﷽
#خاطراتآقارضا📕
آقا رضا شنا بصورت کامل بلد نبود🌊
ولی باید آنجا شبانه غوّاصی میکردیم🥷
هوا هم بسیار سرد بود❄️
با اون شرایط باز هم میومد🦋
بهکمکبچههاییکهاصلاًشنا بلد نبودند🥰
📸پ.ن: عکس مربوط به سال۱۳۸۸
در جریان آموزش تکاوری و غواصی
در سدّ گلپایگان در استان اصفهان
🎙راوی:همرزم شهید
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#جانبازمدافعحرمفرشیدعزیزی
🌹کانال رسمی شهید مدافع حرم
رضا حاجی زاده
🍃| @shahid_reza_hajizadeh
﷽
#خاطراتآقارضا📕
عادت به خواندن دعای فرج📖
بعــــد از اذان داشتــــم🕋
بعد از برگشت پیکر آقا رضا🌹
مدتی میشد که ایندعا را نمیخواندم🕊
رضا جان به خواب بندهخدایی میرود😴
و میگوید:«به مــــادرم بگوئید که🗣
آندعاییراکههمیشهمیخواند،بخواند»♥️
🎙راوی: مادر شهید
#شهید_رضا_حاجی_زاده
_صبحتون امام زمانی🌱
🌹تنها کانال رسمی تکاور پاسدار
شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده👇🏻
🍃| @shahid_reza_hajizadeh
﷽
#خاطراتآقارضا
خبر شهادت بهترین رفیق
روز ۲۱ فروردین ماه ۱۳۹۵بود، که تکفیریها تلاش داشتند خانطومان را پس بگیرند.
حدود ۲ ساعتی از آتش و... گذشته بود که یه خمپاره ای تو بین ماها افتاد.
همان خمپاره منجر به شهادت شهید حسین بواس و مجروحیت بنده شد، که پیکر شهید بواس در همان لحظه به عقب کشیده شد.
بنده چند روزی در بیمارستان حلب بودم و بعدآن دمشق و سپس به بیمارستان تهران انتقال داده شدم. بالاخره بعد چند روز بنده را به بخش (بیمارستان)آورده بودند.
آقارضا و دوستان دیگر همیشه برایم زنگ میزدند برای احوال پرسی و روحیه دادن...
چند روزی شده بود که خبری از زنگ زدن نمیآمد،بنده هم به فامیلمان میگفتم آیا خبری شده؟ جوابی نمیدادند و بنده هم نگران بودم.
یک شب تلویزیون روشن بود و اخبار ۲۰:۳۰ شبکه دو را پخش میکرد.اخبار هم جنگ در سوریه و خانطومان را داشت نشان میداد.
ناگهان خبرنگار اعلام کرد، طی عملیات ناجوانمردانهای ۱۳ نفر مازندرانی شهید شدند و نام اسامی شهدا را داشت میخواند.
نام آقارضا که بهترین دوست و رفیقم بود در آن اسامی بود.بدترین خبر زندگیم شهادت آقارضا بود که داخل بیمارستان تهران شنیده بودم
راوی: همرزم شهید(جانباز مدافع حرم آقا فرشید عزیزی)
#جانبازمدافعحرمفرشیدعزیزی
شهید مدافع حرم
#رضا_حاجی_زاده.
#اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
https://eitaa.com/joinchat/211288469Cf9a9039752
دومین کنگره شهدای استان مازندران
﷽
#خاطراتآقارضا📕
📆وقتی که پیکر آقارضا را برای شناسایی آوردند.
😥سَر کفنی را که باز کردم پیکر رضایم را بی سر دیدم با خودم گفتم:«الهی شکر، شهادتش مقبول شد.»
🙂بعد کفن را بازتر کردم استخوانی بیرون آمد آن را گرفتم و نشان دادم، گفتم این کجای جسم شهید من است؟ گفتند:«این استخوان سینهاش هست، که در این هنگام تمام قفسه سینهام را بر روی او انداختم و برای بار دوم رضایم را صدا زدم تا مرا آرام کند!»
😊وقتی بلندشدم، از روی شکمبند پشمی که برایش گرفته بودم و کِش جورابش که برایش درست کرده بودم! فهمیدم این پیکر مال من است.
☺️این پیکر، پیکرِ رضای من است.این پیکر، پیکرِ شهید من است...
🕊پسرم به خواستهات رسیدی؟شهادتت مبارک💔
🎙راوی:مادر شهید
#شهید_رضا_حاجی_زاده
📥کیفیت اصلی
🌹تنها کانال رسمی تکاور پاسدار
شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده👇🏻
🍃| @shahid_reza_hajizadeh