#مادر
مادرچرا رفتی زِ دست آه و واویلا
قلبم زِ داغِ تو شکست آه و واویلا(2)
شد روزگارِ من سیاه از غمِ مادر
گردیده ام خونین جگربادوچشمِ تر
دیگر نمی بینم تو را مادرِ خوبم
اکنون زِ بهر رفتنت سینه میکوبم
مادر چرا رفتی زِ دست آه و واویلا
قلبم زِ داغِ تو شکست آه و واویلا(2)
هرکس نداردمادری حالِ او زاراست
دائم بِحالِ شیون وچشمِ خونباراست
کردی چرا عزمِ سفر ای گُلِ نازم
بودی انیس ومونسم محرمِ رازم
مادر چرا رفتی زِ دست آه و واویلا
پشتم زِ داغِ توشکست آه و واویلا(2)
چون آسمانِ چشمِ من گشته بارانی
اما درون قبر تو گشته نورانی
مادر دعا کن بهرِ من تا شَوَم آرام
کوهی زِغم افتاده است روی شانه ام
مادر چرا رفتی زِ دست آه و واویلا
قلبم زِ داغِ تو شکست آه و واویلا(2)
خانه شده ماتم سرا از غمِ هجران
پژمرده از داغت شده گُل توی گلدان
گِریَم بِحالِ زارخودهر شب وهر روز
دیگر نماند تاب و توان از غمِ جانسوز
مادر چرا رفتی زِ دست آه و واویلا
قلبم زِ داغِ تو شکست آه و واویلا(2)
بر روی قبر تو کنم ناله و افغان
هرکس ببینم در غمت دیده اش گریان
مادر چرا رفتی زِ دست آه و واویلا
قلبم زِ داغِ تو شکست آه و واویلا(2)
#ختم_مادر
#روضه_حضرت_زینب_س
#مادر
کاربردی درمجالس ختم مادر و خواهر
گر کسی بهر تو مشغول دعا نیست ببخش
دست این طایفه از سوی خدا نیست ببخش
در نبودت همه بازیچه ی این نفس شدیم
اگر آقا سر ما گرم شما نیست ببخش
اصلا انگار نه انگار که تو را گم کردیم
بودنت دغدغه ی قلبی ما نیست ببخش
نشده نیمه شبی با تو مناجات کنیم
نیمه شب پشت در خیمه گدا نیست ببخش 2
سوز هر ناله ی ما پای گناهان رفته
در دعاهای فرج سوز صدا نیست ببخش
از وطن دور شدیم و غم غربت خوردیم
خانه ی ما طرف کرببلا نیست ببخش
گریه کن های حسینیم ولی آقا جان
اشک ما مثل شما صبح و مسا نیست ببخش
السلام علیک یا ابا عبداله
بذار اول دلتا آماده کنم. چند جمله از علاقه ی زینب و ابی عبداله برات بگم .خانم فضه اومد خدمت امیرالمومنین ، عرضه داشت علی جان زینبت نو عروسه ، رسم مدینه ، وقتی عروس سه روز خونه ی بخت میره مادر بره به نو عروسش سر بزنه ،ها ها ها، زینب که مادر نداره. بایدم نالت بره مدینه
بایدم اینگونه ناله بزنی. علی جان میدونی وقت چیه، امیرالمومنین سرشا پائین انداخت چشاش پر اشک شد ، فضه اومدی دل علی را خون کنی.
گفت نه علی جان فقط میخوام بگم زینبت چشم به راهه، میخوام بگم لی جان زینبت مادر نداره ، اومدم اجازه بدی برم یه سری به زینب بزنم. . آی مادر مادر مادر.
فضه میگه اجازه گرفتم اومدم خونه ی عبداله جعفر(اله اکبر2) من یه چیز میگم تو یه چیز میشنوی ، تو ذهنت مجسم کن این لحظه را ببینم طاقت میاری با نه.
