•| عشقیعنیایستادگی |•
#استوری جدید ترین استوری حامد زمانی😍 #حامد_زمانی #نیمه_شعبان @ISTA_ISTA
اولین بار بود که روز تولدم با روزای دیگه برام فرق داشت
پارسال یه همچین روزی روز شرمندگیم بود که یه سال دیگه هم رفت هیچ غلطی نکردی
اما امسال فرق داشت...
تولد مهسا که با تولد ارباب یکی شد،تولد منم که...
نوکر به همین چیزا دلش خوشه همین که امروز حس کردم بهم نزدیکتری
همینکه فکر کردم داری نگام می کنی باعث میشه امسالمو جور دیگه ای بسازم
برای شروعم می خوام یکی از آهنگایی که توی این چند وقت ساختم و بی نهایت دوسش دارم
رو نذر قدمهات کنم...
✍ حامد زمانی
#ارسالی_اعضا
#منبریستا 📿
از امام جوادعلیه السلام پرسیدند :چرا او را #قائم می نامند ؟
فرمود: زیرا او پس از آنکه یادش از بین برود و بیشتر معتقدان به امامتش مرتد شوند ، قیام می کند
#نیمه_شعبان💥🎊
@ISTA_ISTA
#ثواب_یـــہوویی🙃💕☘
همین الان به اندازه سنت برای ظهـــور امام زمان(عج) صلوات بفرست🌈
#نوڪرآقا😍✨
تیتراژ برنامه شناسنامه.حامد زمانی.mp3
8.53M
#موزیک_تایم
ستاره ها رفتن و ..
نوبت ماست ..
نزاریم عطر یادشون کم بشه ..
نزاریم از نفس بیافته جنگل ..
یا ساقه ی صنوبری خم بشه ..
#حامد_زمانی
#شناسنامه
@ISTA_ISTA
@shahed_sticker۷۸۷.attheme
91.6K
• #حامد_زمانی ۲ 📲
• #تم_متفرقه
• #تم
🔻متفاوت ترین کانال سازنده #تم
📎 سفارش رایگان
تنوع حق شماست👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
... ای مظهر غیرت الهی !
سخن در لفافه بپیچم و بگویم . در مقابل دیدگان مان تیغ نامردی بر چادر ناموس مان کشیدند ، نیامدی .
فرزندانمان را در مقابل دیدگانمان سربریدند نیامدی .
برسر دختر یا پسر بودن جنینی که در دل مادر خانه کرده بود شرط بستند ، زنده زنده شکم های مادران را دریدند و خندیدند ، نیامدی .
جوانانمان را در آتش سوزاندند و به تماشا نشستند ، نیامدی .
اهل خانه ای را در مقابل نگاه غیور پدر تیرباران کردند ، نیامدی .
بر دارمان کشیدند و آتشمان زدند و خاکسترمان را بر باد دادند ، نیامدی .
کدامین ظلم را روایت کنم ؟
از کشتار 《صبرا》و《شتیلا》بگویم که صبر را بی تاب کرده و به جزع انداخته بود ؟
می خواهی از 《دیر یاسین》برایت بگویم ؟
روستایی که همه اهالی اش را کشتند تا کسی نباشد که بر سر مزار عزیزش یاسین بخواند .
کاش میشد قصه 《سربرنیتسا》را برایت زمزمه کنم که کشتن مسلمان در آن جا برای جلادان ، میدان رقابت بود ، نسلی را کشتند و کسی نفسی نکشید و فریادی بر نیاورد .
از کجا بگویم ؟
《حلبچه》را روایت کنم که نفس کشیدن در آنجا مساوی با مرگ بود ؟
از بچه هایی که با دیدن جان دادن مادر ، جان دادند ؟
از پدرانی که ذره ذره جان کندن نوزادشان را دیدند ؟
آقا !
عاشقان تو در 《بحرین》دل به حسین حسین گفتن شان بسته اند و چشم به انتظار تو نشسته اند ، چرا نمی آیی ؟
برایت گفته اند که در 《میانمار》کودکان دو ساله را سر می برند ، در مقابل دیدگان مادر ؟
شنیده ای که در 《شام》پسرکی سه ساله را دار زده اند به جرم شیعه بود؟
از 《غزه》که خبر داری ؟
می دانی که در《عربستان》چه می گذرد ؟
《کشمیر》راهم که میشناسی؟ ...