✨کلام الهی
فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهِِ خَیرََا یَرَهُ
📷پس هرکس هم وزن ذرهای نیکی کند... آن نیکی را ببیند....!
📖 سوره زلزال ، آیه ۷
🆔 @Javadpanahi 🌺
❓از امام حسن مجتبی (علیه السلام) پرسیدند : «چرا شما هیچ گاه فقیری را مأیوس بر نمی گردانید؟»
🖋 امام حسن (علیه السلام) پاسخ دادند : «من خود ، نیازمند خداوند هستم و به الطافش امید دارم. به همین دلیل شرم دارم که خود ، فقیر باشم ولی فقیری را مأیوس کنم. خداوند ، مرا عادت داده است که نعمت هایش را به من ارزانی دارد و من هم او را عادت داده ام که نعمت هایش را به مردم ببخشم.
📚 طبقات الکبری ، ج ۱ ، ص ۲۳
🆔 @Javadpanahi 🌺
🌷 امام حسين (عليه السلام) :
✍ شكْرُكَ لِنِعْمَةٍ سَالِفَةٍ يَقْتَضِي نِعْمَةً آنِفَةً
🖋 شكر تو بر نعمت گذشته ، زمينه ساز نعمت آينده است.
📗 نزهة الناظر و تنبیه الخاطر ، ص80
🆔 @Javadpanahi 🌺
🔸 پندانه
🌼هیچ وقت دل این دو نفر رو نشکن :
١_پدر ٢_مادر
🌼هیچ وقت این دو تا کلمه رو نگو :
١_نمیتونم ٢_بد شانسم
🌼هیچ وقت این دو تا کارو نکن :
١_دروغ ٢_غیبت
🌼همیشه این دو تا جمله رو به خاطر بسپار:
١_آرامش با یاد خدا ٢-دعای پدرو مادر
🌼همیشه دوتا چیز و به یاد بیار:
١_دوستای گذشته رو٢_خاطرات خوبت رو
🌼همیشه به این دو نفر گوش کن :
١_فرد با تجربه ٢_معلم خوب
🌼همیشه به دو تا چیز دل ببند :
١_صداقت ٢_صمیمیت
🆔 @Javadpanahi 🌺
🖤 وجود تاریخی حضرت رقیه (س)
یکی از شهیدان قیام حسینی که نقش بسیار تاثیرگذاری درتبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی داشت، حضرت رقیه (س)، دختر سهساله امام حسین (ع) است (که بارگاه آن مخدره در شهر شام واقع شده است).
بعضی از مورخین درباره وجود تاریخی حضرت رقیه(س) سعی در شبهه پراکنی دارند، اما با توجه به مستندات تاریخی که در کتاب منتخب التواریخ نقل شده میتوان به تمام این شک و دودلیها پایان داد.
در قسمتی از این مستندات تاریخی، جریان تعمیر و بازسازی قبر این بانوی سه ساله ذکر شده که بدین صورت است: چندین بار سید ابراهیم دمشقی و خانوادهاش در عالم رویا خواب این بانوی سه ساله را میبینند.
در خواب از سید ابراهیم خواسته میشود که به نزد والی شام برود و از او بخواهد که قبر را تعمیر کنند؛ زیرا داخل قبر آن حضرت آب جمع شده بود و جسم مطهر ایشان معذب بود.
والی شام با مطلع شدن از این جریان از علما شیعه و سنی خواست که غسل کنند و در نزد مرقد آن بانو جمع شوند و قرار بر این شد که قفل به دست هر شخصی باز شد، متصدی نبش قبر و تعمیر آن شود.
قفل تنها به دست سید ابراهیم دمشقی که نسبش منتهی به سید مرتضی علم الهدی میشود، باز شد و بدن شریف آن حضرت را به مدت سه روز از قبر خارج کردند و به تعمیر آن پرداختند. (برای اطلاع از جزئیات بیشتر به کتاب لهوف سیدبن طاووس مراجعه شود)
🆔 @JavadPanahi 🌺
((مراقبه))
آیت الله جوادی آملی می فرمود:
ساعات پایانی عمر شریف عارف الهی ،علامه طباطبایی در کنار او بودم،یکی از شاگران علامه به او گفت:استاد مطلبی به من بفرمایید که در سیر وسلوک ورسیدن به کمالات بسیار مفید و کار ساز باشد.
علامه طباطبایی با صدای لرزان فرمود: مراقبه، مراقبه، مراقبه
🆔 @JavadPanahi 🌺
🔴 حکایت شرط بندی ملانصرالدين
در نزدیکی ده ملا نصرالدین مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد میشد.دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن
تپه بمانی, ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.
ملا نصرالدین قبول کرد, شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید.گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ملا گفت: نه, فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است. دوستان گفتند: همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.
ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند, اما نشانی از ناهار نبود گفتند: ملا, انگار نهاری در کار نیست. ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده, دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود.ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده چند متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند! ملا گفت: چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟ شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود!!
🆔 @JavadPanahi 🌺
✍تلنگر...
وقتی" خواستن ها " بوی "شهوت" میدهند
وقتی" بودن ها " طعم " نیاز" دارند
وقتی" تنهاییها "بی هیچ یادی از یار، با هر کسی "پر"میشود
وقتی" نگاه ها" هرزه به "هرسو "روانه میشود
وقتی "غریزه" احساس را"پوشش"می دهد
وقتی" انسان بودن" آرزویی " دست نیافتنی" میشود
دیری نخواهد گذشت
حیوانات" برای "کوچک شمردن" یکدیگر به هم بگویند "آدم"....
🆔 @Javadpanahi 🌺
💕 یک داستان یک پند
گویند:
ملا مهرعلی خویی، روزی در کوچه دید دو کودک بر سر یک گردو با هم دعوا میکنند.
به خاطر یک گردو يکی زد چشم دیگری را با چوب کور کرد.
یکی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن، گردو را روی زمین رها کردند و از محل دور شدند.
ملا رفت گردو را برداشت و شکست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه کرد. پرسیدند تو چرا گریه میکنی؟
گفت: از نادانی و حس کودکانه، سر گردویی دعوا میکردند که پوچ بود و مغزی هم نداشت.
دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن میجنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها کرده و برای همیشه میرویم.
🆔 @Javadpanahi 🌺