🌸 مداحی رو لغو کردیم🌸
🍃 #شهید_علی_عابدینی 🍃
📢 یه روز صبح زنگ زد بهم گفت: بابا من مجروح شده ام ، الان تو بیمارستان بقیه الله تهران بستری ام ،حالم خوبه ، نگران من نباشید....
به همراه همسر و مادر علی آقا ماشین کرایه کردیم و به تهران رفتیم ... یواشکی هماهنگ کرده بودم که وقتی اومدیم مازندران یک مراسمی کوچیکی برای علی آقا بگیریم و یه مداحی دعوت کنیم ،خلاصه هم زائر بود و هم جانباز شده بود. به برادرم گفتم تا این کار رو انجام بده...
وقتی زنگ زده بودم علی آقا متوجه شد، خیلی ناراحت شد ، رو به من کرد و گفت: پدر جان دو تا از دوستان صمیمی ام شهید شدند ... خیلی از رفقام جانباز شدن ... من مگه برای خوشحالی و مراسم و از اینجور حرف ها رفتم ... از همان اول هدفم دفاع از حرم عمه جان حضرت زینب (س) بود.... اگر بخواهید مراسم بگیرید من اصلا مازندران نمیام .... از همینجا دوباره مستقیم برمیگردم....
آخرش مجبور شدیم برنامه رو لغو کنیم....
راوی: #پدر_شهید
#خاطره
#مجروحیت
#مدافع_حرم شهید خان طومان
#تولد_فرمانده_مبارک😍
#خاطره
در جریان عملیات بیتالمقدس، کاظمی در حالی که فرماندهی تیپ نجف اشرف را برعهده داشت،
با عبور از رودخانه کارون، در نیمههای شب و با نفوذ به عمق ۲۰ کیلومتری از خط مقدم نیروهای عراقی،
نیروهای خود را به جاده اهواز-خرمشهر رساند😊 و با استقرار لشکر تحت امرش در کنار جاده، نبردی تن به تن و خونین میان نیروهای ایرانی و ارتش عراق رخ داد،
که در نهایت با تثبیت تیپ نجف در کنار جاده اهواز-خرمشهر، حملات بعدی خود را به سمت خرمشهر آغاز کرد🌹🌹
یاد شهدا با صلوات🌺
🆔 @KarbalaKhanTuman
کانال شهدای کربلای خانطومان
بارها تو موضوعات مختلف به ما میگفت:که ماباید طوری زندگی کنیم که زمینه ساز ظهور آقا امام زمان(عج)باشیم.
زن و زندگیمون و مهمونیهامون. حتی لباس پوشیدنمون..
اصلا ورد زبانش بود که زمینه ساز ظهور باشیم.
در همین راستا عروسی خودشو همزمان باسفر حجش برگزار کرد.
جشن با ولیمه حج یکی شد.....
آره حاج سعید ما همیشه دوست داشت جزء زمینه سازان ظهور باشه...
این شد که علیرغم اینکه شغلش ستادی بود ،یکسال دوندگی و تلاش کرد تا اسمش رو واسه مدافعین حرم بنویسند.
با همه سختگیریها موفق شد و به آرزوی خودش رسید...
#خاطره ای از پدر بزرگوار شهید مدافع حرم حاج سعید کمالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطــره🎞
-بین ایرانۍها ڪیو بیشتر دوست دارین؟
ابومهدے: آقا ، فقط ایرانی نیست یعنی مال همهست..
-غیر از ولی فقیہ!
ابومهدے: حاجقاسم
-چرا؟
ابومهدے: چرا نمیدونم حالا ،خیلۍ چیزا هست
-رابطهتون باهاش چجوریہ؟
ابومهدۍ: رابطہے سرباز
-سربازِ حاجقــاســم ؟!
ابومهدے:"سربازِ حاجقــاســم!و افتخار میڪنم"
-فرمانده حشدالشعبی عراق،افتخار میڪنہ که سربازِ حاجقاسمہ؟!
