eitaa logo
کانال قاری بین المللی قران استاد جواد پناهی
1.6هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
2.8هزار ویدیو
57 فایل
کانال رسمی قاری بین المللی وموذن حرم رضوی استاد محمد جواد پناهی تلاوتها عکسها ومطالب مفید قرانی ومذهبی
مشاهده در ایتا
دانلود
13.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مراسم اختتامیه برنامه محفل امشب ساعت ۱۹ تا ۲۱ از برج میلاد بطورزنده ازشبکه سه سیمای جمهوری اسلامی ایران 🆔 @JavadPanahi 🌺
12.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| لحظات فوق العاده زیبا و احساسی از حضور خادمان بارگاه امام رضا علیه‌السلام و اهداء هدایای متبرک به داوران ویژه برنامه قرآنی «محفل» 🆔 @JavadPanahi 🌺
👌قرآن بخوانید و به آن عمل کنید تا: 💛 قلب شما نورانی شود.      🧡 افکار شما نورانی شود.            💚 خانه شما نورانی شود.                💜 اموال شما نورانی شود.                       💖 آینده شما نورانی شود. ❤️خداوند در قرآن فرمود: «...وَأَنْـزَلْـنَـا إِلَـيْـكُـمْ نُـورًا مُـبِـيـنًـا» «و نور آشکاری(قرآن) به سوی شما نازل کردیم». 🌸قرآن همچون نور است که با پرتو خود راه را روشن و به سوی نجات رهنمون می‌سازد. 📖 سوره نساء/۱۷۴ 🆔 @Javadpanahi 🌺
🔆على عليه السلام و كاسب بى ادب 🍃در ايامى كه اميرالمؤ منين عليه السلام زمامدار كشور اسلام بود، اغلب به سركشى بازارها مى رفت و گاهى به مردم تذكراتى مى داد. روزى از بازار خرمافروشان گذر مى كرد، دختر بچه اى را ديد كه گريه مى كند، ايستاد و علت گريه اش را پرسش كرد. او در جواب گفت : آقاى من يك درهم داد خرما بخرم ، از اين كاسب خريدم به منزل بردم اما نپسنديدند، حال آورده ام كه پس بدهم كاسب قبول نمى كند. 🍃حضرت به كاسب فرمود: اين دختر بچه خدمتكار است و از خود اختيار ندارد، شما خرما را بگير و پولش را برگردان . 🍃كاسب از جا حركت كرد و در مقابل كسبه و رهگذرها با دستش به سينه على عليه السلام زد كه او را از جلوى دكانش رد كند. كسانى كه ناظر جريان بودند آمدند و به او گفتند، چه مى كنى اين على بن ابيطالب عليه السلام است !! 🍃كاسب خود را باخت و رنگش زرد شد، و فورا خرماى دختربچه را گرفت و پولش را داد. سپس به حضرت عرض كرد: اى اميرالمؤ منين عليه السلام از من راضى باش ‍ و مرا ببخش . حضرت فرمود: چيزى كه مرا از تو راضى مى كند اين است كه : روش خود را اصلاح كنى و رعايت اخلاق و ادب را بنمايى . 📚داستانها و پندها، 1/46 - بحار الانوار، 9/519. 🆔️@Javadpanahi🌺
