خاطره ای با حاج رحیم کابلی در خانطومان ۹۵
حدودا ۸اردیبهشت ۹۵بود، برابر یک فرضیه وپیش بینی، تصمیم براین شد که برادر رحیم ورامین به ایران برگردند.
هردو نفر را فراخوان کردم وگفتم بدلیل چنین شرایطی باید شما دونفر به ایران برگردید وهمراه گروه بعدی بیایید.
هگ#هردوشون باشنیدن دستور، ناراحت و عبوس شدند.
خیلی عذر آوردن که اسم شون ازاین تصمیم حذف بشه ودیگران رابرای این کار انتخاب کنیم.
بالاخره تصمیم براساس، یک تجربه ونیاز گرفته شده بود.
رامین بسختی قبول کرد وخودش رابرای بازگشت باکراهت آماده کرد.
حاج رحیم، خیلی ناراحت بود ابروهایش درهم و خورد و خوراکش وخوابش بهم ریخته شد.
ازطریق، دوستان عبدالله، علی، و.... بدنبال این بود که بماند.
روزی، بمن گفت حاج حمید، کاری خصوصی باشما دارم.
حواسم بود ومی دانستم که برای ماندن درخان طومان صحبت داره.
داخل اتاق دیگری رفتیم وباهم صحبت کردیم.
حاج رحیم گفت، حاجی:
، خیلی ناراحتم واصلا هرکاری میکنم که به ایران بروم دلم رضایت نمیدهد.اگرصلاح میدونید من باشم ونروم.
گفتم، باشه، آقا رحیم باشید ونروید.
حاج رحیم، ازمواففت سریع بنده متعجب شده بود.
لبخند برلبانش جاری شد، ابروهایش بالا رفت، ازته دل خوشحال شد. به آغوشم گرفت و بوسید وگفت،
خداروشکر، حاجی، پدرم این چندروز که گفته بودی دراومد، سیستم من بهم ریخت.
روحیه حاج رحیم، کاملا عوض شد وانگار میخواست فرصت ها رااز دست نده وبدنبال روز وزمان موعودش (شهادت خودش) بود.
روحش شاد و راهش پررهرو باد.
راوی:همرزمان شهید ، علی، وحمید
گردآوری خاطرات شهدا
سرتیپ دوم پاسدارحمید رضا رستمیان ازفرماندهان جبهه مقاومت
یادواره مجازی شهدای خانطومان : 👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3986030592C4946d1a352