میگه خودم دیدم زینب سجاده انداخته ، زار زار داره گریه میکنه. ناله میزنه. عرضه داشتم زینب جان شما نو عروسی اول شادیتونه چرا داری گریه میکنی ، فرمود فضه سه روز حسینما ندیدم(ای حسین).
زینب جان اینکه کاری نداره ، الآن میرم به حسینت میگم میاد بهت سر میزنه میگه اومدم خدمت آقا امام حسین ،اما دیدم زانوی غم بغل گرفته چشاش پر اشکه ، حسین جان چته عزیزم چرا داری گریه میکنی فرمود فضه دست رو دلم نذار سه روز زینبما ندیدم. (ای حسین)
قضیه را برا حسین گفتم هنوز حرفم تموم نشده دیدم دوید سمت خانه ی زینب اما وقتی رسید ، دید خواهرش توی اتاق خوابیده اما از شکاف در نور داره صورت زینبا اذیت میکنه ، میدونی چه کرد (الهی قربون تو برادر برم)
اومد جلوی نور ایستاد زینب راحت بخوابه . (الهی قربون تنت برم حسین)
اجازم میدید یه جمله بگم . آیا زینب خبر داره یه روز میاد بالا سر این بدن میبینه تمام این بدن پاره پاره. حسین جان شنا اینجا جلوی یه ذره نورا گرفتی زینب راحت بخوابه ، آیا زینبت خبر داره یه روز میاد تو صحرای گرم کربلا ، میبینه این بدن پاره پاره زیر برق آفتاب کرلات. (ای حسین) .
یه وقت زینب حس کرد حسینش اومده ، بوی حسین به مشام زینب خورد بیدار شد چرا وارد نمیشی داداش فرمود زینبم نور آفتاب نمی ذاره بخوابی میدونی چی گفت : داداش خدا سایتا از سرم کم نکنه.
اما آیا گذاشتن سایه ی حسین بالا سر زینب باشه. یه روز اومد تو گودی قتلگاه دید این بدن پاره پاره.(اله اکبر2)
حسین جان آیا تو برادر منی آیا تو پسر مادر منی
معمولا خواهر و برادر موقع ملاقات دست به گردن هم میندازن صورت هما میبوسن . میخوام صورتتا ببوسم سر در بدن نداری. میخوام دستتا ببوسم ساربان جسارت کرده. (ای حسین)
چه کرد زینب: اون لحظه ای که مدینه رو کشته ی مادر افتادن هاتفی ندا علی جان ملائکه ها طاقت ندارن این لحظه را ببینن میخوام بگم علی جان آیا ملائکه ها طاقت آووردن این صحنه را ببینن اومد بدن حسینا گذاشت رو زانوهاش لبها را گذاشت رو رگهای بریده ....
یه وقت دیدن ؛ سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نباشد سر برادر زینب
#صلوات
.
#مادر
#ترحیم_خوانی
#زمزمه_مادرانه
....
تویی پناه من
تویی گواه من
مونده بدون تو
به سینه آه من...
دعای خیر تو
آبروی منه
به چشمای ترت
مونده نگاه من...
