eitaa logo
منتظران مضطر
254 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
138 فایل
🌺اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیکَ الفَرَج...🌺 🌺مَتی تَرانا و نَراک؟🌺 🌼کپی = با ذکر صلوات🌼 ⚘اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم⚘
مشاهده در ایتا
دانلود
5e850bc429da7a95fd3e7c13_-6960049317699669322.mp3
8.58M
🍃تو کل زندگیم آقا 🍃تو تنها همدمم هستی 🎤جواد_مقدم 🌸اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸 @Jazzaaabbb
❤️ ❤️ 💥مـا همـانیـم که از عشـق تـو غفلـت کردیـم ⭐بـا همه آدمیـان غیـر تـو خلـوت کردیـم 💥سـال هـا می گـذرد، منتظـری بـرگـردیـم💛 ⭐و مشخـص شـده مـاییـم که غیبـت کردیـم 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @Jazzaaabbb
با سلام خدمت شما دوستان عزیز با عرض پوزش رمان امروز ساعت ۲۰ در خدمتتون قرار میگیرد🌺
🚨نظافت و بهداشت 1⃣رسول اكرم صلى الله عليه و آله : تَنَظَّفوا بِكُلِّ مَا استَطَعتُم فَإِنَّ اللّه  تَعالى بَنَى السلامَ عَلَى النَّظافَةِ و َلَن يَدخُلَ الجَنَّةَ إِلاّ كُلُّ نَظيفٍ؛  خودتان را با هر وسيله اى كه مى توانيد پاكيزه كنيد، زيرا كه خداى متعال اسلام را بر پايه پاكيزگى بنا كرده است و هرگز به بهشت نرود مگر كسى كه پاكيزه باشد. 📚نهج الفصاحه ص391، ح 1182 2⃣ امام على عليه السلام : نِعمَ البَيتُ الحَمّامُ تَذكُرُ فيهِ النّارَ و َيَذهَبُ بِالدَّرَنِ؛  چه نيكو جايگاهى است حمّام، يادآور دوزخ است و چرك را از ميان مى برد. 📚  من لايحضره الفقيه ج1، ص115، ح237  3⃣امام صادق عليه السلام : اِنَّ لِكُلِّ ثَمَرَةٍ سَّما فَاِذا اَتَيتُم بِها فَمَسّوها بِالماءِ أو اَغمِسوها فِى الماءِ؛  هر ميوه اى سمّى دارد، هرگاه ميوه به دستتان رسيد آن را با بشوييد و يا در آب فرو بريد. 📚 كافى(ط-الاسلامیه) ج6، ص350، ح4 4⃣امام باقر علیه السلام : اِنَّما قُصَّ الظفارُ، لاِنَّها مَقيلُ الشَّيطانِ وَ مِنهُ يَكونُ النِّسيانُ؛ كوتاه كردن ناخن، از آن رو لازم است كه پناهگاه شيطان است و فراموشى مى ‏آورد. 📚كافى(ط-الاسلامیه) ج 6، ص 490، ح 6 5⃣رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم : اَلوُضوءُ قَبلَ الطَّعامِ يَنفِى الفَقرَ، وَ بَعدَهُ يَنفِى الهَمَّ وَ يُصَحِّحُ البَصَرَ؛ شستن دست قبل از غذا، فقر را و پس از غذا، غم و اندوه را برطرف مى‏ كند و به چشم سلامتى مى ‏بخشد. 📚مكارم الاخلاق ص 139 6⃣امام صادق علیه السلام: «نقاء الثّوب یکبت العدوّ و غسل الثّیاب یذهب الهم و الحزن ». پاکیزگی لباس، دشمن انسان را خوار می سازد و شستشوی جامه ها، غم و اندوه را بر طرف می کند. 📚دعائم الاسلام @Jazzaaabbb
‼️‼️ روزها را شوم و نحس ندانیم!! 🔳 حسن بن مسعود، یکی از یاران امام هادی(علیه السلام) میگوید: 🔳 به محضر مولایم رسیدم، درحالیکه در آن روز، چند حادثه ی ناگوار برایم رخ داده بود. 🔳 انگشتم زخمی شده و شانه ام در اثر تصادف با اسب سواری صدمه دیده و در یک نزاع غیرمترقبه لباس هایم پاره شده بود. 🔳 به این خاطر با ناراحتی تمام در حضور حضرت گفتم: ▪️عجب روز شومی برایم بود! خدا شرّ این روز را از من بازدارد. 🔳 امام هادی(علیه السلام) فرمود: ▪️ای حسن، این چه سخنی است که میگویی درحالیکه تو با ما هستی، گناهت را به گردن بی گناهی می اندازی! (روزگار چه گناهی دارد.) 🔳 با شنیدن سخن امام به خود آمدم و به اشتباهم پی بردم و گفتم ▪️آقای من، اشتباه کردم و از خدا طلب بخشش دارم 🔳 امام (علیه السلام) فرمود: ▪️ای حسن روزها چه گناهی دارند که شما هروقت به خاطر خطاها و اعمال نادرست خود، مجازات می‌شوید، به ایام بدبین شده و به روز بد و بیراه میگویید! ▪️به طور یقین، خداوند متعال پاداش می‌دهد و عِقاب می کند و در مقابل رفتارها در دنیا و آخرت مجازات می کند. 📗 بحارالانوار، ج۵۶، ص۲ @Jazzaaabbb
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖ 🔹 توقّع، صفت خوبی نیست. اصلا از هیچکس حتی خداوند،  پیامبر (ص) و امام هم نباید توقّع داشت. چون متوقّع، منتظر است آن چیزی را که میخواهد، به او بدهند و قدر آن چیزهایی را که به او داده اند، نمیداند و شاکر نیست. 🔹متوقّع، احسان صاحبخانه را نمی بیند، فقط به دنبال خواسته خودش است و حواسش آنجاست. اما امید خوب است؛ یعنی به کرم و رحمت حق امیدوار است، چه به او بدهند یا ندهند. اگر هم ندادند، گله ای ندارد.    ♦"رفقا" هم نباید از همدیگر توقّع داشته    باشند. 👤 📚مصباح الهدی ▪صفحه 43 @Jazzaaabbb