ابومهدے: بعلۍ بعلۍ سرباز حاجقاسمم!
حاجقــاســم:"من سرباز ابومهدےهستم"
#یادشهداباصلوات
بارها تو موضوعات مختلف به ما میگفت:که ماباید طوری زندگی کنیم که زمینه ساز ظهور آقا امام زمان(عج)باشیم.
زن و زندگیمون و مهمونیهامون. حتی لباس پوشیدنمون..
اصلا ورد زبانش بود که زمینه ساز ظهور باشیم.
در همین راستا عروسی خودشو همزمان باسفر حجش برگزار کرد.
جشن با ولیمه حج یکی شد.....
آره حاج سعید ما همیشه دوست داشت جزء زمینه سازان ظهور باشه...
این شد که علیرغم اینکه شغلش ستادی بود ،یکسال دوندگی و تلاش کرد تا اسمش رو واسه مدافعین حرم بنویسند.
با همه سختگیریها موفق شد و به آرزوی خودش رسید...
#خاطره ای از پدر بزرگوار شهید مدافع حرم حاج سعید کمالی
✍ #خاطره توی فرودگاه دور و بر حاجی شلوغ بود . با همه رو بوسی و احوالپرسی میکرد. نگران شدم!قبل اینکه برسیم پای هواپیما،
همراه شدیم. توی اتوبوس هر دو از یک میله گرفتیم . دستش را فشار دادم و گفتم :«حاجی! مواظب باش، یه وقت خدایی نکرده یکی چاقویی داره، اتفاقی میافته برات...» گفت:«این مردم خیلی عزیز هستن» بعد با لحن شوخی گفت: «تو که از #شهادت نمیترسیدی!»
🔹قیافه حق به جانب گرفتم و گفتم : «حاجی من نگفتم از شهادت میترسم !» صد تا مثل من فدای شما بشه. شما الان امید بچه یتیم ها هستید .شما الان امید بچههای مظلوم عراق و ..هستید.» خندید و گفت: «نه، گاهی اوقات #شهادت تاثیرش از موندن بیشتره.»
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز
بارها تو موضوعات مختلف به ما میگفت:که ماباید طوری زندگی کنیم که زمینه ساز ظهور آقا امام زمان(عج)باشیم.
زن و زندگیمون و مهمونیهامون. حتی لباس پوشیدنمون..
اصلا ورد زبانش بود که زمینه ساز ظهور باشیم.
در همین راستا عروسی خودشو همزمان باسفر حجش برگزار کرد.
جشن با ولیمه حج یکی شد.....
آره حاج سعید ما همیشه دوست داشت جزء زمینه سازان ظهور باشه...
این شد که علیرغم اینکه شغلش ستادی بود ،یکسال دوندگی و تلاش کرد تا اسمش رو واسه مدافعین حرم بنویسند.
با همه سختگیریها موفق شد و به آرزوی خودش رسید...
#خاطره ای از پدر بزرگوار شهید مدافع حرم حاج سعید کمالی
بارها تو موضوعات مختلف به ما میگفت:که ماباید طوری زندگی کنیم که زمینه ساز ظهور آقا امام زمان(عج)باشیم.
زن و زندگیمون و مهمونیهامون. حتی لباس پوشیدنمون..
اصلا ورد زبانش بود که زمینه ساز ظهور باشیم.
در همین راستا عروسی خودشو همزمان باسفر حجش برگزار کرد.
جشن با ولیمه حج یکی شد.....
آره حاج سعید ما همیشه دوست داشت جزء زمینه سازان ظهور باشه...
این شد که علیرغم اینکه شغلش ستادی بود ،یکسال دوندگی و تلاش کرد تا اسمش رو واسه مدافعین حرم بنویسند.
با همه سختگیریها موفق شد و به آرزوی خودش رسید...
#خاطره ای از پدر بزرگوار شهید مدافع حرم حاج سعید کمالی
بارها تو موضوعات مختلف به ما میگفت:که ماباید طوری زندگی کنیم که زمینه ساز ظهور آقا امام زمان(عج)باشیم.
