁣⁣⠀⁣⁣⠀ بعد تو ذهنم مقایسه کردم با فرهنگ ایرانی خودمون⁣⁣⠀⁣⁣⠀ که این نفرت بین اعضا جامعه خودمون کی میخواد از بین بره ؟⁣⁣⠀ مذهبی ها از غیر مذهبی ها بدشون میاد ⁣⁣⠀⁣⁣⠀ غیر مذهبی ها از مذهبی بدشون میاد ⁣⁣⠀⁣⁣⠀ شهری ها از روستایی ها بدشون میاد ⁣⁣⠀⁣⁣⠀ روستایی ها از شهری ها بدشون میاد ⁣⁣⠀⁣⁣⠀ فقیرا از ثروتمندا بدشون میاد ⁣⁣⠀⁣⁣⠀ ثروتمندا از فقیرا بدشون میاد ⁣⁣⠀⁣⁣⠀ و هزاران مثال دیگر ...⁣⁣ نمیدونم که آیا تونستم منظورمو درست برسونم یا نه⁣⁣⠀ خلاصه میخوام بگم اگه قلبمون رو باز کنیم به روی دیگران ،زندگی خیلی هیجان انگیزه تر و قشنگتر میشه ❤️⁣⁣⠀ منبع: صفحه اینستاگرام خاطرات رعنا و فیلیپ، یک زوج ایرانی _آفریقایی در فرانسه 💯 مبلغان بدون مرز @IntMob
@IntMob ❇️ تو آشپزخانه خوابگاه مشغول پختن سحری فردا بودیم که یهو یه نفر با عجله اومد تو، نفری یه بسته گذاشت یه چیزی فرانسوی گفت و رفت. بعدا از بقیه پرسیدم گفتن این هدیه به مناسبت ماه رمضان بوده، واقعا به ذهنم خطور نمی‌کرد تو فرانسه هم نذری بدن 😀 🔷البته غذای توش را واقعا نمیشه خورد! 😅 🔸منبع: itshosain 💯مبلغان بدون مرز @IntMob
هدایت شده از مبلغان بدون مرز
@IntMob ✳️ ماه مبارک رمضان در کانادا 🔹نجمه بردار، دانشجوی ایرانی مقیم کانادا (منبع) اونقدر گسترش پیدا کرده ... اونقدر در سراسر زیاد شده ... اونقدر مطالبه نسبت به زیاد شده ... اونقدر های زیاد شده ... که در های بزرگ غیر اسلامی به مناسبت ماه تخفیف میزنند... چون مشتری مسلمان دارند.. توی مغازه هاشون بیلبورد میزنند ... شهروندان غیر مسلمان به مسلمانان حلول ماه رمضان را میگویند ... ( با عباراتی مثل *رمضان کریم* و یا *هپی رمضان*).. بعضی مدارس و ادارات شرایط روزه داری اعضای مسلمانشان را لحاظ میکنند و کلی اتفاق دیگر .. یعنی اگر کرونا نباشد شما حال و هوای رمضان را حتی در کانادا که یک کشور غیر اسلامی است درک میکنید. رمضان مبارک! عکس ها مربوط به تخفیف های مغازه های غیر اسلامی و مراسمات است. و این نوید بخش آوازه ی اسلام و روشن شدن نور در سر تا سر گیتی است ... هر چند مشرکان خوش نداشته باشند ... (لازم میدونم اشاره کنم که من این تفکرات که گفته میشه این موارد اهمیتی نداره و مغز دین مهمه را سطحی نگری می‌بینم. اگر در طول تاریخ بنگریم میبینیم دلیل این همه توجه به اعیاد و مناسبت های مسلمانان ؛ مطالبه های بعضی مسلمانان در طول زمان در مورد حقوقشان و همچنین تلاش برخی برای رنگ بخشیدن به جامعه مسلمانان است ...) دیدن هایلایت میعادگاه را پیشنهاد میکنم. 💯 مبلغان بدون مرز @IntMob
