🔅 #هر_روز_با_قرآن
صفحه 195
🌷هدیه به 14 معصوم علیهمالسلام
و ثواب آن برسد به جمیع مؤمنین و مؤمنات انشاءالله.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🔅 امیرالمؤمنین امام علی عليهالسلام:
🔴 هر كه عقل خود را كامل بداند، بلغزد.
📚ميزان الحكمه، جلد ۷، صفحه ۵۵۳
🌷 @IslamLifeStyles_fars
💠 *السَّلامُ عَلَیکَ*
*یا صاحِبْ اَلزَّمانْ*
سلام ....
☀️ راستی هیچ تکراری
نوتر از سلام نیست..
🌺@IslamLifeStyles_fars
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز .. ...mp3
3.47M
🔈 ختم گویای نهج البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس
🔷 سهم روز صد و سی و نهم : خطبه ۱۴۷ تا خطبه ۱۴۶
#نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿🌷❀🌷✿┅┅┄┄
•| #تلـنگر |•
#آیت_الله_بهجت(ره)
✍ هماهنگی و موافقت اخلاقی بین مرد و زن
در محیط #خانواده از هر لحاظ و به صورت
صد در صد برای غیر انبیاء و اولیاء «علیهم السلام» غیر ممکن است .
اگر بخواهیم محیط خانه گرم و باصفا و صمیمی باشد،
فقط باید #صبر و #استقامت و #گذشت و
#چشم_پوشی و #رأفت را پیشۀ خود کنیم
تا محیط خانه گرم و نورانی باشد.
📚در محضر بهجت،ج ١،ص ٣٠٠
@Islamlifestyles_fars
تنهامسیریهایاستانفارس💕
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) #جلسه_بیستم #بخش_4 🔱 براعت موضوع عجیب غر
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)
#جلسه_بیستم
#بخش_5
⁉️ولایت کار رو سختتر میکنه در مبارزه با هوای نفس یا آسونتر؟! آسونتر میکنه....
💢بگی آسونتر میکنه، واقعا معتقد باشی اونوقت کسی ولایت آمد و دینداری را آسانتر کرد و باز قبول نکرد.
🔥 او مستحق خلود در جهنم است. باور کن رذالت او رو. نجات بده خودت رو.
❌ لازم نباشه سفیانی بیاد چه بکنه! چه نکنه! تا باور کنی بعضیا چقدر رذلن.
🔻 حالا یه وقت کسی جاهله اونو ولش کن ما با جاهلان صحبت نداریم.. اصلا نمیدونه این حرفا رو.
⁉️ اصلا اسلام چیه؟ امیرالمؤمنین کیه؟
اصلا ایشون کی هستن نمیدونه!
✴️اونوقت اگه ایشون مثلاً مؤمن به علی ابن ابیطالبِ، پس مخلد در عذابن بابا اون اصلا براش جا نیفتاده اون خارج از محاسبه ماست فعلا..
‼️ اونی که مواجه میشه با جلوه ای از جلوات ولایت خصوصا جلوه امیرالمؤمنین، پس میزنه.
❌ نه باور نمیکنی کسانی که امیرالمؤمنین اذیت کردن خیلی رذلن حتی اگه کمکش کرده باشن، اذیتش کرده باشن، خیلی رذلن....
@IslamLifeStyles_fars
👈بیا کربلا بهت نشون بدم.همهی اونایی که خون به جگر علی بن ابیطالب کردن تو کربلا دیدی چیکار کردن؟!
🔰 حالا فهمیدی بچه ها رو چرا کتک میزنی؟!اصلا امام حسین به شهادت رسیده، تموم شد، دیگه نعلِ تازه زدن به اسب و تازوندن بر آدمِ حسین چه نفعی برای شما داره؟!
⁉️این کدوم کینه شما رو آروم میکنه؟!
آدمهای پست فطرتِ، نامردِ، رذل....
⁉️تو کدوم جنگها این کار رو کردن؟!
از چی حِرست داره در میاد؟بچه پیغمبرِ،
⁉️تو کجا پنهان کرده بودی این کینه رو؟!شما فکر کردید کربلا جای ساده ایه!کربلا آخر معرفته...
🔱میگه جبهه اشقیا رو بببین!!!ببین کیا هستن؟!ابن ملجم رو نفهمیدی ؟!بیا تو کربلا تفسیر ابن ملجم رو برات بگن.
