eitaa logo
کانون فرهنگی فاطمیون
120 دنبال‌کننده
368 عکس
489 ویدیو
31 فایل
مجموعه کانون فرهنگی هنری فاطمیون مسجد فاطمیه حسن آباد
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️ 🔴 خیلی مهم ⭕️ باید در این شرایط مهم منطقه و جهانی که تغییرات نظم جهانی در حال وقوع و در دوره گذار جهانی قرار داریم ، بایستی یک رئیس جمهور در تراز شهید رئیسی برای ایران بزرگ اسلامی انتخاب گردد که بتواند واژن و بالانسی در میان قدرتهای جهانی برقرار و ایران را از این پیچ مهم تاریخی به سلامت عبور بدهد … 👌 نباید خائنان به ایران ، انقلاب و امت به ریاست برسند که آنان قطعاً و قطعاً « دوستِ دشمنان » ایران و ایرانی هستند. ✅ ما به دنبال مدل و الگوی انقلابی و ولایی برای انتخاب ریاست جمهوری هستیم 🇮🇷 @Kanoone_Fatemiyoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ صبر خدا حدی داره یجا یهویی یجوری رسواتون میکنه که کل مردم تف بندازن تو صورتتون 👈 مثل اینجا سوتی که ادمین کانال اصلاح‌طلب بامداد نو داد به اراده خدا بود این صوت رو اشتباهی گذاشتن تو کانالشون و بعد پاک کردن، ولی دیگه دیر شده... 😡 اصلاح طلب های بیشرف حالا یک عده صورتی راه افتادن که الان وقت وحدت با این جانور هاست 😳😳 بگذاریم صدا و سیما دائم با اینها مصاحبه کنه 😔 🖤 @Kanoone_Fatemiyoon
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پرواز آخر سه خلبان پرواز رئیس‌جمهور که بودند؟ ✅ دیدار و سرکشی فرماندهان سپاه و ارتش @Kanoone_Fatemiyoon
4992934.mp3
11.64M
✋ سلام بر ابراهیم ❤️ رئیسی رفت ودر دلها آتش بپا کرد 🔥 مرد روزهای تحریم.... ای کوه تجربه ای کوه ایمان تو با دلهای ناآگاهان چه کردی؟؟؟؟؟ دریای خاطرات جمهور کجائی؟ سیدالسادات ما کجائی؟ ای شبیه ترینها به یوسف زهرا کجائی؟؟😭 به آسمانها خوش آمدی.....👌 @Kanoone_Fatemiyoon
AUD-20220912-WA0001.mp3
15.07M
باید رفت ، باید دنبال پرچمت تا ابد رفت🇮🇷❤️‍🩹 صوت کامل مداحی ای که شهید رئیسی دوست داشتند...🖤 @Kanoone_Fatemiyoon
مداحی آنلاین - نماهنگ حالم بده - ستوده.mp3
5.12M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃حالم بده ... 🍃دیگه از گریه‌هام معلومه 🎙 🌙 @Kanoone_Fatemiyoon
مراسم شام غریبان شهید رئیس جمهور سید ابراهیم رئیسی 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 دعای کمیل وگرامی داشت شهدای خدمت 🎤بانوای کربلایی محمد شیرعلیزاده 📆زمان پنجشنبه ۳خرداد همراه با نماز مغرب وعشا 🕌مکان مسجد فاطمیه حسن اباد 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 با همکاری مسجد فاطمیه وپایگاه بسیج شهید مفتح حسن اباد @Kanoone_Fatemiyoon
شب شهادت: ولادت امام‌رضا(🌱) روز دفن: تاریخ ۳/۳/۳ (۳ سال در تولیت آستان قدس، ۳ سال در قوه قضائیه و ۳ سال در ریاست جمهوری) چهلم: ولادت امام کاظم(🌱) و سالروز شهادت شهیدبهشتی و یارانش سالگرد: شهادت امام‌رضا(🌱) 🖤 @Kanoone_Fatemiyoon
30.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دست علی یارت، سید ابراهیم 🥀 حسین هوادارت، سید ابراهیم 🥀 خدا نگهدارت ، سید ابراهیم 🥀 🎵 نماهنگ احساسی "سید ابراهیم" اثر گروه سرود ضحی را ببینید. 🖤 🖤 @Kanoone_Fatemiyoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷زیارت (عج) در روز جمعه 🎤با نوای استاد متن و ترجمه زيارت امام زمان عج 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/152 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @Kanoone_Fatemiyoon
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۲۸ یا باید از بی آبرویی سر به کوه و بیابون بذاری. صبح بود. زهره خانوم به آشپزخونه رفت تا صبحانه آماده کنه.چشمش به کاغذی روی میز افتاد.دست خط فاطمه بود. _سلام.من میخوام مثل سابق زندگی کنم. نگران من نباشین.خدانگهدار. یادداشت رو به حاج محمود نشان داد. بعد سریع سمت تلفن رفت.حاج محمود گفت: _زنگ نزن خانوم.بذار کاری که فکر میکنه درسته انجام بده. ولی هر دو نگران بودن. گوشی افشین زنگ خورد.آریا بود.جواب داد. -زودتر خودتو برسون. -کجا؟ -آدرس رو برات میفرستم. نمیدونست چرا ولی خوشحال نشد. با صدای پیامک گوشی از فکر بیرون اومد. خارج شهر بود. با اینکه انتظارشو داشت اما ناراحت شد.خودش هم نمیدونست چی میخواد ولی نمیخواست اینطوری تلافی کنه.اگه میخواست بدون کمک آریا هم میتونست. سوار ماشینش شد و حرکت کرد. از شهر بیرون رفت.یک ساعت دیگه هم رانندگی کرد تا به یه جاده فرعی رسید. چهل دقیقه دیگه هم گذشت تا به جایی که آریا گفته بود،رسید. وارد سالن یه کارخانه قدیمی شد. فاطمه رو دید،با دست های بسته روی صندلی نشسته بود.آریا و سه مرد دیگه اطرافش ایستاده بودن.فاطمه کم کم به هوش میومد.افشین رو به روش ایستاد و خیره نگاهش میکرد.از اینکه تو این وضعیت میدیدش خوشحال نبود. فاطمه کاملا به هوش اومده بود. افشین و چهار مرد دیگه رو دید.به اطرافش نگاهی انداخت. متوجه شد اگه فریاد بزنه و کمک بخواد کسی صداشو نمیشنوه. ترسید..سرشو پایین انداخت و از عمق وجودش از و کمک خواست. چند بار ذکری زیر لب زمزمه کرد.قلبش کمی آرام شد.نفس عمیقی کشید و سرشو بلند کرد.با اخم و نفرت به افشین نگاه کرد. آریا به سه مرد دیگه گفت: _بیرون باشید،لازم شد صداتون میکنم. کنار افشین ایستاد و با پوزخند به فاطمه نگاه کرد. -منو شناختی؟.. البته خیلی تغییر کردم.. زندان آدمو عوض میکنه. فاطمه فقط نگاهش میکرد. -هنوز نشناختی؟!!..نازی رو هم فراموش کردی؟! فاطمه مکث کوتاهی کرد بعد گفت: _نازنین از اینکه بهش میگفتی نازی بدش میومد. -پس شناختی. فاطمه به افشین نگاه کرد و گفت: _تو هم آدم اون هستی؟ 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ @Kanoone_Fatemiyoon ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