eitaa logo
،، احکام و مسائل شرعی ،،
3.3هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
40 فایل
برای پرسیدن سوالات شرعی به آیدی زیر مراجعه فرمایید . @Javanmardi_Ahkam
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽؛ ✅ علّت هجرت پیامبر اسلام  علّت هجرت پیامبر اسلام از مکّه به مدینه چه بود ؟ فعالیت های رسول اکرم برای بزرگان کافر و ظالم قریش خطر ساز بود ؛ به همین دلیل تصمیم گرفتند ، پیامبر را از سر راه خود بردارند ، برای این کار تصمیم گرفتند از هر قبیله یک نفر انتخاب کنند و شبانه رسول الله را به قتل برسانند اما خداوند نقشه آنان را نقش بر آب کرد و پیامبر را نجات داد و ایشان به مدینه هجرت کردند . قبل از هجرت پیامبر اسلام حوادثى رخ داد که مفسرین از آن با تعبیرات مختلفى یاد کرده اند . اما همگى یک حقیقت را دنبال مى کنند و آن این که خداوند به طرز اعجاز آمیزى پیامبر را از دام یک خطر بزرگ و قطعى رهائى بخشید ، جریان حادثه طبق نقل «درّ المنثور» چنین است : گروهى از قریش و اشراف «مکّه» از قبائل مختلف جمع شدند تا در «دارُ النَّدْوَةِ» (محل انعقاد جلسات مشورتى بزرگان «مکّه») اجتماع کنند ، و درباره خطرى که از ناحیه پیامبر آنها را تهدید مى کرد بیندیشند . مى گویند: در اثناء راه پیر مرد خوش ظاهرى به آنها برخورد کرد که در واقع همان شیطان بود (یا انسانى که داراى روح و فکر شیطانى) از او پرسیدند : کیستى ؟ گفت : پیر مردى از اهل «نجد» هستم ، چون از تصمیم شما با خبر شدم ، خواستم در مجلس شما حضور یابم و عقیده و خیر خواهى خود را از شما دریغ ندارم . گفتند : بسیار خوب ، داخل شو! او هم همراه آنها به دار الندوة وارد شد . یکى از حاضران رو به جمعیت کرده ، گفت : درباره این مرد (اشاره به پیامبر اسلام) باید فکرى کنید ؛ زیرا به خدا سوگند بیم آن مى رود که بر شما پیروز گردد (و آئین و عظمت شما را در هم پیچد). از آن میان یکى پیشنهاد کرد او را «حبس» کنید تا در زندان جان بدهد... پیر مرد نجدى این نظر را رد کرده ، گفت : بیم آن مى رود که طرفدارانش بریزند و در یک فرصت مناسب او را از زندان آزاد کنند و او را از این سرزمین بیرون ببرند ، باید فکر اساسى ترى کنید . دیگرى گفت : او را از میان خود بیرون کنید تا از دست او راحت شوید ؛ زیرا همین که از میان شما بیرون برود هر کار کند ، ضررى به شما نخواهد زد و سر و کارش با دیگران است . پیر مرد نجدى گفت : به خدا سوگند این هم عقیده درستى نیست ، مگر شیرینى گفتار و طلاقت زبان و نفوذ او را در دل ها نمى بینید ، اگر این کار را انجام دهید به سراغ سایر عرب مى رود ، گرد او را مى گیرند ، سپس با انبوه جمعیت به سراغ شما باز مى گردد ، شما را از شهرهاى خود مى راند و بزرگان شما را به قتل مى رساند ! جمعیت گفتند : به خدا راست مى گوید ، فکر دیگرى کنید. که تا آن وقت ساکت بود به سخن در آمده ، گفت : من عقیده اى دارم که غیر از آن را صحیح نمى دانم ! گفتند : چه عقیده اى؟ گفت : از هر قبیله اى جوانى شجاع و شمشیرزن را انتخاب مى کنیم و به دست هر یک شمشیر برّنده اى مى دهیم تا در فرصتى مناسب دسته جمعى به او حمله کنند ، هنگامى که به این صورت او را به قتل برسانید ، خونش در همه قبائل پخش مى شود، و باور نمى کنم طایفه «بنى هاشم» بتوانند با همه طوائف قریش بجنگند و مسلماً در این صورت به خون بها راضى مى شوند ، و ما هم از آزار او راحت خواهیم شد . پیر مرد نجدى (با خوشحالى) گفت: به خدا رأى صحیح همین است که این جوانمرد گفت ، من هم غیر از آن عقیده اى ندارم (و به این ترتیب این پیشنهاد به اتفاق پذیرفته شد) و آنها با این تصمیم پراکنده شدند. جبرئیل فرود آمد، و به پیامبر دستور داد : شب را در بستر خویش نخوابد. پیامبر شبانه به سوى غار «ثور» ¹ ، حرکت کرد و سفارش نمود على در بستر او بخوابد (تا کسانى که از درز در مراقب بستر پیامبر بودند خیال کنند او در بستر است و تا صبح مهلت دهند و او از منطقه خطر دور شود). هنگامى که صبح شد ، به خانه ریختند و جستجو کردند على را در بستر پیامبر دیدند و به این ترتیب خداوند نقشه هاى آنان را نقش بر آب کرد. صدا زدند : پس محمد (ص) کجاست فرمود : نمى دانم . آنها به دنبال ردّ پاى پیامبر حرکت کردند تا به کوه رسیدند و به نزدیکى غار ، (اما با تعجب دیدند تار عنکبوتى در جلو غار نمایان است و درب غار را پوشانده ، به یکدیگر گفتند : اگر او در این غار بود اثرى از این تارهاى عنکبوت بر در غار وجود نداشت و به این ترتیب باز گشتند). پیامبر سه روز در غار ماند (و هنگامیکه دشمنان همه بیابانهاى «مکّه» را جستجو کردند ، خسته و مأیوس باز گشتند ، او به سوى «مدینه» حرکت کرد) .²،³ (1). غارى است در نزدیکى مکّه. (2).«درّالمنثور»،جلد3،صفحه179، دارالمعرفة ، طبع اول، 1365 هـ ق، ذیل آیه مورد بحث؛ «مجمع البیان»، ذیل آیه فوق؛ «بحار الانوار»، جلد 19، صفحه 28 به بعد، باب 6: الهجرة و مبادیها و... و صفحه47. (3).گردآوري از کتاب: تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي،دارالکتب الإسلامیه، چاپ سی و دوم،ج7،ص184.