زن و زندگیمون و مهمونیهامون. حتی لباس پوشیدنمون..
اصلا ورد زبانش بود که زمینه ساز ظهور باشیم.
در همین راستا عروسی خودشو همزمان باسفر حجش برگزار کرد.
جشن با ولیمه حج یکی شد.....
آره حاج سعید ما همیشه دوست داشت جزء زمینه سازان ظهور باشه...
این شد که علیرغم اینکه شغلش ستادی بود ،یکسال دوندگی و تلاش کرد تا اسمش رو واسه مدافعین حرم بنویسند.
با همه سختگیریها موفق شد و به آرزوی خودش رسید...
#خاطره ای از پدر بزرگوار شهید مدافع حرم حاج سعید کمالی
#الگوی_زندگی
همیشه در مورد عمویش میپرسید؛دوست داشت بداند او چگونه زندگی کرده.
اورا به عنوان یک شهید الگوی زندگی اش قرار داده بود.
#عارف_شهید_علی_اصغر_عابدینی
#شهید_مدافع_حرم_علی_عابدینی
#خاطره
@shahid_Ali_abedini
بارها تو موضوعات مختلف به ما میگفت:که ماباید طوری زندگی کنیم که زمینه ساز ظهور آقا امام زمان(عج)باشیم.
زن و زندگیمون و مهمونیهامون. حتی لباس پوشیدنمون..
اصلا ورد زبانش بود که زمینه ساز ظهور باشیم.
در همین راستا عروسی خودشو همزمان باسفر حجش برگزار کرد.
جشن با ولیمه حج یکی شد.....
آره حاج سعید ما همیشه دوست داشت جزء زمینه سازان ظهور باشه...
این شد که علیرغم اینکه شغلش ستادی بود ،یکسال دوندگی و تلاش کرد تا اسمش رو واسه مدافعین حرم بنویسند.
با همه سختگیریها موفق شد و به آرزوی خودش رسید...
#خاطره ای از پدر بزرگوار شهید مدافع حرم حاج سعید کمالی
بارها تو موضوعات مختلف به ما میگفت:که ماباید طوری زندگی کنیم که زمینه ساز ظهور آقا امام زمان(عج)باشیم.
زن و زندگیمون و مهمونیهامون. حتی لباس پوشیدنمون..
اصلا ورد زبانش بود که زمینه ساز ظهور باشیم.
در همین راستا عروسی خودشو همزمان باسفر حجش برگزار کرد.
جشن با ولیمه حج یکی شد.....
آره حاج سعید ما همیشه دوست داشت جزء زمینه سازان ظهور باشه...
این شد که علیرغم اینکه شغلش ستادی بود ،یکسال دوندگی و تلاش کرد تا اسمش رو واسه مدافعین حرم بنویسند.
با همه سختگیریها موفق شد و به آرزوی خودش رسید...
#خاطره ای از پدر بزرگوار شهید مدافع حرم حاج سعید کمالی
بارها تو موضوعات مختلف به ما میگفت:که ماباید طوری زندگی کنیم که زمینه ساز ظهور آقا امام زمان(عج)باشیم.
زن و زندگیمون و مهمونیهامون. حتی لباس پوشیدنمون..
اصلا ورد زبانش بود که زمینه ساز ظهور باشیم.
در همین راستا عروسی خودشو همزمان باسفر حجش برگزار کرد.
جشن با ولیمه حج یکی شد.....
آره حاج سعید ما همیشه دوست داشت جزء زمینه سازان ظهور باشه...
این شد که علیرغم اینکه شغلش ستادی بود ،یکسال دوندگی و تلاش کرد تا اسمش رو واسه مدافعین حرم بنویسند.
با همه سختگیریها موفق شد و به آرزوی خودش رسید...