هدایت شده از مبلغان بدون مرز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@IntMob ✳️ خانم بنیامینا کاریچ، شهردار سارایوو به مناسبت فرارسیدن ماه مقدس رمضان، به نام اداره شهرداری و به نام خودم بهترین تبریکات را به شهروندان سارایوو و مسلمانان تقدیم می کنم. آرزو می کنم که نخست در تندرستی کامل بسر ببرید، و در شادی و عبادت، در پناه لطف الهی و با خانواده و دوستانتان بسر ببرید. مسلمانان عزیز من، از برکات این ماه لذت معنوی ببرید. از شما درخواست می کنم در دعاهایتان سارایوو و تمامی مردم آن را به یاد داشته و دعا کنید؛ و از شما تمنا دارم از خداوند صلح و نجات را درخواست کنید که همه بدان نیاز داریم، بدون توجه به این که چه نامی و چه دینی داریم. سارایوو نیاز به آرامش و نجات دارد. بار دیگر برای مسلمانان سارایوو بهترین آرزوها را دارم و امیدوارم در این دره سارایوو، بوی مبارک رمضان همه جا را فرا بگیرد. منبع: مارش نامیرا 💯 مبلغان بدون مرز @IntMob
هدایت شده از مبلغان بدون مرز
@IntMob ❇️ عنوان متن را شما انتخاب کنید ... ما آخر هفته ها اگه هوا خوب باشه ، میریم پیاده روی. خیلی اوقات یه آقای حدودا ۶۰ ساله رو میدیدیم که توی سطلهای آشغال پارک ، دنبال قوطی های آبجو میگشت، انگار خجالت میکشید، سرش همش پایین بودش! من و شهرام ، خودمون رو به ندیدن میزدیم،نمیخواستیم معذب باشه. الان که از بیمارستان اومدم، شهرام میگه آقاهه ایرانیه! دیروز عصر داشته با موبایل فارسی حرف میزده! گشتن توی سطلهای آشغال دنبال قوطی ها آبجو و‌فروختن اونا ، یکی از کارهای رایج در اروپاس! خب واقعیتش من همیشه میگفتم که هیچ اشکالی نداره، خب این هم یه شغله، تازه برای محیط زیست هم خوبه! ولی نمیدونم چرا از وقتی شنیدم آقاهه ایرانیه، یه جوری تو‌ دلم ناراحتم. انگار دلم آشوبه! به شهرام میگم ما دانمارک رو انتخاب کردیم، داریم بالای ۵۰ درصد مالیات میدیم ، چون دوس داشتیم که این چیزا رو نبینیم!!! ولی هر روز داره بدتر و بدتر میشه! بعدش هم این کلیپ از آلمان رو دیدم، که دیگه واقعاااا عصبیم کرده! اینهمه آدم توی اروپا و آلمان گرسنه هستن، ولی سوپرمارکتها یه عالمه مواد غذایی رو میریزن توی سطل آشغال و برداشتن غذا از سطلهای آشغال ،« غیر قانونیه» و دزدی به حساب میاد. در ماه ژانویه یه دادگاه در آلمان ، دو تا دانشجوی آلمانی رو که بخاطر گرسنگی از سطل آشغال غذا برداشته بودند، محکوم و جریمه کرد!!! ( کلیپ اول)! واقعااا مسخره س!! مثلا میخوایید چی رو بپوشونید؟؟ میترسید برداشتن غذا از سطل آشغال، چهره آلمان رو خراب کنه؟؟؟؟؟ میترسید که عکسی از زباله گردهای آلمانی در فضای مجازی بچرخه ؟؟؟ روزنامه های خودتون دارن میگن از هر ۵ کودک آلمانی ۱ نفر گرسنه س! آمار سال ۲۰۱۹ خودتون میگه که از جمعیت ۸۳ میلیونی آلمان، حداقل ۱۳ میلیون نفر فقیر و گرسنه دارین!!! چیزی برای قایم کردن ندارید که !!!! چرا به جای معدوم کردن این همه غذا ، نمیذارید که ملت سیر بشن ؟؟؟ این همه غذا رو میریزید سطل آشغال، خب باشه ، اشکال نداره!!! دیگه چرا « برداشتن غذا از سطل آشغال » رو جرم اعلام میکنید ؟؟؟ انسانیت چی میشه پس؟ چرا برا مطامع کثیفتون دارید گند میزنید به دنیای ما ؟؟ آخه چرا هر لحظه و هر ثانیه به حرمت انسانی ماها تجاوز میکنید؟؟؟ هرچنددددددددد از کشوری که انواع بمب های شیمیایش رو با کمک‌صدام روی ماها امتحان کرد، و بعد از پایان جنگ ، برای تکمیل تحقیقاتش درباره تاثیرات بمب ها، با ظاهری انسان دوستانه خواهان درمان جانبازان شیمیایی ما شد ، انتظار «رحم به گرسنگی مردم خودش »هم نیست! ننگ بر شماها و شعارهای دروغین « شیک و روتوش شده تون منبع: ایران بزرگ 💯 مبلغان بدون مرز @IntMob
