eitaa logo
•| عشق‌یعنی‌ایستادگی |•
1.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
346 فایل
«پریدن یادمون داده همون که ما رو باور داشت..!» ❤️ کانال ناشناسمون: @Ista_nashenas ••• تـبادلات: @Razaqi48 ••• ارتباط با مدیریت: @Razaqi48 ••• شرایط ِ کپی و..: @Sharayeet 🗓 Channel Created: 1397/12/27
مشاهده در ایتا
دانلود
حی علی الصلاه... بشتاب به سوی نماز.. خدا داره صدامون میزنه ها😊 از ظهر تا حالا دلت براش تنگ نشد❤️ بدو برو وضو بگیر خدای بی همتا منتظره😇
دوستان نفری یک فاتحه و صلوات برای شادی روح مادر این عزیزمون بفرستید لطفاً .. ان شاء الله با آقامون اباعبدالله محشور میشن ..
#ارسالی_اعضا #ادمین_نوشتـــــ
◇[داستان نسل سوخته] 👇 📖این داستان 👈 مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم 👌... خوب و بد می کردم ... و با اون عقل 9 ساله ... سعی می کردم همه چیز رو با بسنجم ... اونقدر با جدیت و پشتکار پیش رفتم 👌... که ظرف مدت کوتاهی توی جمع بزرگ ترها ... شدم آقا مهران 😍... این تحسین برام واقعا بود ... اما آغاز و شروع بزرگ ترین امواج زندگی من شد ...🌹 از مهمونی برمی گشتیم ... مهمونی مردونه ... چهره پدرم به شدت گرفته بود😢 ... به حدی که حتی جرات نگاه کردن بهش رو هم نداشتم😞 ... خیلی عصبانی بود🙁 ... تمام مدت داشتم به این فکر می کردم که ... - چی شده؟🤔 ... یعنی من کار اشتباهی کردم؟ ... مهمونی که خوب بود ... و عجیبی وجودم رو گرفته بود ...😰 از در که رفتیم تو ... مادرم با خوشحالی اومد استقبال مون☺️ ... اما با دیدن چهره پدرم ... خنده اش خشک شد و مبهوت به هر دوی ما نگاه کرد😳 ... - سلام ... اتفاقی افتاده؟☹️ ... پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من ... - مهران ... برو توی اتاقت 😯... نفهمیدم چطوری ... با عجله دویدم توی اتاق ... 💗 تند تند می زد ... هیچ جور آروم نمی شد و دلم شور می زد ... چرا؟ نمی دونم ...😥 لای در رو باز کردم ... آروم و چهار دست و پا ... اومدم سمت حال ... - مرتیکه عوضی ... دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که... من رو با این سن و هیکل ... به خاطر یه الف بچه دعوت کردن ... قدش تازه به کمر من رسیده ... اون وقت به خاطر آقا ... باباش رو دعوت می کنن ...😡 وسط حرف ها ... یهو چشمش افتاد بهم ... با عصبانیت 😡... نیم خیزحمله کرد سمت قندون ... و با ضرب پرت کرد سمتم ...😱 - گوساله ... مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟ ...😧😭 ...🍃 @modafehh
خدایا... بدون نوازش های تو... میان دست های زندگی... مچاله میشوم‌... دست هایت را از من نگیر... عاشقتم خدا جون💙 پر از یاد خدا @ISTA_ISTA
صبح را... با نگه ناب... تو بیدار شدن... یعنی عشق...❤️ @ISTA_ISTA
( کتاب مجید بربری) روایت زندگی شهید متفاوت مدافع حرم عمه جان زینب(س) برشی از متن کتاب: صدای قل قل قلیان به گوش و بوی تنباکو به مشام می رسید.روی تخت های دو نفره و سه نفره کنار هم نشسته بودند و چایی میخوردند و قلیان هم کنارشان بود و گاهی دودی هم بلند میشد. اینها برای مجید ناآشنا نبود، بیشتر جوانی اش را همین گونه گذراند، مجید از راه رسید و یک دفتر و خودکار هم دستش بود. با بیشتر کسانی که آن جا بودند سلام و علیک داشت. وقتی مجید می رسید جا برایش باز میکردند و به او قلیان تعارف میکردند... _ بفرما مجید جون! با طعم پرتغال _نه داداش چند ماهی میشه که نمی کشم... (بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم مجید قربان خانی) @ISTA_ISTA
•| عشق‌یعنی‌ایستادگی |•
( کتاب مجید بربری) روایت زندگی شهید متفاوت مدافع حرم عمه جان زینب(س) برشی از متن کتاب: صدای قل قل ق
دوستان عزیز فعلا کسی کتاب پیشنهاد نکند!!! حجم کتاب های پیشنهاد شده خیلی زیاد شد تا وقتی که معرفی این ها تمام نشد پیشنهاد کتاب پذیرا نیستیم بعد اینکه همه کتاب های پیشنهادی در کانال معرفی شد به عرض شما خواهم رساند برای پیشنهاد کتاب!!!
