📒#برگی_از_خاطرات_شهید_حاج_سعید_کمالی_به روایت _همسر_شهید
مدتی بعد از عقدمون به قم رفتیم سعید دانشجوی شهر قم بود . بعد از زیارت خانم حضرت معصومه(س) ومسجد مقدس جمکران و مکان های زیارتی گفت باید یجای دیگه هم بریم باهم به سمت گلزار شهدا ی شهر حرکت کردیم بین مزار شهدا قدم میزدیم تا من و به سمت مزار شهیدی برد و گفت بشین خانم : با شهید سلام واحوالپرسی کرد لبخندی زد من و به شهید معرفی کرد میگفت :گفته بودم خانمم و میارم پیشت خب الان آوردمش من با تعجب نگاهش میکردم .بمن نگاه کرد وگفت خانم این حسین آقا دوستمه تو این شهر هروقت دلم میگیره میام پیشش و باهم صحبت میکنیم هروقت مشکلی دارم بهش میگم و کمکم میکنه خلاصه اینکه رفیقمه وهوامو داره .بهش گفته بودم که قرارِازدواج کنم خیلی هم کمکم کردو قول دادم که شمارو بیارم پیشش که الانم شما اینجایی...
خیلی خوشحال بود و از شهدا صحبت میکرد.که همه با سن کم رفتن تا ما الان راحت ودر امنیت باشیم میگفت ما مدیون این شهدا هستیم.....
طوری با شهید صحبت میکرد که انگار شهید روبروش نشسته ونگاهش میکنه.
#رفاقت _با_شهدا
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_حاج_سعید_کمالی
#شادی_روح_مطهر_شهدا_صلوات
http://Instagram.com/shahid_hajsaeid_kamali1395
@shahid_saeed_kamali