: «امام جعفرصادق(علیه‌السلام)»: مَن قالَ اَربَعَ مَراّتٍ اِذا أَصَبَحَ «الحمدُلله رَبِّ العالَمین» فَقَد اَدّی شُكْرَ یَومِهِ و مَن قَالها اِذا أَمسی فَقَد ادّی شُكرَ لَیلَتِهِ. هر كس در آغاز روز چهار مرتبه بگوید «الحمدُللهِ رَبِّ العالمین» شكرانة آن روز را به جا آورده و اگر آن را در آغاز شب بگوید شكرانة آن شب را (نیز) به جا آورده است. (مكارم‌الاخلاق، ص ٣٠٨) : 🌺خدایا شکرت برای انسانهای صالح و خوبی که در مسیرم قرار میدهی🌺 🌺خدایا شکرت برای افرادی که روزانه به من ارجاع می دهی برای اینکه کمکی به اونها بکنم، هرچند کوچک، اما واقعا شاکرم که روی من هم حساب میکنی و به من فرصت خوبی کردن میدهی🌺 🌺خدایا شکرت برای لبخند زیبای فرزندانم🌺 🌺خدایا شکرت برای صدای نفسهای آرام همسرم که در تمام طول شب درکنار خودم احساسش میکنم🌺 🌺خدایا شکرت برای بلاهایی که از من دفع میکنی و من غالبا بیخبرم🌺 🆔️@Javadpanahi🌺
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹 ☑ روایت صعصعه‌بن‌صوحان از لحظات آخر عمر با برکت امام علی(ع) .. 🌿🌿🌿 ✉️ علی برایم پیام فرستاده بود تا شاهد وصیتش باشم. پرسشی دلم را ویران کرده ‌بود. نمی‌توانستم نپرسم. جانم قرار پیدا نمی‌کرد. از سویی میدانستم که چنان پرسشی او را آزار می‌دهد. اما او پاسخی به من داد که خواب و آرام را از من گرفت. اکنون که او شهید شده است. تصویرش در برابر چشمانم ثابت مانده است و همان لبخند و همان واژه‌هایی که گویی هزار بار صیقل خورده بودند. پرسیدم: "ای امیرمومنان تو برتری یا آدم؟" در چشمان پر مهرش شعله‌ای از شرم افروخته شد. نگاه‌اش را به سقف دوخت. نگاهی به پسران و دخترانش کرد که دورتادور او ایستاده بودند. سکوت محض بود. همه منتظر بودیم تا واژه‌ها مثل پرنده‌هایی رنگارنگ از آشیانه دهانش بیرون آیند و فضا را پر کنند و ترانه بخوانند. فرمود: از خودستایی بیزارم. سکوت کرد. ادامه داد: " اگر این آیه نبود که: "از نعمت‌های پروردگارتان سخن بگویید." خاموش می ماندم و سخنی نمیگفتم." باز هم سکوت کرد. شعله‌ی شرم در نگاهش میسوخت. " آدم در بهشت عدن متنعم بود. تنها خداوند از او خواست که به خوشه گندم نزدیک نشود. شد و از گندم خورد. از دستور خداوند سرپیچید. به من گفته نشده بود که نان گندم نخورم. اما گویی همان فرمان عتیق در گوشم زنگ می‌زد. گفتم من بار آن فرمان را در زندگی‌ام بر دوش می‌گیرم. صعصعه؛ من در تمام عمرم به اختیار نان گندم نخورده‌ام." فرزنداش آهسته می‌گریستند. زینب چشم از علی بر نمی‌داشت. پرسیدم:" ابراهیم؟" فرمود: " ابراهیم در ملکوت آسمانها سیر کرد. خداوند ملکوت آسما‌نها و زمین، ملکوت هستی را به او نشان داد؛ اما جانش هنوز طمانینه و آرامش ایمان را نیافته بود. مثل نهالی نورس در برابر توفان تردید می‌لرزید. از خداوند پرسید: "چگونه مرده‌ها را زنده می‌کنی؟ خداوند در برابر پرسش او پرسش دیگری مطرح کرد. مگر ایمان نداری؟ گفت دارم؛ اما دیدن ایمانم آرزوست. من در تمام عمرم هیچگاه غبار تردید و تشویش برخاطرم ننشست. اگر همه حجاب‌ها بر طرف شوند بر یقین و طمانینه‌ی جانم اندکی افزوده نمی‌شود." چشم‌هایش خندید. به دور دستی که در افق دید ما نبود نگاه می‌کرد. پرسیدم:"نوح؟" فرمود: "نوح در راه دعوت مردمش به راه خداوند بسیار آزار دید. عمر درازش سرشار از آزار و زخم زبان بود. و نیز زخم‌هایی که بر پیکرش می‌نشست. سرانجام دلش گرفت و بی‌تاب شد و مردم خود را نفرین کرد. از خداوند خواست که هیچ یک از کافران را بر زمین زنده مگذارد. من هم بسیار آزار دیدم. کژی‌ها و ناراستی‌ها. زخم هایی که روح را می‌سوزانید. در هر دم به من زرداب درد نوشانیدند. بی‌تاب نشدم و همیشه از خداوند خواستم آنان را کمک کند. گفتم خدایا آنان را دریاب نمی‌دانند چه می‌کنند؛ نمی‌دانند چه می‌گویند." پرسیدم:"موسی؟" فرمود:" هنگامی که خداوند به موسی گفت: به نزد فرعون برو و او را به راه خداوند دعوت کن. موسی در دلش هراسی پدیدار شد. به خداوند گفت: من یکی از آنان را کشته‌ام. اکنون ترس جانم را دارم؛ مبادا مرا بکشند. هنگامی که پیامبر به من گفت: به کعبه برو و بت،ها را بشکن. به خاطرم نیامد که من بسیاری از سران قریش را کشته‌ام، ممکن است در اندیشه کشتنم برآیند؛ راحت و روان مثل ماهی در آب؛ رفتم و بت‌ها را شکستم." پرسیدم:"عیسی؟" فرمود:" عیسی برادرم! هنگامی که مریمِ پاک، درد زایمان گرفت از حرم بیرون رفت تا در خارج بیت‌المقدس کودکش به دنیا بیاید. مادرم فاطمه به درون حرم رفت. من پسر کعبه‌ام..." از شوق می‌لرزیدم. اما آخرین پرسش رهایم نمی‌کرد. بر زبانم نمی‌گشت. چشمانم را بستم و شتابزده پرسیدم: اما محـمـد؟ علی لبخند زد، شکفته شد. گفت: "من یکی از بندگان محمدم" دیگر بی‌تاب بودم. سر بر دامانش نهادم و گریستم. دست بر شانه‌ام گذاشت. درست مثل آن غروب غم‌انگیز جنگ جمل. هر دو برادرم زید و سبحان شهید شده ‌بودند. من هم زخمی بودم. تشنه و گریان. تصویر آنان با سیمایی خونین و خندان در برابرم بودند. سرود توحید می،خواندند. علی دستم را فشرد و گفت:" صعصعه؛ آن‌ها راحت شدند و ما سهم بیشتری از رنج را باید بر دوش بکشیم. شکیبا باش. تو تنهایی طولانی و غم انگیزی را در پیش روی داری. 🏴 علی را شبانه و غریبانه دفن کردیم. و گفتم: خداوند تو را رحمت کند، ای امیرمومنان! خداوند در سینه تو بزرگ بود و تو به ذات او آگاه بودی. ✨ مشتی از خاک مزار علی را برداشتم. بوئیدم. بوسیدم و بر سر و رویم افشاندم. گریستم و به خاک گفتم: "ای خاک! اگر می دانستی چه کسی را در بر گرفتی، هر گذرنده‌ای نوای ناله و زاری‌ات را می‌شنید. ای مرگ! اگر می‌گفتی که فدیه می‌پذیری جانم را فدای علی می‌کردم. ای روزگار! علی را از ما گرفتی، چه بد زمانه‌ای هستی" ✍ ناصر کاوه 📚الانوار النعمانية ج۱ ،ص ۲۷ 🆔️@Javadpanahi🌺
