پندانه👇
درست زندگی کردن کار سختیه ...
اما تو می تونی قدرتمند تر و با ایمان تر از اونی باشی که به راحتی شکست بخوری ...
🔹به محض اینکه تصمیم می گیری خوب باشی سنگهایی جلوی پات می افته که تا حالا ندیدی...
بعدش ممکنه به ادامه ی راهت شک کنی ...
آدمهایی سر راهت سبز میشن که تو کار و تصمیمت خلل ایجاد می کنن... اتفاق هایی پیش میاد که ته دلت حس تردید پیدا میشه...
👈اینجاست که باید مطمئن باشی تصمیمت درست بوده ...
علامتش هم اینه که شیطون دست به کار شده وبرای برگردوندن نظرت داره مرتب تلاش میکنه...
فهمیده ایمانت راسخه می خواد پاهات و سست کنه....
عقیده تو خراب می کنه و تو دلت شک میندازه ...
👈بهت میگه:
هنوز جوونی و خیلی وقت داری...
اینقدر به خودت سخت نگیر ...
این راهش نیست دنیا دو روزه ...
کجا می خوای برسی....
خودتو دربند نکن آزاد باش...
و.......
☝گول شیطون رو نخورید ...
تا شما رو پایین نکشه ولتون نمی کنه...
تسلیمش نشید...
🆔 @Javadpanahi 🌺
حدیث✨
🌸 پيامبر ص
🍃شما را سفارش مى كنم به خوردن مويززيرا صفرا را برطرف مى كند،بلغم را از بين مى برد، اعصاب را قوى،خستگى را دور، و اخلاق را خوب مى كند، و..
🆔 @Javadpanahi 🌺
درمان یبوست شدید
▫️انجیر خشک خیسانده شده در شیر بسیار خوشمزه و برای درمان یبوست شدید بسیار مفید
▫️همچنین خوردن انجیر خشک خیسانده در روغن زیتون در صبح ناشتا، برای رفع یبوست موثر است.
🆔 @Javadpanahi 🌺
اگر در راه خدا کشته شده یا بمیرید (در آن جهان به آمرزش و رحمت خدا نائل شوید که) همانا آمرزش و رحمت خدا بهتر از هرچيز است که( در حیات دنیا برای خود) فراهم آورند.
✨سوره آل عمران آیه ۱۵۷
🆔 @Javadpanahi 🌺
📖درمحضرقرآن
🌸 ایمان یعنی نماز + انفاق!
🔹 اگر از آن دسته ای هستی که انفاق و صدقه دادن را نوعی خسارت و زیان مالی می دانند، خودت را محکم بگیر که حوادث تلخ و دردناکی برایت نوشته است قلم تقدیر : «يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً..... عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْء»
📖 سوره توبه/98
🔹 ولی اهل فهم و ایمان که باشی، یقین داری که از مال و عمر و نعمت هایت، هرچه را انفاق کنی، خودِ خودِ خداوند، ضمانت کرده است جای خالی اش به سرعت پر شود به بهترین نحو؛
🔹و البته که تنها رازقِ قابل اعتمادِ تمام این آسمان و زمین، همین خدای مهربان است که هر چه داریم همه از لطف اوست؛
🌸 «ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِين» شما هر چه (در راه رضای حق) انفاق کنید به شما عوض میبخشد و او بهترین روزی دهندگان است.
📖 سوره سبأ/39
🔹فقیر هم که باشیم با همین انفاق و صدقه، تجارت کنیم که تضمین کرده سودش را، خودِ خداوند؛
🌸 مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند:
«اذا املقتم فتاجروا الله بالصدقه» هر زمان فقير شديد با خداوند از طريق صدقه دادن (در راه او) تجارت (پرسود) كنيد»
📚نهج البلاغه/ح258
🆔 @Javadpanahi 🌺
📜 حــدیثامـــروز
❤️قال امام حسین علیهالسلام:
باگـذشتترین مردم کسی است
که در زمــــان قـــدرت داشـــــتن
گــذشت کند.
📚 الدره الباهـــره ۲۴
🆔 @Javadpanahi 🌺
10 قدم برای رسیدن به نور حقیقی
1- از مقایسه کردن دست بردارید
2- از مسابقه دست بردارید
3- دست از قضاوت کردن بشویید
4- خشونت را رها کنید
5- از پشیمانی دست بردارید
6- از نگرانی دست بردارید
7- تقصیر به گردن دیگران انداختن را رها کنید
8- از فکر گناه و گناه کردن رها شوید
9- از ترسیدن خود را خلاص کنید
10- حداقل روزی یکبار از ته دل بخندید
🆔 @Javadpanahi 🌺
داستان های اخلاقی
✍️جبرئيل در زندان نزد حضرت يوسف
آمد و گفت: ای يوسف چه كسی تو را
زيباترين مردم قرار داد؟ فرمود: پروردگار.
🔸 گفت: چه كسی تو را نزد پدر محبوبترين
فرزندان قرار داد؟ فرمود: خدايم.
🔹 گفت: چه كسی كاروان را به سوی چاه كشانيد؟
فرمود: خداي من.
🔸 گفت: چه كسی سنگی كه اهل كاروان
در چاه انداختند از تو باز داشت؟
فرمود: خدا
🔹 گفت: چه كسی از چاه تو را نجات داد ؟
فرمود: خدايم.