حرمت حرم (حضرت معصومه سلام الله) رو شکستن وبا فریاد حیدر حیدر وارد حرم شدند!!! حیدر به کمرتون بزنه آخه فرق شما با کسانی که در خونه امیر المومنین(ع) و شکستن و به خانم فاطمه الزهرا(س) بی حرمتی کردن چیه؟؟؟ @ISTA_ISTA
|•عشق یعنی ایستادگی•|: سلام .. امروز یک سال میشه که در کنار هم پستی و بلندی هارو گذروندیم .. با هم خوشحال بودیم و در غم هم شریک .. روزایی رو گذروندیم که در نهایت خوشحالی بود .. و روزایی رو شروع کردیم که باور تحملش هنوز هم برامون سخته .. از درد گفتیم .. از هدف ها و امید هامون گفتیم .. از خاطراتمون گفتیم .. انتقاد کردیم .. بحث کردیم و مطالب مفید یاد گرفتیم .. خلاصه .. برای من هنوز هم باورش سخته که کانالمون مورد توجه قرار گرفته .. البته از همون ابتدا هم مطمئن بودم که وقتی با اسم اباعبدالله و با ذکر یا علی کانال رو تاسیس کردم از کمک بهم دریغ نمیکنن .. خدا میدونه که هزاران فکر و برنامه و دغدغه دارم .. ولی امان از اتفاقایی که می‌افته و تمام هوش و حواسمون درگیرش میشه .. امروز تصمیم داشتم خیلی کارا بکنم .. ولی .. قطعا میدونید که چه اتفاقاتی افتاده .. اتفاقاتی که دیشب خواب آروم رو ازمون گرفت و تا صبح درگیرش بودیم .. میخواستم همون دیشب صحبت کنم .. ولی از طرفی هم چون بعد تبادلات نباید پستی گذاشت نتونستم .. توکل بر خدا .. قطعا در همه این اتفاقات حکمتی هست که در حد درک من نیست ... در آخر بگم که: خیلی ممنونم برای همراهی ها و حمایت هاتون❤️ ممنونم و امیدوارم که تا لحظه ای که در توانم باشه به فعالیت ادامه بدم .. اگر روزی کم کاری کردیم یا ناراحت شدید از ما لطفا حلال کنید .. مراقب خودتون و اطرافیانتون هم باشید تا ان شاء الله سال خوبی رو در کنار هم شروع کنیم .. التماس دعای شهادت .. یا علی ..✌️
آهای سربازان امام زمان💚 خدا داره صداتون میزنه😇 اگه الان جواب خدا رو ندیم!! فردا پس فردا جواب امام زمان و هم نمیتونیم بدیم😔 پاشیم بریم وضو بگیریم که خدا منتظره 🙃 @ISTA_ISTA