🔻شروع پیاده روی اربعین حسینی از مرز شلمچه با یاد و نام شهید جهادگر محمد حسین دریس در روز دوشنبه بیستم مرداد. 🌹شهید شهید🌹 🍀جهادگر جهادگر🍀 #دکتر محمد حسین دریس 📍 @JahadgarShahidMhDeris

🔻به یاد خادم الحسین شهید جهادگر دکتر محمد حسین دریس در بارگاه قدسی ابا عبدالله الحسین علیه السلام. ◀️ از طرف علی اسفندیاری از آشنایان و رفقا. 🌹شهید شهید🌹 🍀جهادگر جهادگر🍀 #دکتر محمد حسین دریس 📍 @JahadgarShahidMhDeris

بی حُبِّ حسن مشکلِ دل، حل شدنی نیست جز عشقِ حسن، عشق مُسجّل شدنی نیست گر چه نمکِ سفرۀ هر فیض حسین است بی نام حسن، فیض که اَکمل شدنی نیست 🍀جهادگر جهادگر🍀 #دکتر محمد حسین دریس 📍 @JahadgarShahidMhDeris

سلام محمد حسین جانم سلام مهربانم سلام عزیزم سلام جانم... سفرت بی خطر دورت بگردم... اکنون دیگر خیلی دور شده ای... خیلی بالا رفته ای... آنقدر بالا که دست نیافتنی باشی.‌‌.. جان من رسم رفاقت نبود که آرام آرام در دل بنشینی و یک مرتبه بی خداحافظی پر بکشی... من هنوز باور نکرده ام که برای تو چنین متنی می نویسم... هنوز چهره ات در مراسم مقتل خوانی دیروز پیش چشمانم هست‌... شب هشتم محرم را یادته بی وفا؟ آن شب به عشق خودت نوحه ای که دوست داشتی را خواندم و هر بار کیف میکردی و دستانت را بالا میبردی جان تازه می‌گرفتم... یادته چطور بعد مراسم بی علت در آغوشت گرفتم؟؟؟ نمیدانم شاید ندایی در درونم می‌گفت روزهای آخر است... زود رفتی بی وفا... تو جنست با خیلی ها فرق داشت... از عنوان"سرباز امام خامنه‌ای در دانشگاه علوم پزشکی اراک" پایان پیام هات معلوم بود... صفا داشتی و اخلاص... رحمت خدا بر روح بلندت و رحمت خدا بر پدر و مادرت که تو را چنین نیکو تربیت نمودند... والله لحظه ای حب نفس از تو ندیدم... یادم نمی‌رود روزی که استاندار به اردوی جهادی آمد میل نداشتی در کنارش راه بروی که مبادا در عکس ها بیفتی... یادم نمی رود عمر و وجودت را وقف محرومیت زدایی کرده بودی و مستضعفین را عزیز جان خود می دانستی... یادم نمی رود که وقتی به شوخی یکی از بچه ها بهت گفت تو شهید نمیشی اشک در چشمات حلقه بست... گل لطیف پر پرم آن نیمه شب ها دلتنگ شدنت و هیئات رفتن های دو نفره مان را یادم نمی رود... کوه انگیزه بودی و استعداد... بی وفا... من از راه رفتن و حضورت در دانشگاه کیف می‌کردم و لذت می بردم... دیگر با چه دلی برویم درمن اردو جهادی... دیگر با چه دلی برای اربعین و... برنامه بریزیم... دوستت داشتم... محمد حسینم حال که انقدر زود بار سفر بستی و دوری معبود را تاب نیاوردی حال که صاحب مقام شدی و حرفت را می‌خرند بگو از حال دل ما بگو که خیلی وقت است دنیا برای من نیز رنگی ندارد و میل سفر دارم... از خدا بخواه اندکی که بارم سبک تر شد سفر من را نیز مقدر سازد که تمام شود این دنیای بی رنگ و لعاب... سینه ام تنگ شده و تاب سنگینی بار این جسم را ندارم... سفارشم کن ... زود بیایم پیشت... تو به من درس بندگی و اخلاص دادی... تو به جایگاه مسئول بسیجی آبرو دادی.‌‌.. تو چقدر بزرگ بودی هستی و من چقدر حقیر... علی اکبری بودی و شب هشتم به دنیا آمدی... عاشق قرارگاه مهاجر بودی و شب یازدهم مهاجرا الی الله شدی... من کاری به تشریفات سازمانی و اداری ندارم تو رفیق شهید قلب منی... دستم را بگیر... اجازه بده گاهی هنوز هم بهت زنگ بزنم... گاهی پیام بده و زنگ بزن... روضه دعوتم کن و بگو بیا بریم یه دوری بزنیم... تک خور نبودی... حالا هم نباش... حرف آخر این که کاش امروز حال بابات رو می دیدی... روضه بود... نفس های مرا داغ پسر برده نمی آید... سفر به خیر شهیدی که شدی عاقبت به خیر... وای به حال ما جامانده ها... امروز مدام همانی را می گفتم که ارباب در گودال می گفت... الهی رضا بقضائک... خاکستر های دلی کباب و سوخته... محمد حسین بادکوبه...