🔸 گفت: چه كسی تو را از كيد زنان نگه داشت.
فرمود: خدايم.
💢 گفت اينک خداوند می فرمايد :
چه چيز ترا بر آن داشت كه به غير من نياز
خود را باز گوئی، پس هفت سال در ميان
زندان بمان (به جرم اينكه به ساقی سلطان
اعتماد كردی و گفتی: مرا نزد سلطان
ياد كن )
🔺 يوسف آن قدر در زندان ناله و گريه
كرد كه اهل زندان به تنگ آمدند، بنا شد
يک روز گريه كند و يک روز آرام بگيرد.
📚 نمونه معارف ج3 ص ۲۸۰/ لئالی
الاخبار ص ۹۲
🆔 @Javadpanahi 🌺
👌🏼چہ زیباست وعده های الهی...
💕شکر نعمت کنید⇦نعمتت افزون گردد
💕مرا یاد کنید⇦ شما را یاد کنم
💕مرا بخوانید⇦ شما را اجابت کنم
💜لحظه هاتون پر ازیاد خدا
🆔 @Javadpanahi 🌺
🍃تا اخر بخون
✅داستانی واقعی و عبرت انگیز از یک قاضی مصری
یک قاضی با ایمان مصری به نام محمد عریف در کتابی که خودش نوشته بود یک رویداد واقعی از خودش را تعریف میکند:
15 سال پیش وقتی وکیل دادگستری بودم یک روز صبح میرفتم سر کار و تا شب به خانه برنمی گشتم. جلو درب محل کارم یادم افتاد که چند برگه مهم را خانه جا گذاشتم و فورا سوار ماشینم شدم و به خانه برگشتم تا برگه ها را بردارم.
وقتی وارد خانه شدم دیدم یک مرد غریبه با زنم .......
و نمیدانستم چکار کنم. خودم وکیل بودم و قوانین را خوب میدانستم و اگر آن مرد را میکشتم هیچ شاهدی نداشتم.
تصمیم گرفتم با مرد هیچ کاری نکنم و به او گفتم: از خانه من برو بیرون و من این کار را به خدا می سپارم.
آن مرد هم رفت بیرون و کمی به من خندید. یعنی به عقل من میخندید که باهاش هیچ کاری نکردم.
او رفت و به زنم گفتم: وسایلت را جمع کن تا تو را به خانه ی پدرت ببرم و از هم جدا می شویم. سوار ماشین شدیم و به راه افتادیم.
خانه پدر زنم تو یک شهر دیگر بود و تو راه فقط به آن موضوع فکر می کردم و بغض گلویم را گرفته بود تا به آنجا رسیدیم.
من کار خودم را به خدا سپرده بودم و نخواستم آبروی زنم را ببرم و به خانواده ی زنم گفتم: ما دیگر به درد هم نمیخوریم و میخواهیم از هم جدا شویم.
خانواده ی زنم میگفتن: شما تا حالا با هم مشکل نداشتید و از این حرفها. و من هم تاکید میکردم که به درد هم نمیخوریم و باید از هم جدا بشویم.
وقتی از خانه می آمدم بیرون زنم به من گفت: واقعا درود بر شرفت تو خیلی بزرگی که آبرویم را نبردی. من هم بهش گفتم: برو و توبه کن از کاری که کردی.
خلاصه از هم جدا شدیم و مدتها فکرم درگیر آن قضیه بود و همیشه وقتی توی تلویزیون یا خیابان یا محل کارم کسی را می دیدم که میخندید یاد آن مرد می افتادم که موقع رفتن به من میخندید.
بعد از مدتی دوباره ازدواج کردم و یک زن با تقوا، با ایمان نصیبم شد. سالها گذشت و بعد از 15 سال من قاضی دادگستری شدم.
یک روز یک پرونده ی قتل آمد جلو دستم و مرد قاتل را داخل آوردند.
به نظرم میرسید که آن مرد را جایی دیده ام و بعد از کلی فکر کردن یادم افتاد که همان مرد است که با زن قبلیم..........
ولی او مرا نشناخت.
بهش گفتم: ماجرا را برایم تعریف کن که چرا مرتکب قتل شدی.
گفت: جناب قاضی رفتم خانه دیدم یک مرد غریبه با همسرم........
و نتوانستم جلو خودم را بگیرم و با چاقو کشتمش.
گفتم: شاهد داری؟
گفت: نه
گفتم: اگر راست میگویی پس چرا زنت را هم نکشتی؟
گفت: زنم زود از خانه فرار کرد.
گفتم: نباید می کشتیش چون قانون میگوید که باید 3 شاهد ماجرا را می دیدند.
گفت: جناب قاضی اگر این اتفاق برای شما می افتاد آن مرد را نمی کشتی؟
گفتم: نه، در زمان خودش قاضی هم بوده که این اتفاق برایش افتاده و با مرد هیچ کاری نداشته.
آن موقع بود که یادش افتاد من آن وکیل 15 سال پیش هستم که با زنم......... ..
و باهاش کاری نکردم.
گفتم: من آن روز کار خودم را به خدا سپردم و من الان با نوک خودکارم حکم اعدامت را صادر میکنم.
و طبق قانون باید آن مرد اعدام میشد و من حکم اعدامش را صادر کردم.
✅"به در هر خانه ای بزنی فردا در خانه ات را میزنند"
🆔 @Javadpanahi 🌺