7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جان برادر ، افتاده بی سر...
عزاداری هیات #جوادالائمه
.
🔸مرجع عزاداری های اصیل یزدی 🔸
به کانال حسینیه ایران _ یزد بپیوندید 👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3099460065Ce7b21b456d
46.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نسخه_کامل
عزاداری هیات #جوادالائمه
بخش اول
مسجد روضه محمدیه
#محرم_1402
#محرم_یزد
.
🔸مرجع تمامی عزاداری های اصیل یزدی
به کانال حسینیه ایران _ یزد بپیوندید 👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3099460065Ce7b21b456d
49.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نسخه_کامل
عزاداری هیات #جوادالائمه
بخش دوم
مسجد روضه محمدیه
#محرم_1402
#محرم_یزد
.
🔸مرجع تمامی عزاداری های اصیل یزدی
به کانال حسینیه ایران _ یزد بپیوندید 👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3099460065Ce7b21b456d
8.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
حضرت #جوادالائمه علیهالسلام
بزرگ ترین برکت بر شیعیان
حجتالاسلام میرزامحمدی
💢 @iran_yazd
#شهادت_امام_جواد #امام_جواد
🩸 روایت #شهادت #امام_رضا علیهالسلام 🩸
🥀 اباصلت میگوید: حضرت به من فرمود:
فردا من به این ظالم (مأمون) وارد میشوم، اگر خارج شدم در حالی که چیزی بر سر ندارم، با من صحبت کن و من با تو سخن خواهم گفت و اگر سرم پوشیده بود، با من صحبت نکن.
🥀 اباصلت گوید: صبح که شد دیدم امام علیهالسلام لباس پوشید و و در محرابش نشست و منتظر بود که غلام مأمون وارد شد و گفت: مأمون تو را میخواند. امام علیهالسلام کفش و عبایش را پوشید و بلند شد و رفت و من به دنبال او میرفتم تا حضرت وارد قصر شد و در پیش مأمون ظرفی بود که #انگور و میوههای دیگر داشت، و مأمون در حال خوردن انگور بود. هنگامی که چشمش به #امام افتاد به سمت حضرت آمد و با او معانقه کرد و صورتش را بوسید و او را با خود نشاند، بعد مقداری انگور برداشت و گفت: یابن رسولالله، از این #انگور بهتر من ندیدم، #امام علیهالسلام فرمود: چه بسا انگور خوبی که از #بهشت امده است!
🥀 به امام گفت: از ان بخور...
🥀 حضرت فرمود: مرا معاف دار!
🥀 مأمون گفت: باید بخوری، چرا نخوری، لابد تو ما را متهم به چیزی میکنی؟!
🥀 انگور را برداشت و شروع به خوردن کرد و سپس #امام انگور را برداشت و سه دانه از آن خورد و بعد بقیه را گذاشت و بلند شد.
🥀 مأمون گفت: کجا می روی؟!
🥀 حضرت فرمود: به جایی که من را فرستادی...
🥀 پس در حالی که سرش پوشیده بود خارج شد، من با او صحبت نکردم، تا اینکه داخل خانه شد و فرمود: درب را ببند و درب بسته شد، سپس بر بستر خود خوابید و من ایستاده در صحن خانه بودم در حالی که محزون و مغموم بودم، پس در این هنگام #جوانی زیبا رو که شباهت بسیاری به #امام_رضا علیهالسلام داشت وارد شد، به سمت او رفتم و گفتم از کجا وارد شدید در حالی که درب بسته است؟!
🥀 فرمود: همان کس که من را از مدینه اورده است، میتواند از درب بسته وارد کند...
🥀 عرض کردم شما کیستید؟!
🥀 فرمود: من حجت خدا بر تو هستم ای اباصلت، من محمد بن علی (#جواد) هستم.
🥀 سپس #امام_جواد علیهالسلام به سمت پدر رفت و فرمود تا من هم وارد شوم، من هم وارد شدم. وقتی وارد شد #امام_رضا علیهالسلام بلند شد و او را در آغوش گرفت و به سینه چسباند و بوسید و بعد در کنار بستر خود نشاند...
🥀 #امام_جواد علیهالسلام خود را به صورت به روی پدر انداخت و او را میبوسید و با چیزی او را خوشحال کرد که من نفهمیدم، بعد #امام_رضا علیهالسلام دستش را در لباسش کرد و چیزی شبیه به پرندهای خارج کرد که #جوادالائمه علیهالسلام آن را گرفت و حضرت رضا علیهالسلام چشم بست و به شهادت رسید.
📕 بحارالأنوار، جلد ۴۹، صفحه ۳۰۱
.
.
🔴 كدام يك از شما خوش ندارد
كه از زندانى به قصرى برده شود؟!
🥀 حضرت #جوادالائمه علیهالسلام میفرمایند: امام زينالعابدين عليهالسلام فرمودند:
چون كار بر حسين بن على بن ابى طالب عليهما السلام سخت شد، همراهيان حضرت به او نگريستند و ديدند حالتش برخلاف آنهاست؛ چه آنكه آنها هرگاه كار بالا مىگرفت رنگشان بر مى گشت و بدن هايشان مى لرزيد و دل هايشان به تپش مى افتاد، امّا حسين عليه السلام و برخى از همراهان خاصّ او رنگهايشان برافروخته مىشد و اندام هايشان آرام و جان هايشان آرامش مىيافت. پس، آنان به يكديگر مى گفتند : نگاه كنيد، از مرگ پروايى ندارد! حسين عليه السلام به ايشان فرمود: صبور باشيد، اى بزرگ زادگان! زيرا مرگ جز پلى كه شما را از رنج و بدبختى به سوى بهشت هاى پر گستره و نعمت جاويدان عبور مى دهد، نيست. كدام يك از شما خوش ندارد كه از زندانى به قصرى برده شود؟!
📕 بحارالانوار، جلد ۴۴، صفحه ۲۹۷
.
🔻 #جوادالائمه علیهالسلام قاتلان مادرم را می سوزانم 🔻
🥀 حضرت #جواد_الائمه علیهالسلام:
🥀 زكریا بن آدم مىگوید: خدمتحضرت رضا علیهالسلام نشسته بودم كه امام جواد علیه السلام را پیش او آوردند. پس آن حضرت از چهار سال كمتر داشت. حضرت جواد علیه السلام دستش را بر زمین زد، سرش را به طرف آسمان بلند كرد و در فكرى عمیق فرو رفت. امام رضا علیه السلام فرمود: جانم فدایت چرا در فكرى؟ امام جواد علیه السلام فرمود: به آن چه درباره مادرم زهرا عليهاسلام انجام شد، مى اندیشم. به خدا سوگند، حق قاتلانش آن است كه اگر دستم به آنها برسد، آنان را سوزانده، تكه تكه كنم و ریشهشان را بر كنم.
در این هنگام، امام رضا علیهالسلام او را در آغوش كشید، میان دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم فدایت، بهراستى كه تو لایق امامت هستى.
📕 إثبات الوصیة، صفحه ۱۸۴