⚠ آدم ترسو نمی‌تواند نماز خوبی بخواند. چون در حال نماز، به یاد تمام دلشوره‌ها و نگرانی‌هایش می‌افتد.  ترس موجب نادانی و حماقت انسان می‌شود. 🌹 امام حسن مجتبی علیه‌السلام می‌فرماید: من هیچ کس را ندیدم که در رابطه‌اش با خدا احمقانه عمل کند، جز آدم ترسو. 👈 در حالی که همه کارۀ زندگی ‌ما خداست: باید بگوییم:« لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ »، «لا مؤثر فی الوجود الا الله=هیچ موثری در عالم وجود، جز خدا نیست». فقط خدا می‌تواند به ما کمک کند. پس باید از او کمک بخواهیم: «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ». ☝ اما اگر عجله داری یا نمی‌رسی که از او کمک بخواهی، خدا هم تو را به دیگران واگذار می کند. استادمحمدشجاعی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @Javadpanahi 🌺
👌تلنگر 🌈سرچشمه 🔸غریبه تشنه بود، آب می جست، آن را در حوالی دهی بزرگ یافت و نوشید، به نظرش گوارا آمد، اما آخرش تلخ بود، مزه ی خوبی نداشت... بار دیگر که نوشید از همان ابتدا طعمش گوارا نیامد،.. تلخ بود، تلخی اش قابل تحمل نبود... شروع کرد به بدگویی که آب این حوالی بد است، تلخ است، غیر قابل شرب... 🔸مردی که آشنای آن منطقه بود به غریبه گفت:آن چه نوشیده ای آب زلال نبود، آبی از سرچشمه دور افتاده  که هزار چیز به آن اضافه شده و گنداب شد وتو به تصور آب نوشیده ای. گنداب هیچگاه گوارا نیست... ❓غریبه گفت:آب گوارا کجاست؟ مرد گفت:در سرچشمه، آن جا همیشه آب دست نخورده وحیات بخش است. ☝ همیشه سرچشمه دین، سرچشمه حکمت زلال است‌ . کسانی که خارج از سرچشمه می نوشند، آن را گوارا وحیات بخش نمی یابند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @Javadpanahi 🌺
هنگام تماشا فوتبال حرص و جوش نخورید !⚽ ▫️حرص خوردن، حرص و جوش، عصبانیت و.. تمامی این‌ها شما را مستعد ابتلا به بیماری ام‌اس می‌کنند. استرس و فشارهای عصبی بر بروز و تشدید بیماری ام‌اس نقش به سزایی دارند + اغلب بیماران مبتلا به ام‌اس را جوانانی با سنین بین ۲۰ تا ۴۰ سال تشکیل می‌دهند 🆔 @Javadpanahi 🌺
🔸 پندانه حساب‌کتاب جملاتی از جنسِ یخ!... 🔸خانمها آقایان ❓در طول روز چند بار توی ذوق اطرافیان خود می‌زنید؟... ـ همان موقع که همسرتان پیامکی می‌فرستد و شما می‌گویید: شنیده بودم، تکراری بود! ـ همکارتان داستانی با ذوق نقل می‌کند و می‌گویید:خودم می‌دانستم! ـ دوستتان هدیه‌ای می‌خـرد، می‌گویید: خودم عین همین را داشتم، ـ فرزندتان شیرین‌کاری می‌کند، می‌گویید: خودت را لوس نکن... ⚠ این‌ها عکس العملهای سردی ا‌ست که اگر تکرار شود خطرناک است... از کودکی ما را از آتش ترسانده‌اند، درحالی‌که از یخ بودن هم باید ترسید. ️سردی کلام و رفتار، حرارتِ محبت و عشق را، از ارتباط ما با عزیزان‌مان می‌گیرد... زیرک باشیم؛ فرق است بین تمام چیزهایی که قبلا شنیده‌ای و اکنون عزیزانت آن‌را "برای تو" تکرار می‌کنند...آن بخش از محبت که در این جملات پنهان شده، این‌بار فقط "برای تو" ست! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @Javadpanahi 🌺