♨️ابن ملجم قله ی یه رذالتی بود که از زیرِ آب زده بود بیرون!تمامه اون بدنه ی اون کوه رو بخوای ببینی بیا تو کربلا ببین!
⁉️چجوری میشن آدما، اینقدر وحشی میشن یه دفعه ای؟!والا شما خودتونو بزارید جای آدمای بد،آدم اینقدر بد میشه...
😭امام زین العابدین میفرماید:
بچهها ی امام حسین تا گریه میکردن، اینا با چوبِ نیزه میکوبیدن به سر بچههای امام حسین....
😠نامرد چرا میزنی؟!این چیکار کرده ؟!
خب بچهاَست تو بیابون، باباش رو میخواد!چرا میزنی اونو؟!
🤨میزنی شفای صدر پیدا میکنی؟چته شما؟؟؟؟خدایا بچههای امام حسین رو گذاشتی زیر دستِ کیا.....؟!
⁉️سادست، کسی علی بن ابیطالب رو دوست نداشته باشه؟کسی سبِّ علی کنه! کسی به بغض علی، حسین بُکُشه!
💢اینها یک نوع از جانورانی هستند به نامِ انسان!اونا رو باید باور کنی!
⚡️ادامه دارد...
@IslamLifeStyles_fars
تنهامسیریهایاستانفارس💕
*✧✾🦋✾ « ﷽ » ✾🦋✾✧* ✨نگاه خدا 📃قسمت بیست و هفتم صبح باصدای سلما بیدار شدم سلما: سارا ب
*✧✾🦋🦚✾ « ﷽ » ✾🦋🦚✾✧*
✨نگاه خدا
📃قسمت بیست و هشتم
سلما : سارا جان ، بیدار شو ناهار بخوریم -من گشنم نیست شما بخورین
سلما: سارا گریه کردی؟
-( چشمام پر اشک شد ) نه چیزی نیست
سلما: چرا ،یه چیزی شده بگو چی شده؟
- تو رو خدا اذیتم نکن سلما ،لطفن تنهام بزار
سلما: باشه چشم سلما رفت و من دوباره شروع کردم بهگریه کردن ،هوا تاریک شده بود
در اتاقم باز شد ،نگاه کردم بابا رضاست
اومد کنار تخت نشست بابا رضا: سارا بابا ،
- جانم بابا
بابا رضا: چیزی شده ،چرا نمیای غذا نمیخوری؟
- فک کنم مریض شدم ،حالم خوب نیست
( بابا دستشو گذاشت روی سرم)
: واییی تب داری سارا،پاشو بریم دکتر - نه بابا جون قرص بخورم خوب میشم ( بابا از اتاق رفت بیرون و با سلما اومد، سلما هم دیدن حالم فهمید که تب کردم )
سلما: عمو رضا نگران نباشین من امشب میمونم کنارش قرص هم میدم بخوره که تبش بیاد پایین
بابا رضا قبول کرد و رفت سلما هم رفت با قرص و یه تشت آب اومد کنارم نشست
سلما: پاشو این قرص و بخور
- دستت درد نکنه
( تمام تنم شروع کرده بود به لرزیدن )
سلما: مامان گفت که امروز با لباس خیس اومدی خونه سارا نمیخوای چیزی بگی
- ( بغضم ترکید ، ماجرا رو واسش تعریف کردم ،اونم شروع کرد به گریه کردن)
سلما: واییی سارا من که گفتم همراه ما بیا بیرون، اگه یه بلایی سرت میاومد ما جواب عمو رضا رو چی میدادیم ( منم فقط گریه میکردم)
سلما: حالا خدا رو شکر که اون اقا اومد نجاتت داد ( سلما گفت که احتمالن یه طلبه باید باشه چون عبا همراهش بود)
تا صبح سلما بالا سرم بود و پاشویم میکرد
صبح که بیدار شدم دیدم سلما نیست
لباسمو پوشیدم رفتم بیرون
خاله ساعده داخل آشپز خونه بود داشت غذا درست میکرد تا منو دید اومد سمتم
خاله ساعد: وااایییی،چرا بلند شدی از جات ،برو تو اتاقت برات یه چیزی بیارم بخوری
- خاله جون سلما کجاست؟
خاله ساعده: رفته علی اقا رو برسونه فرودگاه ،الاناست که برگرده. ..
