💠کلام آسمانی
🕋سوره حج آیه ۳۲
🆔 @Javadpanahi 🌺
🌷 پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) :
✍ کسی که از خواری گناه به سربلندی طاعت در آید ، خداوند بی انیس و همدم ، انیس او شود و او را بی مال و ثروت کمک رساند.
📖 بحارالانوار ، ج۷۲ ، ص۳۵۹
🆔 @Javadpanahi 🌺
🌷 امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) :
✍ قَليلٌ تَدُومُ عَلَيْهِ اَرْجَى مِنْ كَثِيرٍ مَّمْلُولٍ مِنْهُ.
🖌 اندکِ پیوسته از زیادِ خستهکننده ، نتیجه بخشتر است.
📒 نهج البلاغه ، ح۲۷۰
🆔 @Javadpanahi 🌺
🌷 امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) :
✍ قَليلٌ تَدُومُ عَلَيْهِ اَرْجَى مِنْ كَثِيرٍ مَّمْلُولٍ مِنْهُ.
🖌 اندکِ پیوسته از زیادِ خستهکننده ، نتیجه بخشتر است.
📒 نهج البلاغه ، ح۲۷۰
🆔 @Javadpanahi 🌺
آیت الله العظمی جوادی آملی:
«كسی كه اول وقت نماز می گزارد ، به امام زمان خويش تأسّی و اقتدا كرده است ، هرچند نام آن نماز جماعت مصطلح نيست.چنين نمازگزاری در راهی قرار دارد كه #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قافله سالار آن است و چنان نمازی در راهی واقع است كه نماز امام زمان(سلام الله علیه) سالار قافله نمازهاست.»
کتاب تسنیم ج۱۹ ص۴۵۱
🆔 @Javadpanahi 🌺
یکرنگ بمان..
حتی اگردردنیایی زندگی میکنی
که مردمش
برای پررنگ شدن،
حاضرند
هزار رنگ باشند...
🆔 @Javadpanahi 🌺
🔴 آنقدر شور بود که خان هم فهمید
هنگامی که کسی در انجام کارهای نادرست و استفاده نابهجا از موقعیتها زیادهروی کند، تا جایی که حتی ابلهترین آدمها و نیز ساکتترین افراد را هم به اعتراض وادار کند، از این ضربالمثل استفاده میشود.
زمانی هر روستایی خانی داشت. مردم روستا مجبور بودند هر ساله مقداری از دسترنج خود را به خان بدهند و همه از خان میترسیدند.
یکی از روستاها خانی داشت که بسیار ابله بود. خان آشپزی داشت که توجهی به درست پختن غذا نمیکرد. غذاهایی که آشپز میپخت بدبو ، بدطعم و بیارزش بودند، اما خان متوجه نمیشد و هیچ اعتراضی نمیکرد و آشپز نیز این را میدانست. اطرافیان خان هم گرچه میدانستند غذاها بد هستند اما از ترس اینکه به روی خان بیاورند، سکوت میکردند و آشپز نیز به کار خود ادامه میداد.
یک روز که آشپزباشی مشغول غذا پختن بود ناگهان سنگ نمک از دستش در رفت و مستقیم افتاد توی دیگ غذا. آشپز ابتدا تصمیم گرفت که سنگ نمک را دربیاورد اما وقتی به یاد آورد که خان هیچ وقت توجهی نمیکند تصمیمش عوض شد و به پختن غذا ادامه داد.
وقتی غذا آماده شد و همه دور سفره نشستند هر کس با بیمیلی غذای خودش را کشید. با خوردن اولین لقمه آه از نهاد همه برآمد اما جرات اعتراض نداشتند.
خان دو سه لقمه خورد و حرفی نزد. اما انگار کمکم متوجه شوری غذا شده باشد ، دست از غذا خوردن کشید و رو به آشپزش کرد و گفت: ببینم غذا کمی شور نشده است؟
آشپز تکذیب کرد. اطرافیان که برای اولین بار اعتراض خان را دیده بودند جرات یافته و یکی از آنها فریاد کشید: «خجالت بکش! این غذا آنقدر شور شده که خان هم فهمید.»