⭕️دلنوشته زینب سلیمانی به یاد پدر
🔺من به فدای خواهر حسین(ع)
«بابای عزیزتر از جانم چه قدر خوب شد نام مرا زینب گذاشتید. مادرم میگفت شما وقت انتخاب اسمم گفتید «بعدها متوجه میشید چرا اسم زینب را انتخاب کردم برای دخترم». شهادتتان از درون، خیمه سوزان من بود و تمام وجودم یکییکی از درون میسوخت و روی هم فرومیریخت اما وقتی عظمت حضور مردم را دیدم که چه باشکوه و با عزت و با تمام وجود برایتان به میدان آمدند، دلم کمی آرام گرفت.
همیشه به من میگفتید عزت دست خداست و بدانید اگر گمنامترین هم باشید ولی نیت شما یاری مردم باشد، میبینید خداوند چقدر با عزت و عظمت شما را در آغوش میگیرد. میدانم راز آن چهره نورانیتان و آن همه عزت و عظمتتان فقط در نمازهای نافله و گریههای شبانه و گرسنگی در بیابانها و گرمای صحراها و آن همه خطر را به جان خریدن نبود... بلکه شما جان و مال و دنیا و آخرتتان را با خداوند متعال، فاطمه زهرا(س) و عمه سادات(س) معامله کردید.
آن روز که رسم «کلنا عباسک یا زینب» را نوشتید، این نوشته وِرد زبان همه عالم شد. شما علمدار خیمه خواهر حسین(ع) شدید و من تا آخرین نفس فدایی بانویی میشوم که نام مبارکش را بر من نهادید تا حق این نام را ادا کنم».
#زینب_حاج_قاسم
1_53531491.mp3
9.58M
مناجات دلتنگی🌙
وقتی دلت برای شهدا تنگ میشه😔 و تو کارت گره می افته اونوقت تنها امیدت مدد شهداست
#دلتنگی برای شهدا
#درد دل
#آرزو_شهادت
🎤حاج مهدی رسولی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارشناس صهیونیستی
بعداز پرتاب ماهواره توسط سپاه:
یاد پیشگویی تورات افتادم...
آمریکا در حال تبدیل شدن به یک کشور معمولی است!
دکتر فؤاد ایزدی کارشناس برنامه عصر معتقد است کرونا معادلات را به گونهای تغییر داده که روند افول هیمنه آمریکا را سرعت بخشیده و ایالات متحده را به یک کشور معمولی و بدون هیچگونه نفوذ در سایر مناطق تبدیل خواهد کرد.
مرحوم حاج اسماعیل دولابی درباره انتظار واقعی فرج، داستانی لطیف و آموزنده نقل کرده: « پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این جا را مرتب کنید تا من برگردم. خودش هم رفت پشت پرده. از آن جا نگاه می کرد می دید کی چه کار می کند، می نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند...
🔻 یکی از بچه ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید
🔻یکی از بچه ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی گذارم کسی این جا را مرتب کند.
🔻یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی گذارد، مرتب کنیم.
🔻اما آن که زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می کرد همه جا را. می دانست آقاش دارد توی کاغذ می نویسد. هی نگاه می کرد سمت پرده و می خندید. دلش هم تنگ نمی شد. می دانست که آقاش همین جاست. توی دلش هم گاهی می گفت اگر یک دقیقه دیر تر بیاید باز من کارهای بهتر می کنم...
شرور که نیستی الحمدلله، گیج و خنگ هم نباش. نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن. خانه را مرتب کن
#لبیک_یا_زینب
راوی: #همسر_شهید
🌷روز خواستگاری درمورد #درسم پرسید
و اینڪه دوستدارم چه رشتهای را ادامه بدهم؟
خودش حقوق میخواند گرایش ثبتی...
گفتم: میخواهم علوم سیاسی بخوانم.
🌷پرسید: #جناحی ڪه عمل نمیڪنی؟
گفتم:یعنی چه؟
گفت:یعنی به سمت گروه خاصی بروی...
گفتم:نه اصلاً
ادامه داد ڪه دوستدارم همسرم #ولایی و رهبری باشد
🌷این حرفش خیلی به من برخورد!
قبلا برای آقاسیدعلی نامه نوشته بودم و
ایشان هم جواب نامه را با یڪ #چفیه برایم فرستاده بودن
🌷جعبه رو درآوردم و گفتم این هدیه از طرف مقام معظم رهبریست!
من مریدِ رهبرم
#شهید_رضا_حاجی_زاده 🌹
#شهید_مدافع_حرم خان طومان
زمین که لطف ندارد ...
از #آسمان چه خبر ؟
خیلی دلم میخواست
آن لحظه که آن خانم...
گفت:
برادرت خوب طلبهای بود ...
حیف...که رفت ..
اگر میماند افتخار اسلام میشد ...
کم لطفیِ شما بود که گذاشتید برود ...
خیلی دلم میخواست...
آن لحظه بمیرم...
چون...هرچه نگاهش کردم نفهمیدم..
آرمان والای تو را چگونه به او بفهمانم...
یادم نمیرود اولین بار که خواستی بروی..
گفتم:
تو نیروی فرهنگیِ نظامی..نظام برای چیز دیگری برایت هزینه کرده...نرو...بگذار تا نظامیها هستند...آنها بروند بجنگند...
یادم نمیرود بهت توی نگاهت را..
گفتی:
تو زهرایی؟ تو خواهر منی؟ نه...زهرایی که میشناسم...محال است طرز فکرش این باشد ..
گفتم: میدانم...ولی نرو...تو هنوز خیلی کارها باید بکنی...اینهمه سال درس خواندی امین...بمان...بیشتر کار کن...شماها که بروید ...دیگر چه کسی علَم حوزه را راست نگه دارد...
گفتی:
فرض کن بمانم....بشوم آیت الله العظمی...یا بشوم فیلسوف قرن...
چه فایده دارد اگر این عمامه روی سرم بماند و ...
حرم بیبی زینب (سلام الله علیها) در خطر باشد؟
نه این فلسفه را میخواهم و نه این عمامه را...
یادم مانده...
برادر...
طولِ بلوار را قدم میزدیم...با حرص میگفتی نباید جلوی روحانیون را بگیرند...اشتباه است...ماها باید با عمامه در خط مقدم باشیم...
گفتم: امینجان! فرماندهاند...صلاحدیدی هست..آنها از بالا میبینند...حتما خوب نیست...
میگفتی که نه...اِلّا و بِلا اشتباه میکنند...نیرو از روحانیِ توی خط روحیه میگیرد...
عزیزم...
در اثبات نظرت همین بس...
که با حضور و دلاوریات درست توی خط مقدم...
صد و شصت نفر از قتل عام نجات پیدا کردند...
#دلنوشته #خواهر شهیــــد
یاد شهید با صلوات❤️
🌺🌺🌺🌺🌺
haj younes habibi.mp3
8.61M
🎧 #صوت نوحه بیادماندنی یااباعبدالله الحسین ع (مصائب حضرت رقیه س)
☑️ اثری ماندگار از حاج یونس حبیبی
@Modafeaneharaam