@intMob به این عکس ها، خیره شو! خیره شو! اینجا ماست این شب ها روزها محل تمرین است شب ها حسینیه مجتبی و مصطفی دو برادرند یکی قهرمان بوکس استرالیا و قهرمان جهان شده و دیگری از قاریان قرآنی نذر می‌کنند سالنی بگیرند که هر دوگانه استفاده کنند اینجا قهرمانان جهانی هم، عشقشان، خدمت ب حسین است و ها در خدمت به و ها هستند بیشتر خواهم نوشت اشتراک بگذاریم یادداشتهای سیدنی یحیی جهانگیری (منبع) 💯 مبلغان بدون مرز @intMob
هدایت شده از مبلغان بدون مرز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@IntMob ❇️ پياده‌روى مسيحيان لوخان در آمريكاى لاتين 🔹راهپیمایی لوخان در آمریکای لاتین، نمونه ای از راهپیمایی های مذهبی است مانند راهپیمایی اربعین که مسیحی ها ۶۰ کیلومتر را بین بوینس آیرس تا لوخان پیاده می‌روند تا به کلیسای لوخان برسند. در راهپیمایی اربعین می بینیم‌ مسیحی ها هم ‌از زائران ‌امام ‌حسین علیه السلام پذیرایی می کنند. در این کلیپ حالا مسلمان ها برای مسیحی ها موکب زده و از آنها پذیرایی می کنند. 💯 مبلغان بدون مرز @IntMob
هدایت شده از مبلغان بدون مرز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@IntMob ❇️ یهودیان ارتدوکس و حرمت استفاده از تکنولوژی 🔹برخی فرقه های یهودی خرید و فروش و استفاده از تکنولوژی های مختلف مانند موبایل را جایز نمی دانند لذا اگر جوانی هوس خریدن موبایل داشته باشد با این عکس العمل مواجه خواهد شد. 💯 مبلغان بدون مرز @IntMob
@intMob ❇️ کامل بخوانید پروفسور ، و شهیر است. چندین کتابش در دنیا و ایران شده. کافی است در ویکی پدیا رزومه اش را بخوانید اما آنچه مهم است او بخاطر انقلاب اسلامی، حتی از دانشگاه اخراج شده است. به قول امروزی ها، او سر سفره انقلاب ننشسته است، بلکه برای انقلاب و باورهایش، هزینه داده است. کافی است ببینید لابی های صهیونیستی علیه ایشان در استرالیا چی نوشتند. آری یک باور درست، مرز جغرافیایی نمی شناسد اما قصه اینکه به عنوان عضو علمی کنفرانس یمن، او را به ایران دعوت کردیم. هزینه بلیط را قرار بود ما بدهیم. باور کنید چندین بار، اشخاص مختلف با زبان های مختلف، اصرار کردیم که پول را بگیرد، ولی نگرفت و نگرفت. گفتم چرا نمی‌گیرید، گفت چندین ، برایش دارم. ، بهم جمله ای گفت که درس است: اگر من حامی ایرانم، نباید در حرف باشد، امروز شما مشکل اقتصادی و دلاری دارید، نباید بار شاطر باشم که یار خاطر باشم. اما مهمتر جمله دومش بود: من یک متفکر آزادم. متفکر هزینه باورهایش را باید بدهد. متفکر، مزدور نیست. من طرفدار انقلابم، نه بخاطر مزد و مواجب. من اگر پول بگیرم، دیگر نمیتوانم نقدش کنم. پ.