خاله ساعده صبحانه رو آورد توی اتاق ،خوردم
نیم ساعت سلما اومد خونه
وارد اتاقم شد
سلما: به خانم خانومااا ،خیلی واسه مامان خانوم ما عزیزین که صبحانه اتو آورده توی اتاق
- ببخشید دیشب تا صبح نخوابیدی !
سلما: (اومد کنارم دستشو گذاشت رو پیشونیم) نه خدا رو شکر تب نداری ،من برم لباسمو عوض کنم میام - سلما به کسی که چیزی نگفتی؟
سلما: چرا اتفاقن به همه گفتم ،فقط مونده خواجه حافظ شیرازی...
- بی مزه نزدیکای ظهر بابا و عمو حسین اومدن خونه ،بابا رضا اومد توی اتاقم
بابا رضا: خدا رو شکر که بهتری
( لبخندی زدم )
بابا رضا: سارا جان واسه غروب بلیط گرفتم برگردیم -
( خیلی خوشحال بودم که بر میگردیم خونه): باشه بابا جون
موقع ناهار سلما با غذاش بازی میکرد و چیزی نمیخورد ( منم با اینکه حالم خوب نبود ،نمیخواستم کسی چیزی بفهمه گفتم)
- سلما جوون به همین زودی دلت واسه علی اقا تنگ شده غذا نمیخوری؟
( همه خندیدن و سلما سرخ شد )
بعد ناهار رفتم اتاقم وسیله هامو گذاشتم داخل چمدون دیدم سلما دم در اتاق داره نگام میکنه - بفرما داخل دم در بده...
سلما: نمیشه نرین سارا هنوز دوسه روز مونده تا تعطیلات تمام شه - یه عالم کار دارم باید برگردیم ،تازه میخوام واسه حاج بابا برم خواستگاری
( اومد بغلم کرد): من که از دلت باخبرم چه جوری میخندی تو دختر ( حرفی نزدم)
بابا رضا: سارا بابا اماده ای بریم فرودگاه - اره بابا جون ( خاله ساعده رو بغل کردم ) : خاله جون خیلی خسته شدین این مدت
خاله ساعده: ای چه حرفیه سارا جان تو هم مثل سلمایی برام
- میدونم
رو به سلما کردمو گفتم : خیلی دلم برات تنگ میشه ،حتمن زود بیاین ایران ( سلما اشک میریخت و چیزی نمیگفت ،فقط منو سلما میدونستیم علت این گریه ها چیه).
عمو حسین مارو برد فرودگاه
عمو حسین و بابا رضا همدیگه رو بغل کردن و خدا حافظی کردن سوار هواپیما شدیم
سرمو گذاشتم روی دستای بابا
- بابا جون
بابا رضا: جانم بابا
-میشه تادو سه روزکسی نفهمه که رسیدیم؟
بابا رضا: چرا سارا جان
-میخوام یه کم استراحت کنم ...
بابا رضا: چشم بابا...
ادامه دارد....
🌺@IslamLifeStyles_fars
#حالِ_خوب 155
✨ خدا یه کاری کرده برای امید، برای ما و اون اینکه👈🏻 حسین فاطمهاش را به سوی کربلا اعزام کرده😢
و اگر خدا میخواست دست ما رو نگیره به ما حسین میداد؟😭🤔
به حسین اجازه میداد جلوی ما قربانی بشه😭
👈🏻 این هزینهی بزرگ رو بده.
😞 اگر خدا سعادت ما رو دوست نداشت، اگر خدا طرفدار ما نبود، به حسینش اجازه میداد این همه هزینه بده؟😭
🌷 خدا شاهده این ماله👈🏻 محبت خداست به ما.❤️
👤 استاد پناهیان
🎬 سلسله مباحث حالِ خوب
🌱 @IslamLifeStyles_fars
🔅 #هر_روز_با_قرآن
صفحه 196
🌷هدیه به 14 معصوم علیهمالسلام
و ثواب آن برسد به جمیع مؤمنین و مؤمنات انشاءالله.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🔅 امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام:
❇️ ناديده گرفتن احسان[ديگران]، منتگذارى زشت آنان را سبب مىشود.
📚 غررالحكم حدیث ۴۷۹۸
🌷 @IslamLifeStyles_fars