#حکایت
یکی از صالحان دعا میکرد :
پروردگارا در روزیام برکت دِه !
کسی پرسید:چرا نمیگویی روزیام دِه ؟
ڱفت روزی را خدا برای همه ضمانت کرده است.
اما من بـرکت را در رزق طلب میکنم چیزیست
که خدا به هرکس بخواهد میدهد (نه به همگان)
اگر در مال بیاید ، زیادش میکند .
اگر درفرزند بیاید ،صــالحش میکند .
اگر درجسم بیاید ، قوی و سالمش میکند .
و اگر درقلب بیاید ،خوشبختش می کند.
#بهترین_روش_دعا_کردن
#برکت_در_روزی
🥀@KASHKOOLMAAREFAT🥀
#حکایت
عارفی را گفتند :
فلانی قادر است پرواز کند ،
گفت :اینکه مهم نیست ،
مگس هم میپرد
گفتند :فلانی را چه میگویی ؟
روی آب راه میرود !
گفت :اهمیتی ندارد ،تکه ای چوب نیز همین کار را میکند .
گفتند :پس از نظر تو شاهکار چیست ؟
گفت :اینکه در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی ،دروغ نگویی ،کلک نزنی و سواستفاده نکنی و کسی را از خود نرنجانی
این شاهکار است ...👌🏻
#شاهکار
🌱@KASHKOOLMAAREFAT🌱
#حکایت
حكيمى در بیابان به چوپانی رسید و گفت:
چرا به جای تحصیل علم، چوپانی می کنی؟
چوپان در جواب گفت:
آنچه خلاصه دانشهاست یاد گرفته ام.
حكيم گفت:
خلاصه دانشها چیست ؟
چوپان گفت:
پنج چیز است:
- تا راست تمام نشده دروغ نگویم
- تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم
- تا از عیب و گناه خود پاک نگردم،
عیب مردم نگویم.
- تا روزی خدا تمام نشده، به در خانهٔ دیگری نروم.
- تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم
حكيم گفت:
حقاً که تمام علوم را دریافته ای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب علم و حکمت سیراب شده.
🌱@KASHKOOLMAAREFAT🌱
💢 یک حکایت واقعی
ناصرالدین شاه، در ماه رمضان نامهای به مرجع عام شیعیان میرزای شیرازی ره نوشت که:
من وقتی روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بی گناه میدهم؛ لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر فرمایید !
میرزای شیرازی ره در پاسخ نوشتند:
حکم خدا قابل تغییر نیست ولی حاکم قابل تغییر است، اگر نمیتوانی بر اعصابت مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیا تا شخص باایمانی در جایگاه تو قرار گیرد و خون بیگناهان بیهوده ریخته نشود.
#حکایت
🌱@KASHKOOLMAAREFAT🌱
#تلنگر
چنگیزخان نتوانست بخارا را تسخیر کند، نامه ای نوشت که هرکس با ما باشد در امان است!
اهل بخارا دو گروه شدند، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند.
چنگیزخان به آن ها نوشت: با همشهریان مخالف بجنگید، و هر چه غنیمت بهدست آوردید، از آن شما باشد و حاکمیت شهر را نیز. ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعلهور شد...
و در نهایت، گروه مزدوران چنگیز خان پیروز شدند.
اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند!
چنگیز در توجیه این اقدام در برابر مزدورانی که به او کمک کرده بودند، جملهی مشهورش را گفت:
اگر اینان وفا میداشتند، به خاطر ما بیگانگان به برادرانشان خیانت نمیکردند!
*این عاقبت خود فروشانِ وطنفروش است*
📚الكامل في التاريخ
👤عزالدین بن اثیر
#حکایت
#پندانه
🍃@KASHKOOLMAAREFAT🍃
✨﷽✨
#حکایت
✳ کریمانه از معرکه خارج شو!