مادر، قشنگ ترین واژه ی دنیایی
مادر، بهشت رو زمین به تنهایی
مادر، مادر، مادر، شبیه دریایی
همیشه در قلب منی مادر
شکستم از غمت
تو شام ماتمت
بهشته زیر پات
خدایی باز کمت
بازم صدام بکن
بازم نگام بکن
راضی میشه خدا
به اشک نم نمت
مادر، پناه من گرمی دستاته
مادر، بهشت حق به زیر پاهاته
مادر ، مادر ،مادر ، تو دل من جاته
مادر ، همیشه در قلب منی
حسین کریمی نیا
نیم از عالم خاک
▪️زبانحال دختر..محلی مازنی
ــــــــــــــــــــ
نماشون رسنه دل گیرنه بونه..الا بمیره دتر
مه دل جا ته غم کنار نشونه " "
چهل روزه جان مار مه چشم به راهه
سرهٔ در هنوز ته وسه واهه
سره هنوز دنه ته عطر و بو ره
دارمه آرزو بـوینم ته رو ره
جانِ مار امسه بکشـــــی بلا
اتا دَم نکردی راحتِ دنیـــــا
هر وقت دل بونه تنگ ای مه جان مار
پنجشنبه نماشون امه ته مزار
▪️▪️▪️▪️▪️__________________
#مادر
#در_فراق_مادر
🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭
آ مه جان مار ته غم بَمیرم
بی ته بَیمه زار ته غم بمیرم
دل نَیرنه قرار ته غم بمیرم
مــه گــل بهــار ته غم بمیرم
تــه مهــربــونی مه یاد نشونه
ته خِش زبونی مه یاد نشونه
تــه دَسِ پینـــه مه یاد نشونه
دلِ بــی کینـــه مه یاد نشونه
#در_فراق_مادر_دلگویه_مازنی
#سبک_برف_سر_کوهو...
🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭
جان مار ته تنِ بوی پیرهن دور
من ته فدابهووم
ته خَسّه تن آخر بَیّه کفنِ دور
ته که بُوردی خِنه سِک وسوندارنه
اون چشمه ره موندنه که او ندارنه
من ته فدابهووم بی ته چتی دهووم
غمه که ره بهوووم
شب جمعه بونه دل نَهیرنه قرار
برمه زازی کِمّه من ته قبر کنار
خِنـه مـار دَنیـّه خـرابه ره مـونّـه
در و دیوار انگار غم وغصه خونّه
من ته فدابهووم بی ته چتی دهووم
غمه که ره بهووم
#مادر
#مازنی
#مادر
من و این جای خالی وا مصیبت
چنین آشفته حالی وا مصیبت
دل من طاقت این غم ندارد
بجز مهر تو چیزی کم ندارد
تو نوری ، آیه ی امن یجیبی
تو مثل یاس و شب بوها نجیبی
تو مثل آینه بی ادعایی
تو روح سبز بستان دعایی
چه باید کرد با داغ تو مادر
پس از تو هست ما را خاک بر سر
پس از تو گشته ام تنها و بی کس
غمت می ماند و من ماتم و بس
خدا داند که هرگز باورم نیست
که نور دیدگانم مادرم نیست
من امشب مثل ابر نوبهارم
من امشب داغدار داغدارم
من امشب بی کسی را حس نمودم
نگاهم را پر از نرگس نمودم
امید زندگانی مادرم رفت
همیشه سایه ی او از سرم رفت
همیشه با خودم می گفتم ای مرد
اگر پیک صبا بوی غم آورد
اگر روزی امیدت مادرت مرد
گل احساس و امید تو پژمرد
چه خواهی کرد با داغ صنوبر
چه خواهد ماند در باغ صنوبر
اگر نامهربانی ها شکفتند
اگر غربت نصیبان شعر گفتند
چه خواهد ماند جز پاییز دلگیر
دلی از این زمین و آسمان سیر
بود اندوه من ناباورانه
بود حرف دلم بی مادرانه
الا ای مادر خوب و صمیمی
شکوه روزگاران قدیمی
بود " میمت " نشام مهر و الفت
نشان عشق و امید و محبت
" الف " در نام تو معنای آب است
همان احساس و عشق و التهاب است
بود " دال " تو معنای دلی پاک
دلی بی انتها مانند افلاک
بود " رای " تو روح روشنایی
سرود دلکش باغ خدایی
پس از تو باغ من بی عندلیب است