سلام شهید محمدحسین دریس . . . امروز یک شهریور ۱۴۰۴ تو ترم هشت پزشکی را تمام کرده‌ای و یکماه دیگر باید درس‌ها را از سر بگیری، سه سال دیگر را سخت بگذرانی، طبابت را شروع می‌کنی هیچ اتفاقی نیفتاده و هنوز کنار آدم‌ها بی‌نام و لقب «شهید» راه می‌روی. هنوز وقتی توی ماشین می‌نشینی «جهاد تبین» نمی‌گذارد تا مقصد تخت بخوابی و خستگی در کنی، آن‌قدر از «دین» و «سیاست» زیاد می‌دانی که همسفرانت خیال می‌کنند تو دانشجوی هر رشته‌ای باشی جز «پزشکی» . . . تو حالا پخته‌تر شده‌ای، با سکوت‌های بیشتر، هیجانات کمتر و دنیا برایت از همیشه کوچکتر، روز پزشک آمده و هیچ ۲۷ تیر ۱۴۰۳ ای در کار نبوده، داری فکر می‌کنی به لباس سبز سپاهی، به پول کمتر به خدمت بیشتر با قلبی که مطمئن‌تر از همیشه است، داری فکر می‌کنی که حالا بعد این جنگ باید ذهن آدم‌ها را برای چی آماده کرد؟ . . . آقای دکتر آینده، صدای روضه را گذاشتی در آشپزخانه را بستی و خیالت تخت از خواب دانشجوها داری ظرف‌های هیات را می‌شوئی! پزشکِ دل‌نازک سه سال دیگر، ‌هنوز هم پیرزن پیرمردهای تنها و شکستنی روستا را خودت با ماشین تا دم در خانه‌شان می‌رسانی؟ «به فکر تمام شدن شیفت باش... به فکر زیاد شدن ویزیت‌های مطب، به فکر...به فکر خودت باش. به فکر «من» گفتن و لذت بردن از هوش و رتبه و نامت... خودخواه باش محمدحسین! نمی‌توانی؟» تو هنوز هم دوست داری بین نماز مغرب و عشا کتاب معرفی کنی. تو هنوز هم تازه‌ترین کتاب‌های نشرهای انقلابی را می‌خوانی. کتابخواری ذهن پویای تو را هر روز فربه‌تر کرده است. آقای دکتر تو غرورت را یکجای دیگر هم توی ظرف شستن‌ها شکستی که خودت می‌دانی و خدا و فقط یکی. با این ظرف‌ها چرک‌های نداشته‌ی دلت را می‌شوئی؟ . . . تو «نماز» را توی چه نسخه‌ای می‌نویسی که هنوز هم همه از نمازخوان‌ شدن با تو حرف می‌زنند؟ با چه دوز از دارویی ویروس‌های شیاطینی‌شان را می‌زدایی؟ قبول کن تو مبدع واکسن «غرور» و «منیتی» و داری با «اردوی جهادی» آن را در رگ‌های دانشجویان تزریق می‌کنی. برای جاری شدنش در رگ‌هایشان چه صفی می‌بندند! . . . فرض کن هیچ ۲۷ تیر ۱۴۰۳ ای در کار نبوده است، بگذار پدر بوسه‌ای عمیق به پیشانی‌ات بنشاند، بگذار قلب مادرت آرام بگیرد در آغوش امن مردانه تو... روزت مبارک پزشک محمدحسین دریس .روزت مبارک آقای دکتر دریس... 📚 نرگس روزبهانی: نويسنده کتاب زندگی‌نامه شهید جهادگر دکتر محمد حسین دریس