🔻 سعدی میگوید: شخصی قدرتمند و پهلوان بود. وزنههای سنگینی بلند میکرد. در یک موردی ناراحت شده بود و فریاد میزد. حکیمی از آنجا میگذشت. پرسید: او را چه شده است؟ گفتند: او را فلان، دشنام داده است. حکیم گفت: این فرومایه هزار من سنگ را بلند میکند؛ یک مثقال حرف را نتوانست تحمل کند؟
🔹 در بسیاری از موارد، انسان باید گذشت کند. واجب نیست انتقام بگیرد. بزرگواری انسان در این است که کریمانه از معرکه خارج شود. بعضی خیال میکنند انسان باید در همۀ موارد، زیرک باشد و بهاصطلاح عامیانه: «مو را از ماست بیرون بکشد» درحالی که چنین نیست؛ لازمۀ فهم و رشد عقل انسان این است که در بسیاری از موارد کماهمیت و جزئی، با تغافل و تساهل از آنها بگذرد.
👤 #استاد_فاطمینیا
📚 از کتاب «نکتهها از گفتهها»| ج۲
📖 ص ۱۰۰
#عفو_و_گذشت
🌱@KASHKOOLMAAREFAT🌱
#حکایت
🔱حکیمی؛ از شخصی پرسيد؛ روزها و شب هايت چگونه می گذرد؟
شخص با ناراحتی جواب داد، چه بگويم امروز از شدت فقر و گرسنگی، مجبور شدم کوزهٔ سفالی که يادگار سيصد سالهٔ اجدادم بود را بفروشم و برای خود نانی تهيه کنم.
حکيم گفت؛ خداوند متعال روزی تو را ،«سيصد سال پيش» کنار گذاشته، و تو اينگونه ناشکری و ناسپاسی میکنی.؟!!!
#روزی_ضمانت_شده
🍃🌺@KASHKOOLMAAREFAT🌺🍃
#حکایت
📚حکایت عارف شدن عطار نیشابوری
عطار در محل کسب خود مشغول به کار بود که درویشی از آنجا گذر کرد. درویش درخواست خود را با عطار در میان گذاشت، اما عطار همچنان به کار خود میپرداخت و درویش را نادیده گرفت. دل درویش از این رویداد چرکین شد و به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابستهای، چگونه میخواهی روزی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟
درویش در همان حال کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
این رویداد اثری ژرف بر او نهاد که عطار دگرگون شد، کار خود را رها کرد و راه حق را پیش گرفت...
#دلبسته_دنیا
🥀@KASHKOOLMAAREFAT🥀
#حکایت
🔻خروس🐓 و شيرى🦁 با هم رفيق شدند
🔹شب هنگام خروس🐓 برای خوابيدن بالای درخت رفت.
🔸شير🦁 هم پاى درخت دراز کشيد.
🔹هنگام صبح خروس🐓 مطابق معمول شروع به خواندن کرد..
🔸روباهى🦊 که در آن حوالى بود به طمع افتاد، نزدیک درخت آمد و به خروس 🐓گفت: بفرمایيد پایين تا نماز را به شما اقتدا کنيم!
🔹خروس🐓گفت: بنده فقط مؤذنم، پيشنماز پاى درخت است او را بيدار کن!
🔸روباه🦊 که تازه متوجه حضور شير 🦁 شده بود، با غرش شير 🦁پا به فرار گذشت!
🔹خروس 🐓پرسید: کجا تشريف مىبريد؟! مگر نمىخواستيد جماعت بخوانيد؟!
🔸روباه 🦊در حال فرار گفت: دارم مىروم تجدید وضو کنم! 😂
🔹دشمنان داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران بدانند که: شیران 🦁🦁🦁زیادی پای درخت انقلاب آماده جانفشانی هستند.
🔺بهتر است دور و بر آن پرسه نزنند تا نیاز به تجدید وضو پیدا نکنند! 😉😋
#وطنم_پاره_تنم
#ایران_قوی
#تا_پای_جان_برای_ایران
🇮🇷@KASHKOOLMAAREFAT🇮🇷
#حکایت
🟢 یک کمک خالصانه به خلق خدا
صد شرف دارد بر عبادت های ناخالص...