ن. ۱. انقلاب، معتقد منتقد می‌خواهد نه متملق و متلون ۲. انقلاب، مرز نمی شناسد، فراتر از جغرافیا و مرزهای باوری می رود، جالب است بدانید ایشان، در صفحه اش خود را آتئیست یعنی خداناباور معرفی کرده است. البته تازگی، به من می گفت دیگر آتئیست نیستم😍 یحیی جهانگیری/ سیدنی منبع: يادداشت‌های فرامرزی 💯 مبلغان بدون مرز @intMob
هدایت شده از مبلغان بدون مرز
32.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
@IntMob ❇️ هنده طالب، بازيگر مشهور عراقي: هر سال با مادرم كه سني است تا كربلا پياده مي روم! ‏ 💯 مبلغان بدون مرز @IntMob
@intMob چند دقیقه مانده به اذان مغرب، عبدالرحمن همراه یک مرد و زن جوان سیاه پوست به مسجد آمد. او پسر همراهش را معرفی کرد و گفت که در مدرسه دینی مرکز اسلامی عربستان با او آشنا شده. سپس به خانمی که مانتو و روسری سیاه به تن داشت و به سمت ورودی خانم ها می رفت، اشاره کرد و گفت که می خواهد با او ازدواج کند. از آن جوان پرسیدم که آیا پدر و مادرشان در جریان هستند. او پاسخ داد که پدر و مادر هر دوی آنها مرده اند. از حرف های پسر متوجه شدم که او و آن دختر با هم زندگی میکنند. به او گفتم: " شما مسلمان هستید و خوب نیست که در یک اتاق زندگی کنید. اگر قصد ازدواج دارید، همین الآن میتوانم خطبه عقد شما را جاری کنم." او گفت که مشکلی با این مساله ندارد. به سمت دیگر مسجد رفتم و دختر که حالا فهمیده بودم نامش عالیه است را صدا زدم. به سمت من آمد و با احترام دستش را به سمت من دراز کرد. دستم را رو سینه گذاشتم و گفتم که ما مسلمان ها نباید با نامحرم دست دهیم. او تازه مسلمان بود و چیز زیادی از عقاید و احکام اسلامی نمیدانست. موضوع را با او در میان گذاشتم. لبخند زد و پس از لحظه ای سکوت گفت: "او تازه دیروز از من خواستگاری کرده و من نیاز دارم که فکر کنم و موضوع را با خواهر و برادرم درمیان بگذارم." گفتم: "من فکر کردم که تصمیم خود را گرفته اید. اگر این طور است که البته بهتر است خوب فکر کنی و درست تصمیم بگیری. بهرحال هر چه زودتر تصمیم بگیری بهترست و من میتوانم در همین مسجد خطبه ی شما را جاری کنم." کمی فکر کرد و گفت: "آیا ما فقیر هستیم و چیزی برای خوردن نداریم میشود ازدواج کنیم."یک لحظه دلم برای او سوخت. گفتم: "ازدواج ربطی به فقیر یا پولدار بودن ندارد. شما به هم محرم میشوید و در کنار هم برای گذراندن زندگی تلاش خواهید کرد. متاسفانه ما در مسجد امکانات کافی نداریم که به شما کمک کنیم، اما برای اجرای خطبه عقد من میتوانم به شما کمک کنم. فقط قبل از اجرای خطبه لازم است که مهریه را هم مشخص کنید."