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَلِىَّ اللَّهِ وَابْنَ وَلِیِّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّهَ اللَّهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اِمامَ الْهُدى وَالْعُرْوَهَ الْوُثْقى وَرَحْمَهُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ اَشْهَدُ اَنَّکَ مَضَیْتَ عَلى ما مَضى عَلَیْهِ آبآؤُکَ الطّاهِرُونَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ لَمْ تُؤْثِرْ عَمىً عَلى هُدىً وَلَمْ تَمِلْ مِنْ حَقٍّ اِلى باطِلٍ وَاَنَّکَ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَاَدَّیْتَ الاَمانَهَ فَجَزاکَ اللَّهُ عَنِ الاِْسْلامِ وَاَهْلِهِ خَیْرَ الْجَزآءِ اَتَیْتُکَ بِاَبى وَ اُمّى زائراً عارِفاً بِحَقِّکَ مُوالِیاً لاَوْلِیآئِکَ مُعادِیاً لاَعْدآئِکَ فَاشْفَعْ لى عِنْدَ رَبِّکَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ یَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَرَحْمَهُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ اَشْهَدُ اَنَّکَ الاِمامُ الْهادى وَالْوَلِىُّ الْمُرْشِدُ اَبْرَءُ اِلَى اللَّهِ مِنْ اَعْدآئِکَ وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ بِوِلایَتِکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَرَحْمَهُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ. 🔻گفتنی است شهید جهادگر خیلی امام رضایی بود در طول سال یکی دو بار را حتما به مشهد می رفت و وقتی پای زیارت امام رضا علیه السلام به میان می آمد همه برنامه های درسی و کاری خودش را تعطیل میکرد و برای رفتن سر از پا نمی شناخت پدر و مادر او با دیدن این همه ذوق و اشتیاق با او همراهی میکردند و مخالفت نمیکردند 🔻بخوانیم این زیارت را به نیت شهدا و امام شهدا و همه کسانی که به گردن ما حق داشتند و الان از میان ما رفتند بخصوص شهدای جهادگر و خاصه شهید جهادگر دکتر محمد حسین دریس 📍 @JahadgarShahidMhDeris

🌹شهید شهید🌹 🍀جهادگر جهادگر🍀 #دکتر محمد حسین دریس 📍 @JahadgarShahidMhDeris

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ خَالِصَتَهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِینَ وَ حُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِینَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَی آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ أَنَا مَوْلًی لَکَ وَ لِآلِ بَیْتِکَ وَ هَذَا یَوْمُکَ وَ هُوَ یَوْمُ الْخَمِیسِ وَ أَنَا ضَیْفُکَ فِیهِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکَ فِیهِ فَأَحْسِنْ ضِیَافَتِی وَ إِجَارَتِی بِحَقِّ آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ. 🔻صلوات خاصه امام حسن عسکری علیه السلام❤️ 📖 َاللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ البَرِّ التَّقِیِّ ، الصَّادِقِ الوَفِیِّ ، النُورِ المُضِیءِ ، خازِنِ عِلْمِكَ وَ المُذَكِّرِ بِتَوْحِيدِكَ ، وَ وَلِیِّ أمْرِكَ وَ خَلَفِ أئِمَّةِ الدِّينِ ، الهُداةِ الرَّاشِدِينَ ، وَ الحُجَّةِ عَلَى أهْلِ الدُّنْيا ، فَصَلِّ عَلَيْهِ يا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيائِكَ وَ حُجَجِكَ وَ أَوْلادِ رُسُلِكَ ، يا إِلهَ العالَمِينَ. 🌹شهید شهید🌹 🍀جهادگر جهادگر🍀 #دکتر محمد حسین دریس 📍 @JahadgarShahidMhDeris