#خاطره ای از پدر بزرگوار شهید مدافع حرم حاج سعید کمالی
﷽
←📜 #خاطره
←✍🏻دختر شهیدی که برای حاج قاسم کلاس می گذاشت...
🔻خیلی دوست داشتم حاج قاسم را ببینم. وقتی خبر دادند در مصلای بابل مراسمی است نگفتند که قرار است با سردار سلیمانی دیدار کنیم. محمد جواد کوچک بود و زهرا ۶ سالش بود. مادر شوهرم هم پا درد شدید داشت و باید بیشتر حواسم به او بود. زهرا دختر بزرگم که ۱۲ ساله بود را با خودم بردم. چون تاکید کرده بودند همراه نیاورید دو بچه دیگر را مجبور شدم بگذارم خانه.
به سختی خودمان را رساندیم مصلا. مراسم که تمام شد باز هم نگفتند قرار است چه ملاقاتی باشد که لااقل اطلاع دهیم بچه های دیگر ما را هم بیاورند.
اعلام کردند بروید برای نماز جماعت. وقتی رفتیم داخل مصلی دیدم حاج قاسم آنجاست و می توانیم از نزدیک او را ببینیم. حسرت خوردم کاش اطلاع داده بودند تا دو فرزند دیگرم را هم می آوردم با دیدن سردار آرام می شدند.
به فاطمه گفتم برو با سردار عکس بینداز. فاطمه خیلی خجالتی بود. سردار نگاهی به او کرد گفت: می خواهی با من عکس بیاندازی؟ بیا بیا. چادر او را به سمت خودش کشید. واقعا با چنان حس پدرانه ای برخورد کرد که ما هم راحت رفتیم عکس انداختیم. حاج قاسم سر همه میزها رفت و یک ربعی صحبت می کرد. سر فاطمه را نوازش کرد و خندید گفت: من به تو می گویم با هم عکس بگیریم تو کلاس میگذاری؟ بعد یک انگشتر به فاطمه داد. گفتم: حاج اقا یک دختر هم در خانه دارم میشه برای او هم انگشتر بدید؟ گفت: بله. گفتم یک پسر سه ساله هم دارم پدرش به او توصیه کرده دوست دارم بزرگ شدی جزو افرادی باشی که اسراییل را فتح می کنی. برای او نامه می نویسید؟ نامه هم نوشت و روی عکس آقا مهدی امضا زد. وقتی رفت فاطمه که تازه خجالت را کنار گذشته بود، گفت: من با عکس بابا و حاج قاسم با هم عکس نینداختم. سردار که متوجه شد دوباره گفت: معلومه که با شما باز هم عکس می گیرم. فاطمه را کشید سمت خودش گفت: شما تازه ما را تحویل گرفتی مگه میشه عکس نندازیم؟ دوباره عکس گرفتند.
انرژی بسیار قوی و آرامش خاصی به من در آن دیدار داده شد که همه اش حسرت می خورم کاش دو فرزند دیگرم هم بودند و این ارامش را می گرفتند. آن دیدار بسیار فاطمه را عاشق حاج قاسم کرده بود. وقتی خبر شهادت را بچه ها شنیدند شوکه شدند انگار دوباره خبر شهادت پدرشان را شنیده بودند.
فاطمه ای که در مراسمات پدرش به سختی شرکت می کرد و باید به زور می بردیمش مرا مجبور کرد برای تشییع حاج قاسم به تهران بیاییم.
شهید مدافع حرم مهدی قره محمدی
بارها تو موضوعات مختلف به ما میگفت:که ماباید طوری زندگی کنیم که زمینه ساز ظهور آقا امام زمان(عج)باشیم.
زن و زندگیمون و مهمونیهامون. حتی لباس پوشیدنمون..
اصلا ورد زبانش بود که زمینه ساز ظهور باشیم.
در همین راستا عروسی خودشو همزمان باسفر حجش برگزار کرد.
جشن با ولیمه حج یکی شد.....
آره حاج سعید ما همیشه دوست داشت جزء زمینه سازان ظهور باشه...