سپس به او توضیح دادم که مهریه چیست. از او جدا شده و به سمت پسر جوان رفتم. پس از اینکه پاسخ عالیه را به او رساندم، برای اینکه او را به آمدن به مسجد در شب های آینده تشویق کنم گفتم: "آمدن تو به این مسجد در این روز، تصادفی نیست. خدا راهی را برای تو گشوده که اگر قدر آن را بدانی چیزهای جدیدی خواهی آموخت که شاید مسیر زندگی ات را تغییر دهد." شنبه ساعت ۶، عبدالرحمان و آن دو جوان به مسجد آمدند. عالیه هنوز برای ازدواج تصمیم نگرفته بود و به قسمت خانم ها رفت. با آن دو جوان در حیاط مسجد نشستیم تا کلاس اسلام شناسی را شروع کنیم. قبل از شروع بحث، نام جوان را پرسیدم. او گفت که هنوز نام اسلامی انتخاب نکرده است. کمی مشکوک شدم که اگر تمایلی به استفاده از اسم اصلی خود ندارد، چرا در این سه سال اسمی برای خود انتخاب نکرده است. نام شناسنامه ای او چیزی شبیه شِمَث بود. به او نام حسین را پیشنهاد دادم. در ابتدا تلفظ آن برایش دشوار بود. پس از چند بار تکرار، آن را پسندید. کلاس را شروع کردم. چون میدانستم که در آینده ممکن است آنها را از آمدن به مسجد منع کنند، همان ابتدا با اشاره به آیه ۱۸ سوره زمر گفتم: از نظر قرآن، باید نظرات مختلف را شنید و با تفکر و بررسی بهترین را انتخاب کرد. اگر کسی شما را از تحقیق وشنیدن وخواندن نظرات دیگر منع کرد، خلاف قرآن سخن گفته است. حقیقت این است که در طول تاریخ و همچنین در زمان ما بسیاری از حقایق اسلام را پنهان کرده اند. من در این جلسات سعی می کنم دیدگاه های مختلف را با دلایل تاریخی و قرآنی آن بیان کنم و در نهایت شما دیدگاهی را که درست تر یا کامل تر می دانید انتخاب خواهید کرد." دو دیدگاه در مورد مرجعیت دینی پس از پیامبر اکرم ص را مطرح کردم و به عنوان شاهد برای دیدگاه اهل بیت، به روایت پیامبر اکرم ص که " من شهر علم هستم و علی دروازه آن است"، اشاره کردم. در این هنگام برای اینکه اثبات کنم که پس از پیامبر ص، اسلام دچار انحراف شده، پرسیدم که آیا می دانند حضرت علی ع چگونه از دنیا رفته است. با کمال تعجب متوجه شدم که حضرت علی را نمیشناسند. امام حسین را هم که نمیشناختند. نام دختر پیامبر را پرسیدم. آن را هم نمیدانستند. از آنها خواستم تا اسم هایی که در اسلام می شناسند را نام ببرند. گفتند: "محمد، عایشه همسر پیامبر، ابوبکر و عمر." در حالی که سعی می کردم خشم خود را زیر لبخند پنهان سازم، به آرامی روی میز زدم و گفتم: "خیلی چیزهای مهم را به شما نگفته اند. به خواست خدا در اینجا به تدریج یاد می گیرید."آن روز حدود چهل دقیقه صحبت کردیم و در پایان جلسه به آنها دو تکلیف دادم. اول اینکه آیه ای که در آن پاداش پیامبر مشخص شده را پیدا کنند و دوم اینکه تحقیق کنند که "اولوالامر" در آیه ۵۹ سوره نساء، که اطاعتشان واجب است، چه کسانی هستند. حجت الاسلام صبوری 💯مبلغان بدون مرز @intMob