[ ]🥀 ✍🏼گاهـــے؛ نہ گریہ مےکنـــد و نہ خـــنده، نہ فریـــــــاد آرامـــت می‌کند و نه آن‌جاســت که با چشمانـے خیـــــــس😭 رو بــہ مـےکنـے و مـےگویـے... [➕مــــن فـقـــط 💞 را دارم..! ] @Jazzaaabbb 🍃🌼
در مورد : امام هادى عليه السلام: اَلعِتابُ مِفتاحُ الثِّقالِ وَالعِتابُ خَيرٌ مِنَ الحِقدِ؛  گلايه كردن كليد سرسنگينى و بهتر از كينه است.  (بحارالأنوار، ج78، ص369، ح4) پيامبر صلى الله عليه و آله: تَعافَوا تَسقُطِ الضَّغائِنُ بَينَكُم؛ از يكديگر گذشت كنيد، تا كينه هاى ميان شما از بين برود. (كنزالعمال، ج3، ص373، ح7004) امام على عليه السلام:  اَلحَسودُ سَريعُ الوَثبَةِ، بَطى ءُ العَطفَةِ؛ حسود زود خشمگين مى شود و دير كينه از دلش مى رود. (بحارالأنوار، ج73، ص256)  امام على عليه السلام: اَلْحَقودُ مُعَذَّبُ النَّفْسِ، مُتَضاعَفُ لهَمِّ ؛ كينه‏ توز، روحش در عذاب است و اندوهش دو چندان. (غررالحكم، ح 1962) پيامبر صلى الله عليه و آله: الهَدِيَّةُ تُذهِبُ الضَّغائنَ مِن الصُّدورِ؛ هديه دادن، كينه‏ ها را از سينه ‏ها مى‏برد. (ميزان الحكمة، ح 21200) @Jazzaaabbb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت یـازدهــم پدر و مادر متین و عده دیگه ای از خانواده شون برای استقبال ما به فرودگاه اومدن … مادرش واقعا زن مهربانی بود … هر چند من، زبان هیچ کس رو متوجه نمی شدم ولی محبت و رسیدگی اونها رو کاملا درک می کردم … اون حتی چند بار متین رو به خاطر من دعوا کرده بود که چرا من رو تنها می گذاشت و ساعت ها بیرون می رفت … من درک می کردم که متین کار داشت و باید می رفت اما حقیقتا تنهایی و بی هم زبونی سخت بود … اوایل، مرتب براشون مهمون می اومد … افرادی که با ذوق برای دیدن متین می اومدن … هر چند من گاهی حس عجیبی بهم دست می داد … اونها دور همدیگه می نشستن … حرف می زدن و می خندیدن … به من نگاه می کردن و لبخند می زدن … و من ساکت یه گوشه می نشستم … بدون اینکه چیزی بفهمم و فقط در جواب لبخندها، لبخند می زدم … هر از گاهی متین جملاتی رو ترجمه می کرد … اما حس می کردم وارد یه سیرک بزرگ شدم و همه برای تماشای یه دختر بور لهستانی اومدن … کمی که می نشستم، بلند می شدم می رفتم توی اتاق … یه گوشه می نشستم … توی اینترنت چرخی می زدم … یا به هر طریقی سر خودم رو گرم می کردم … اما هر طور بود به خاطر متین تحمل می کردم … من با تمام وجود دوستش داشتم … ادامه دارد... @Jazzaaabbb
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت دوازدهــم ما چند ماه توی خونه پدر و مادر متین بودیم … متین از صبح تا بعد از ظهر نبود … بعد از ظهرها هم خسته برمی گشت و حوصله زبان یاد دادن به من رو نداشت … با این وجود من دست و پا شکسته یه سری جملات رو یاد گرفته بودم … آخر یه روز پدر متین عصبانی شد و با هم دعواشون شد … نمی دونم چی به هم می گفتن اما حس می کردم دعوا به خاطر منه … حدسم هم درست بود … پدرش برای من معلم گرفت … مادرش هم در طول روز … با صبر زیاد با من صحبت می کرد … تمام روزهای خوش من در ایران، همون روزهایی بود که توی خونه پدر و مادرش زندگی می کردیم … ما خونه گرفتیم و رفتیم توی خونه خودمون … پدرش من رو می برد و تمام وسایل رو با سلیقه من می گرفت … و اونها رو با مادرشوهرم و چند نفر از خانم های خانواده شون چیدیم… خیلی خوشحال بودم … اون روزها تنها چیزی که اذیتم می کرد هوای گرم و خشک تهران بود … اوایل دیدن اون آفتاب گرم جالب بود … اما کم کم بیرون رفتن با چادر، وحشتناک شد … وقتی خانم های چادری رو می دیدم با خودم می گفتم … – اوه خدای من … اینها حقیقتا ایمان قوی ای دارن … چطور توی این هوا با چادر حرکت می کنن؟ … و بعد به خودم می گفتم … تو هم می تونی … و استقامت می کردم … تمام روزهای من یه شکل بود … کارهای خونه، یادگیری زبان و مطالعه به زبان فارسی … بیشتر از همه داستان زندگی شهدا برام جذاب بود … اخلاق و منش اسلامی شون … برام تبدیل به یه الگو شده بودن... ادامه دارد... @Jazzaaabbb