این شد که علیرغم اینکه شغلش ستادی بود ،یکسال دوندگی و تلاش کرد تا اسمش رو واسه مدافعین حرم بنویسند.
با همه سختگیریها موفق شد و به آرزوی خودش رسید...
#خاطره ای از پدر بزرگوار شهید مدافع حرم حاج سعید کمالی
شهید کمالی به فعالیت های جهادی چه نگاهی داشت و با چه کیفیتی آن را دنبال می کرد؟
یکی از کارهای مهمی که شهید به آن اعتقاد داشت کمک به دیگران، مخصوصا مستمندان بود. در همین راستا عضو گروه بسیج سازندگی بود و به شهرهای جنوبی می رفت و آنجا در اغلب کارهای سخت و طاقت فرسا داوطلب می شد. همیشه می گفت باید علیوار زندگی کرد و این را در عمل نشان ثابت کرد.
#خاطره
#کانال_شهید_حاج_سعید_کمالی
#شادی_روح_مطهر_شهدا_صلوات
@shahid_saeed_kamali
#خاطره
🔳حاج قاسم برای خرید کاپشن به همراه فرزندش به یک فروشگاه در خیابون ولیعصر رفته بود و چهره سردار برای فروشنده آشنا میاد و ازش میپرسه شما سردار سلیمانی نیستید؟
🔻حاج قاسم میخنده و درجوابش میگه آقای سلیمانی میاد کاپشن بخره؟ فروشنده هم میگه منم تو این موندم. اون که قطعا نمیاد لباس بخره و براش میخرن میبرن. ولی شما خیلی شبیه به آقای سلیمانی هستید.
بعد از اصرار فروشنده و سوالات مکرر، حاج قاسم در جواب میگه بله قاسم سلیمانی برادرمه و بخاطر همین شبیهش هستم.زمانی که حاج قاسم کت رو در میاره تا کاپشن نو رو بپوشه و بپسنده، اسلحهای که در کمر حاج قاسم بود رو فروشنده میبینه. فروشنده میگه نه تو خود حاج قاسمی و لو رفتی.
فروشنده از اینکه سردار ازش خرید کرده خوشحال میشه و خیلی اصرار میکنه که پول نمیگیرم. حاج قاسم هم در جواب گفته بود اگه پول نگیری نمیخرم و میرم. فروشنده باورش نمیشد که معروف ترین ژنرال دنیا به همین راحتی بدون محافظ و بین مردم قدم زده و به مغازه اون اومده.
#خاطره /
همسر شهید بلباسی گفته بود که دیشب خواب محمد را دیدم، پرسیدم حال و روزت چطور است؟ گفت حالم خیلی خوب است و شرایط عالی است، هرجا به مشکلی برمی خورم به دو نکته اشاره می کنم و رد می شوم. یکی خیریه صاحب الزمان که در مازندران تاسیس کردم و دیگری فعالیت های جهادی که انجام دادم.
دوست شهید می گفت جالب است همه شهید بلباسی را به کار در راهیان نور و حضور در جبهه سوریه به عنوان مدافع حرم می شناسند ولی آنجایی که کارش گره می خورد به کار جهادی اشاره می کند.
#خبرگزاری_بسیج
https://rubika.ir/Basijnews110
eitaa.ir/basijnewsir
#خاطره ای باشهید مدافع حرم بهمن قنبری #
#برادربهمن، ازهمر زمان ودوستانم ازدوران دفاع مقدس بود.
#باتوجه به مشکلات جسمی که داشت ازدیده بانان ماهروتوانمندی بود که درهرعملیات های افندی وپدافندی دوران دفاع مقدس نقش وبژه ای داشت.
#روحیه سلحشوری وشهادت طلبی اش خیلی بالا بودوبرایش شهادت شهدی گوارا بود.
#او ازجاماندگان دوران دفاع مقدس بود که دوستانش ویارانش معراجی شده بودند وبهمن دردنیای خاکی بدنبال سرنوشت جدیدی میگشت.