@IntMob سر میز ناهار: - منال (دانشجوی دکترای مراکشی): چه خبر حسین؟ برای عاشورا شما برنامه داشتید؟ - حسین (با تعجب): آره، چطور مگه؟ - جدی کجا؟ کی ها بودند؟ -تو یه مرکز فرهنگی. بیشتر مراکشی و الجزائری و افغانی و... بودند تا ایرانی. - خوب شما چه کردید روز عاشورا? روزه هم گرفتید شما؟ - (من که تا الان فکر میکردم منظورش برنامه عاشورای خودمان است)، آها الان منظورت رو متوجه شدم، نه، روزه ما نگرفتیم و این روز، روز عزاداری ماست. برنامه ما در عاشورا، سخنرانی هست و ذکر مصیبت حضرت سید الشهداء و...، نه شادی. شما روزه گرفتید؟ من شنیدم که عاشورا برای شما روز جشن و شادی هستش. علتش چیه؟ - علتش ریشه مذهبی نداره و بیشتر یک چیز سنتیه. در واقع یه جورایی نسخه عربی هالووین مثلا! - خوب یعنی چه میکنید؟ - معمولا روزه میگیریم، یه غذای عیدی درست می کنیم، یه هدیه کوچیک یا عیدی مثلا به بچه ها می دیم، بچه ها لباس مهمونی می پوشن و صورتاشون رو نقاشی میکنن مثلا و بازی میکنن و... - عجب! اما ما تو این روز به دلیل شهادت امام حسین و یارانش توسط سپاه یزید در واقعه کربلا و اسارت خاندان حضرت رسول عزاداری میکنیم و... - یه سوال بپرسم؟ یه خورده ممکنه صریح باشه. - بپرس. اشکالی نداره. - شما چرا به خودتون ضربه می زنید. من حتی بعضا دیدم که بعضی از شیعیان با شمشیر به خودشون ضربه می زنن. البته چیزایی که دیدم مال لبنان بوده، شاید تو شیعه هم گروه های مختلفی وجود داشته باشن. مثلا شاید لبنانی ها فرق داشته باشند با ایرانی ها؟ - ادامه صحبت ها به توضیح حرام بودن این کار در نظر علمای بزرگ شیعه و توضیح آئین های عزاداری شیعیان و اینها گذشت. یعنی داستانی داریم، اینقدر تبلیغات و ذهنیت های منفی در مورد مکتب اهل بیت علیهم السلام اینجا وجود داره. 💯مبلغان بدون مرز @intMob
@intMob ✳️ خاطره ای از نماز مغرب در مسجد برادران اهل تسنن دو ساعتی از اذان مغرب گذشته بود. هنوز نتوانسته بودم نماز بخوانم. تازه باید به بیروت بر می‌گشتم و اقلا یک ساعت و نیم دیگر نمازم به عقب می افتاد. گفتم همینجا در صور یک مسجد پیدا می کنم و نماز می خوانم. یادم افتاد مسجدی در اول چهار راه عباسیه دیده بودم. باران شدیدی می آمد. از ماشین که بیرون آمدم مثل فشفشه دویدم سمت مسجد. برای همین اسم آن را ندیدم. وارد که شدم پنج شش نفر دم در مانده بودند که داشتند خارج می شدند. سلام کردم و رفتم داخل. قیافه هایشان برایم شک بر انگیز شد. تابلوی اعلانات که برگه و دعا و اطلاعیه می چسبانند را نگاه کردم، از صلی الله علیه وسلم فهمیدم که مسجد اهل سنت است. نه اینکه بترسم ولی دو دو تا چهارتا کردم و با خودم گفتم تا دستشویی بروم و وضو بگیرم اینها هم می روند و با خیال راحت نماز می خوانم. وضو گرفتن در وضوخانه اهل سنت سخت است. چون روی صندلی سنگی می‌نشینند و آب به پاها می‌پاشد، برای آنها راحت است چون اساسا پا را کامل می شویند. اما خیس شدن پا برای مسح کشیدن ما مشکل دارد. داخل مسجد که برگشتم دیدم ای بابا یک نفر هست. گفت داشتم در را قفل می کردم هنوز نرفتی؟ گفتم الان یک نماز می خوانم می روم. چون تا به بیروت برسم خیلی دیر می‌شود. گفت خیالت تخت، نمازت رو بخون. رفتم طرف جلوی مسجد که جعبه دستمال کاغذی بود. به بهانه خشک کردن دست و صورت می خواستم از آن به عنوان مهر استفاده کنم. جوان که بعدها فهمیدم خادم مسجد است گفت چیزی می خواهی؟ مهر این بالا هست! کم نیاوردم و با دستمال صورتم را خشک کردم و رفتم مهر را از بالای کتابخانه قرآن ها برداشتم. نماز مغرب را خواندم. خادم منتظر من نشسته بود. عشا هم شکسته بود. وقتی می خواستم بروم گفت قبول باشد. به قیافه اش نمی آمد لبنانی باشد. فضولی ام گل کرد. گفتم اهل کجایی؟ گفت سوریه. گفت تو اهل بیروتی؟ گفتم نه لبنانی نیستم. جا خورد. از لهجه ام معلوم نمی شود خارجی باشم. گفت پس اهل کجایی؟ گفتم ایران. در کمال تعجب دیدم گل از گلش شکفت و مرا در آغوش کشید و گفت به به اهلا و سهلا. همدیگر را بوسیدیم. بیش از یک خادم اطلاعات دینی داشت. شروع کرد از لزوم وحدت گفتن و اینکه خدا همه ما را آفریده و گفته از اهل ذکر سوال کنید. اما متاسفانه برخی علما امروز با پول خریده شده اند و علیه دیگر مذاهب فتنه پراکنی می کنند. گفت متاسفانه شیعه ها نمی آیند در مسجد ما نماز بخوانند. خیلی کم هستند که مثل تو بیایند اینجا نماز بخوانند. ما همه برادر هستیم. در سوریه ما اصلا شیعه سنی نداشتیم. حتی سرباز هم اتاقی من در ارتش مسیحی بود و بعد از شش ماه فهمیدم. ماه رمضان مثل من روزه می گرفت. می گفتم خب تو که نباید روزه بگیری! می گفت خب تو که روزه هستی. من نمی توانم جلوی تو غذا بخورم. کمی صحبت کردیم و دوباره با هم روبوسی کردیم و خداحافظی کردم و زیر باران به سمت ماشین دویدم. در راه خیلی به این جمله اش فکر می کردم که سیاسیون و اشرار ما را از هم جدا کردند وگرنه ما با هم برادر هستیم. دانستن اینکه صهیونیستها تفرقه بین مردم و کشورها انداخته اند کار سختی نیست. خصوصا وقتی لب مرزشان باشی. منبع 💯مبلغان بدون مرز @intMob
@intMob ✳️ژواوو که مسیحیه سالها پیش پدر پدر بزرگش از عربستان به برزیل مهاجرت کرده و نسل بعدیش مسیحی شدن. ❇️امروز اومده بود در مورد اسلام تحقیق کنه تا عکس سردار دلها رو دید گفت : من ایشان رو میشناسم همانیکه آیت الله براش گریه کرد. 💠 پینوشت: در برزیل بعضی به رهبر عزیزمون میگن آیت الله. 💬 Ali Rahimi (مبلغ اعزامی به برزیل) 💯مبلغان بدون مرز @IntMob
@IntMob ✳️ کشتارگاهی در آمریکای لاتین و خاطره ای از ذبح شرعی به یکی از مسوولان کشتارگاه در یکی از کشورها پیشنهاد دادم هر هفته ساعتی را به ذبح اسلامی اختصاص دهد... بعد از این که برایش تشریح کردم ذبح اسلامی چیست و چه شرایطی دارد از من پرسید؟ یعنی در ذبح اسلامی باید خون حیوان کاملا از بدنش خارج بشه؟ گفتم بله گفت: ای بابا... وقتی همه خون از بدن حیوان خارج بشه پس دیگه چی باقی می مونه.... نه آقا نمی شه. . اصل همان خونش است... در آمریکای لاتین برخی غذاها را با خون خوک و برخی حیوانات دیگر سرو می کنند... 💯 مبلغان بدون مرز @IntMob