دلم تنها و غمگین و غریب است
#محمد_مبشری
#مادر
#قطعه
کسی که هستی و بود و نبود خود همه را
نثار راه پسر می نمود مادر بود
کسی که در غم و درد و بلا و حادثه ها
همیشه سینه سپر می نمود مادر بود
کسی که شیره جان داد و شادمانی کرد
به قامتم چو نظر می نمود مادر بود
کسی که زمزمه لای لائیش همه شب
خدای عشق خبر می نمود مادر بود
کسی که دفتر ایثار و عشق و ایمان را
گرفت و خواند و زِبَر می نمود مادر بود
کسی که قصه خوب هزار و یک شب را
هزار و یک شبه سر مینمود مادر بود
کسی که خنده ی امید بر لبم می کاشت
غمم ز سینه به در می نمود مادر بود
کسی که شب چو نبودم به خانه تا به سحر
دو دیده حلقه به در می نمود مادر بود
کسی که در به در از دوریَش نمی گشتم
اگر که ترکِ سفر می نمود مادر بود
#محمد_مبشری
Abbas-Meftah [Music-Saz.ir]Abbas-Meftah - Sognameh-Madar-Dashti.mp3
زمان:
حجم:
5.45M
#مادر
گر نسازم به قضا با غم هجران چه کنم؟
ور ننالم زه غمت با دل نالان چه کنم؟
گر غریبانه نریزم به شب هجر تو اشک
در شب تیره این شام غریبان چه کنم؟
این دلم خون است و همچون لاله است
مادر
درد این دل داغ چندین ساله است
دوستان دنیا رو کسی را یار نیست
روح غمخوار مرا غمخوار نیست
یاد شب و روزری که مادر داشتیم😭
طبع من، شعر و غزل نیست الفبای غم است
با الفبای غم، طفل دبستان،چه کنم؟😭
#ختم_مادر
.
#مادر
بنال ای دل که قلبم بی شکیب است
دلم محتاج درمان طبیب است
بنال ای دل که جانم بی قرار است
درون سینه ام غم آشکار است
خداوندا چه آمد بر سر من
ز کف رفت آن گرامی مادر من
تو مادر رفتی و از ما بریدی
به سوی آسمان ها پر کشیدی
بریده رشته ی عشق و امیدم
نگاه آخرینت را ندیدم
چه آسان دشت شستی از عزیزان
رها کردی تمام آشنایان
تو رفتی رشته ی امید بگسست
صفای زندگانی رخت بربست
تو رفتی عشق خالی شد ز معنا
به غارت رفت باغ آرزوها
به یاد آرم دعای صبح و شامت
تن بسیار و آن رنج مدامت
در این خانه ز تو هر جانشانی است
همه یاد آور رنج نهانی است
بیا این مهر و این هم جانمازت
بیا تا سر دهی راز و نیازت
بخوان مانند وردی یا سرودی
دعایی که از بر کرده بودی
به خاطر دارمت من دائم اوقات
فراموشت کنم هیهات هیهات
#ختم_مادر
.
#مادر
#قطعه
کسی که هستی و بود و نبود خود همه را
نثار راه پسر می نمود مادر بود
کسی که در غم و درد و بلا و حادثه ها
همیشه سینه سپر می نمود مادر بود
کسی که شیره جان داد و شادمانی کرد
به قامتم چو نظر می نمود مادر بود
کسی که زمزمه لای لائیش همه شب
خدای عشق خبر می نمود مادر بود
کسی که دفتر ایثار و عشق و ایمان را
گرفت و خواند و زِبَر می نمود مادر بود
کسی که قصه خوب هزار و یک شب را
هزار و یک شبه سر مینمود مادر بود
کسی که خنده ی امید بر لبم می کاشت
غمم ز سینه به در می نمود مادر بود
کسی که شب چو نبودم به خانه تا به سحر
دو دیده حلقه به در می نمود مادر بود
کسی که در به در از دوریَش نمی گشتم
اگر که ترکِ سفر می نمود مادر بود
#محمد_مبشری
#مادر
دیگر دلی به گوشه ی بامی نمانده است
دست و دلی برای پیامی نمانده است
باید چه گفت با دل خاموش دردمند
مادر که نیست جای کلامی نمانده است
#محمد_مبشری