#هیچگاه مسیرراگم نکرد وولایت مداری وسیره شهدایی روش ومنش اودرزندگی وکارهایش بود.
#باب جهاد فی سبیل الله دردفاع از حرمین شریف گشوده شده بود. وبهمن دلتنگ این باب بودتاباردیگر به میدان بیاید وحماسه آفرینی کند اما با شرایط جدید که هم همسر وفرزندان و..... داشت.
#حضورا وتلفنی پیگیری میکرد ومیگفت که مراباخود رابرای دفاع ارحرم اهل بیت علیهم السلام ببربد.
#بنده حقیر کاملا ازتوانایی او آگاهی داشتم وجایگاه اورا درمیدان نبرد لمس میکردم.
او دردوران دفاع مقدس بارها تامرز شهادت پیش رفته بودوازنظرمهارت ومسولیت درجایگاه فرمانده گروهان ویژه دیده بانی تیپ شهدای الحدید ("ادوات و ضدزره) لشکر ویژه 25 کربلا قرارداشت.
#دوستان، فعلی لشکر، اورانمیشناختند ونسبت به حضورش درجمع رزمندگان اسلام برای نبرد باتکفیریها ابهام وشک داشتن وپیش خودشون میگفتن که این پیرمرد وجانباز چکار میخاد کنه؟
چرا حاجی، اورادرلیست اعزامی قرارداده است؟
#یکی، دونفر، ازدوستان، مستقیم ازخودم درمسیر راه کاروان عشق سوال کردند.
بهشون گفتم، دوستان، بنده بهمن را ازدوران دفاع مقدس می شناسم اوگوهری گرانبهاست که دنیای تجربه ومهارت های تخصصی وصفات انسانی رادرخودش داره، خیلی توی ماموریت بکارخواهدامد.
دوستان باتعجب حرف های بنده راگوش میکردند ولی یقین به حرف های بنده نداشتند.
#شهید محمود رادمهر، بدلیل، حضورش درگروه توپخانه لشکری، شهید بهمن رامیشناخت (البته شناخت محدود)،
#وارد جبهه خان طومان شدیم، وانجا میدان کارزار وامتحانات ونشان دادن هنرهای مردان خدابود.
#شهیدان بهمن قنبری و محمود رادمهر دریمین ویسار جبهه خان طومان چه هاکردند.
آرامش، آسایش، راحتی وخواب و... رابا انجام واجرای انواع آتشها گرفتند.
مکان ونقطه ای از منطقه استقرارومیدان عمل دشمن اززیرچشمان آنان مخفی باشد.
#بیشترین تلفات وارده با دشمن با ندای زیبای:
مارمیت اذرمیت ولکن، مارما،
این شهیدان عزیزبود.
#شهید بهمن، حج خود رادرجهاد انجام داد وباپرتاب وهدایت گلوله، برروی یاران شیطان، رمی جمرات میکرد.
#درحماسه های خان طومان 95، نبردهای آتشینی با تکفیری ها داشت تااینکه درعصر روز 16 اردیبهشت بر اثر اصابت گلوله های راکت انداز های گراد غربی هابه تکفیری ها، بشهادت رسید.
#رزمندگان یگان، وفاطمیون عزیز درطول یکماه نبرد درخان طومان، بخشی ازاین گوهر گرانبهاراشناختند. واوراحبیب وچشمان بصیر یگان ویژه 25 کربلا درمیدان خان طومان می دانستند.
وبرای همیشه، نام حبیبی ازحبیب های لشکر دردل رزمندگان لشکر عملیاتی 25 کربلا ولشکر فاطمیون ثبت وماندگارشد.
روحش شاد و راهش پررهرو باد.
سرتیپ دوم پاسدارحمید رضا رستمیان ازفرماندهان جبهه مقاومت
یادواره مجازی شهدای خانطومان : 👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3986030592C4946d1a352
#خاطره
#عکسنوشته🌱
آقا#محمدتقے هیچ وقت توی کار کسے
دخالت نمیکرد...