@intMob حقیقت این نوشته را با تمام وجودم در غربی که هستم، هر لحظه حس می‌کنم، و اگر الکل، تخیل، فیلم، اینترنت و سرگرمی نبود، شاید انسان زودتر به فطرتش راه می‌جست. 💯مبلغان بدون مرز @intMob
❇️ لطفا با شکم سیر فحش بدهید یکی از بچه های حرکت محرومین تعریف می‌کرد در اوایل جنگ داخلی در لبنان در سال ۱۹۷۵ کمبود مواد غذایی خصوصا آرد پیش آمد. امام موسی صدر مقدار خیلی زیادی آرد تهیه کرد و گفت بین مناطق محتاج تقسیم کنید. ما مسئول توزیع در هرمل بودیم. به همه دادیم. شیعه، سنی، مسیحی، دستور امام بود. احزاب و گروه های چپی و کمونیستی خیلی برایشان گران تمام شد. چون وقتی چیزی می‌آوردند، اولا فقط به طرفداران خودشان می‌دادند، دوم اینکه خیلی اوقات فاسد بود. مثلا حزب بعث خرمای عراقی آورد که کرم خورده بود. برای همین شایع کردند آردها فاسد است. بعضی‌ها به امام موسی صدر فحاشی کردند. ما گفتیم چه معنی دارد به اینهایی که فحش می‌دهند آرد بدهیم. ولی از باب فرمانبرداری و امانت داری با امام موضوع را در میان گذاشتیم. گفت: به من فحش بدهند و شکمشان پر باشد بهتر است از اینکه فحش بدهند ولی شکمشان خالی باشد. فحش از سر سیری بهتر از فحش از سر گرسنگی است. منبع 💯مبلغان بدون مرز @intMob
53.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
@Allah4all ❇️ آشنایی با کلیساهای ارتدوکس (1) 🔹یکی از نکات مهم در تبلیغ بین الملل، آشنایی با ادیان، مراکز دینی، آداب و رسوم، سنت، فرهنگ و برنامه های مذهبی در جامعه مقصد است. آشنایی با کلیساها، اعمال عبادی، تنوع مخاطب، شناخت بهتری از جامعه هدف ایجاد نموده و ظرفیت های مناسبی برای تعامل، گفتگو، تبادل نظر و تفاهم بر مشترکات ایجاد می نماید. 🔸امروزه کلیساهای ارتدوکس با وجود تعدد ساختمان ها در سطح شهر، مخاطب چندانی ندارد و غالب مخاطب نیز از طبقه سنی میانسال هستند، امری که از بی علاقگی نسل جوان به شعائر دینی و تبدیل شدن دین به مقوله ای صرفا فرهنگی و بخشی از سنت های جامعه حکایت دارد. بخش زیادی از جامعه روسیه خود را مسیحی ارتدوکس می داند اما علاقه ای به شرکت در مراسم مذهبی کلیسا یا انجام شعائر دینی ندارد. حتی بخش زیادی از مخاطب اطلاع چندانی نیز از عقاید مسیحی ندارد، یا خود را آتئیست می‌داند و یا علاقه مند به تجربه دینی سایر ادیان و حتی فرقه های نوظهور است، که متأثر از رسانه ها، تبلیغات گروه های موسیقی و جریان های مختلف فرهنگی بویژه در میان نوجوانان و جوانان است. اما متأسفانه اسلام در میان گزینه های مخاطبان نیست، که حکایتگر ضعف مراکز و دستگاه های فرهنگی بین المللی است. مخاطب عام هیچ شناختی از اسلام ندارد و شناخت مخاطب خاص نیز در حد کلیات است و گاهی مشوب به مجموعه ای از شبهات. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. (انتشار فقط بصورت بازارسال (فوروارد) جایز است) مرجع تخصصی محتواهای @Allah4all