🖌علامه مجلسی برای دوست خود آیتالله جزایری در خواب اینگونه تعریف میکند:
بعد از اینکه مرا دفن کردند صدایی را شنیدم که برای خدا چه کردی؟
هرکدام از اعمال نیک و عبادات را گفتم به عنوان عمل کامل و خالص پذیرفته نشد. ناراحت شدم دستم خالی بود.
در این هنگام گفتم یک روز از بازار بزرگ اصفهان میگذشتم دیدم گروهی در اطراف یک مؤمن جمع شدهاند و از او طلب خود را میخواهند. آنها او را میزدند و به او ناسزا می گفتند. او می گفت: «الان ندارم به من مهلت بدهید» ولی به او مهلت نمیدادند. من جلو رفتم و وقتی ماجرا را شنیدم گفتم: او را رها کنید، بدهکاری های او را من میپردازم. مردم او را رها کردند و من بدهکاری های او را پرداختم. بعد او را به خانه ام آوردم و به او کمک کردم. همین حادثه را خدا به یادم آورد و عرض کردم: خدایا چنین عملی را برای رضای تو انجام دادم پس این عمل را از من پذیرفتند و امر کردند دری از قبرم به سمت بهشت برزخی باز شد و مشمول نعمتهای بیکران الهی شدم و اکنون به دعاهای مؤمنان و زیارت آنها از قبرم بهره مند هستم.✨
📒کتاب بازگشت
#عمل_خالص
#توشه_آخرت
🌱@KASHKOOLMAAREFAT🌱
#حکایت
خاک مالی...🥺
🌕 نقل میکنند که شاه عباس وقتی میدان نقش جهان را میساخت، دم دمای غروب خودش میرفت و مزد کارگران را میداد.
کارگران هم برای دیدن شاه و هم برای گرفتن پول صف میکشیدند و خوشحال و قبراق مدتها در صف میماندند تا از دست شاه پول بگیرند.
در این میان عدهای بودند که کار نکرده بودند و روی خاک غلت میزدند و لباسهای خود را خاکی میکردند و در صف میایستادند تا بدون زحمت کشیدن حقوق دریافت کنند. وقتی نوبت به آنان میرسید، سر کارگرانِ عصبانی که کار نکردههای رند را خوب میشناختند، به پادشاه ندا میدادند و کارگران خاکمالیشده را با فحش و بد و بیراه بیرون میانداختند أمّا شاه عباس آنها را صدا میزد و به آنها نیز دستمزد میداد و میگفت:
من پادشاهم و در شأن من نیست که اینان را ناامید برگردانم!
🌹یا صاحب الزمان!😍
مدتهاست در بساط شما خودمان را خاکمالی کردهایم! گاهی در نیمهی شعبان، گاهی جمعهها، گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعایتان کردهایم!
میدانیم این کارها کار نیست و خودمان میدانیم کاری نکردهایم ولی خوب یاد گرفتهایم خودمان را خاکمالی کنیم و در صف، منتظر بمانیم تا دستمزد دریافت کنیم.
ای پادشاه مُلک وجود!
این دستهای نیازمند،
این چشمهای منتظر
این نگاههای پرتوقع،
گدای یک نگاه شمایند! یک نگاه!
از همان نگاههای لطف آمیز که به کارکردههای با إخلاصتان رو امیدارید.😭😭
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲
🥀@KASHKOOLMAAREFAT🥀
از بهلول پرسیدند در قبرستان چه میکنی؟؟؟
او در جواب گفت:
با جمعی نشسته ام که به من آزار نمیرسانند...
حسادت نمی کنند ...
تهمت نمیزنند...
دروغ نمی گویند ...
طعنه نمیزنند ...
خیانت نمی کنند ...
قضاوت نمی کنند ...
چاپلوسی نمکنند ...
و بالا تر از همه ی اینها اگر از پیششان بروم، پشت سرم بد گویی نمی کنند ...
#حکایت
#تلنگر
🥀@KASHKOOLMAAREFAT🥀