#شَھیدمُحَمَدتَقےسالخُوردِه🕊
@mohammadtaghisalkhordeh
#خاطره /
همسر شهید بلباسی گفته بود که دیشب خواب محمد را دیدم، پرسیدم حال و روزت چطور است؟ گفت حالم خیلی خوب است و شرایط عالی است، هرجا به مشکلی برمی خورم به دو نکته اشاره می کنم و رد می شوم. یکی خیریه صاحب الزمان که در مازندران تاسیس کردم و دیگری فعالیت های جهادی که انجام دادم.
دوست شهید می گفت جالب است همه شهید بلباسی را به کار در راهیان نور و حضور در جبهه سوریه به عنوان مدافع حرم می شناسند ولی آنجایی که کارش گره می خورد به کار جهادی اشاره می کند.
🍃🌸
🔻 #خاطره
اتفاقات سال ۸۸ که پیش اومد، همه نگران بودیم.
با آقا رضا که صحبت میکردم حرف های معناداری میزد میگفت: خیلی باید مواظب دشمن باشیم..
میگفت: بحث شبیخون فرهنگی رو که آقا چند سال پیش مطرح کرده بود متاسفانه بعضیها جدی نگرفتن...
از این موضوع ناراحت بود؛ اما همش به ما دلگرمی میداد و میگفت: مملکت صاحب داره؛ منظورش امام عصر(عج) بود.
با اینکه دغدغه داشت اما همش میگفت: #حزب_خدا_پیروزه ✌
🔸 #نقل_از_دوست_شهید
🕊 #شهید_سیدرضا_طاهر
🔹 #حزب_الله_هم_الغالبون
🌴کانال "شهید سیدرضا طاهر"
🆔 @shahid_taher
💠 #خاطره
همیشه با قرآن مانوس بود.
یا خودش قرآن می خواند و یا اگر وقتی بود، به اتاق سربازها میرفت و با آنها قرآن کار میکرد.
فقط هم خواندن نبود.
وقتی در محضر قرآن مینشست، در آیاتش غوطه ور میشد.
شده بود پاسخگوی سوالات قرآنی ما.
گاه و بیگاه که سوالی داشتیم، از او میپرسیدیم و جوابش را میگرفتیم.
اگر پیش ما هم نبود، تلفنی از او جواب میگرفتیم.
#نقل_ازهمکارشهید
🔺برشی از کتاب #طاهر_خانطومان
کتاب خاطرات #شهید_سیدرضا_طاهر
🌴کانال "شهید سیدرضا طاهر"
🆔 @shahid_taher
هدایت شده از 🌹رفیق شهیدم🌹(مدافع حرم شهید علی عابدینی)
#همسرانه
🌺 یکجا فقط خستگی اش رو حس کردم🌺
#شهید_علی_عابدینی
📢در همه حال با من و امیر محمد مهربون بود ... هرگز خستگی ناشی از کارش رو به زبون نمی آورد ... در هر شرایطی گرمای محبتش لمس کردنی بود... گاهی وقتا شاید از دستش عصبانی میشدم ولی علی آقا اینقدر به من احترام میگذاشت که شرمنده اش میشدم
👈بار آخری که بهم زنگ زد خستگی از صدای گرفته و بم شده اش می بارید ...
گفتم : علی آقا چی شده؟ چرا اینقدر خسته ای؟
با لحنی ناراحت بهم گفت: خانوم اینقدر مشخصه که خسته ام؟ .....
دوری از یاران شهیدش و شوق شهادت همه چیزش رو گرفته بود .... از اینکه به شهادت نرسیده بود خیلی غمگین بود.
💠راوی: #همسر_شهید
#خاطره
#خستگی
🌹رفیق شهیدم 🌹
#کانال_شهید_مدافع_حرم_علی_عابدینی
https://eitaa.com/joinchat/3860726715C8168703c14