eitaa logo
شهدای کربلای خان طومان
575 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
5.5هزار ویدیو
82 فایل
کانال شهدایی، جهادی، اجتماعی، سیاسی عنایات شهدا در زندگی تون😍 فعالیت (جهادی،فرهنگی،مطالبه گری و..) به نیابت از شهدا @khadem_Sayed_Ali خادم جهادی: @talabejahadi کمک مومنانه: @Zynabi
مشاهده در ایتا
دانلود
زمین که لطف ندارد ... از چه خبر ؟ خیلی دلم میخواست آن لحظه که آن خانم... گفت: برادرت خوب طلبه‌ای بود ... حیف...که رفت .. اگر می‌ماند افتخار اسلام می‌شد ... کم لطفیِ شما بود که گذاشتید برود ... خیلی دلم میخواست... آن لحظه بمیرم... چون...هرچه نگاهش کردم نفهمیدم.. آرمان والای تو را چگونه به او بفهمانم... یادم نمی‌رود اولین بار که خواستی بروی.. گفتم: تو نیروی فرهنگیِ نظامی..نظام برای چیز دیگری برایت هزینه کرده...نرو...بگذار تا نظامی‌ها هستند...آنها بروند بجنگند... یادم نمی‌رود بهت توی نگاهت را.. گفتی: تو زهرایی؟ تو خواهر منی؟ نه...زهرایی که میشناسم...محال است طرز فکرش این باشد .. گفتم: میدانم...ولی نرو...تو هنوز خیلی کارها باید بکنی...اینهمه سال درس خواندی امین...بمان...بیشتر کار کن...شماها که بروید ...دیگر چه کسی علَم حوزه را راست نگه دارد... گفتی: فرض کن بمانم....بشوم آیت الله العظمی...یا بشوم فیلسوف قرن... چه فایده دارد اگر این عمامه روی سرم بماند و ... حرم بی‌بی زینب (سلام الله علیها) در خطر باشد؟ نه این فلسفه را میخواهم و نه این عمامه را... یادم مانده... برادر... طولِ بلوار را قدم میزدیم...با حرص میگفتی نباید جلوی روحانیون را بگیرند...اشتباه است...ماها باید با عمامه در خط مقدم باشیم... گفتم: امین‌جان! فرمانده‌اند‌...صلاحدیدی هست..آنها از بالا میبینند...حتما خوب نیست... میگفتی که نه...اِلّا و بِلا اشتباه میکنند...نیرو از روحانیِ توی خط روحیه میگیرد... عزیزم... در اثبات نظرت همین بس... که با حضور و دلاوری‌ات درست توی خط مقدم... صد و شصت نفر از قتل عام نجات پیدا کردند... شهیــــد یاد شهید با صلوات❤️ 🌺🌺🌺🌺🌺
بسم رب الحسین... سعید سعید زینب... سعید سعید زینب.... سعید جان به گوشی؟؟؟😭 میخواهم دوباره برایت بنویسم،امیدوارم که از من بپذیری اش.... بیاد داری که گفته بودم دلم پیشت گیر کرده است... فکرش را هم نمیکردم به این زودی مرا بطلبی... امروز آمدم،نه با پاهایم،بلکه دلم پر کشیده بود سمتت،من امروز با دلم آمدم.... دلم میخواست مسیر به تو رسیدن را به نیت شهادت پیاده قدم بردارم اما میدانستم گامهایم طاقت نمی آورند، انگار اتومبیل در حال حرکت موری شده بود برای دانه کشیدن.... تمام مسیر را به تو فکر کردم، به لبخندت، به صدای شنیده شده از پشت جعبه جادویی، با خود گفتم بگذار برسم! ب محض رسیدن کنارت مینشینمو تا میتوانم حرف میزنم،کنارت مینشینمو از گفتنیهایی برایت میگویم که..................😊 با خود گفتم میشوم شبیه به خواهری که شب و روز غُر میزند و، برادر بزرگترش با یک لبخند سرش را هم می آورد.... آمدم! اما اگر بدانی چه شد😭😭 تمام نقشه هایم نقش بر آب شد😭😭 داداش سعید! درب ورودی را بسته بودند😭😭 هر چه نگاه کردم کسی به رویم بازش نکرد😭 میدانم بغض گلو و اشک جمع شده در چشمانم را دیدی اما ای کاش اذن دخول میدادی. با این حال خوش به حال من! پشت درب ماندن امروزم حکمتی داشت که فقط من میدانم و تو.... من امروز بقییع را حس کردم😭 چقدر شبیه به مادر شده بودی😭 کبوتران حَرَمت مرا به قبرستانی بردند که نه حرمی دارد و نه چراغی....😭 بقییع رفته ها خوب میدانند و خوب میفهمند؛ از پشت پنجره انتظار کشیدن روضه نمیخواهد.....😭 سرت را درد آورده ام... ببخش مرا.... ولی دلم آرام گرفت.... راستی! میخواهم با اجازه ات از کسی برایت بگویم که با اجازه اش دلتنگی ام را پایان داد.... همسرم. با همان نگاه و عشق برادرانه،اگر میشود یک آمین هم برای او بگو و شفاعتش کن🤲😭😍❤🙏 📱  Instagram.com/shahid_hajsaeid_kamali1395 @shahid_saeed_kamali
‍ ‍ ‍ ‍ شهدای خان طومان از یگان‌ فاتحین تهران‌: دلـــــــم را حوالی جاگذاشته ام ... در یک سحرگاه ِ سردِ زمستانی همانجا که ، تسبیحات ِ نماز صبحِ مان ، ذکر ِ شد .. همانجا که ستون به سمت ِ خط ، پیش رفت و از نقطه ی رهایی گـــذشتیم تا ... دلــــــــم را حوالی ِ جاگذاشته ام ! همانجا که محمد آژند بر زمین افتاد ... نه ، نه ... بر افتاد ! دلم را حوالی ِ ، در کنار پیکر ِ مرتضی جاگــذاشته ام ... کنار خنده های محمد ... کنار پیکر مجید ... میثم ... کنار ِ اخلاص ِ امیرعلی ...ساده گی ِ مصطفی ... شجاعت ِ عباس و رضا .. مظلومی ِ مهدی ... نگـــاهِ حسین ... آسمیه ... علیرضــا ... چه غریبانه رفتند و من ، دلم را حوالی جـــــاگذاشتم ، همانجایی که قفس ِ نـَفس را شکستند و همه شدند و خدا برای من ، اینگونه رقم زد بمانم و حسرت ِ را به نظاره بنشینم ... کـــــــآش و ای کاش که فرصتی هم ، برای ِ من بود ... . . 💔😔 🕊🕊🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر او یک نفر بود؛ با رفتنش... یک مملکت بهم نمی‌ریخت؛ او یک راه بود... یک نماد بود... او یک دنیا از دنیا دور بود؛ و چه زیبا فرمود عزیزِ ما؛ "حاج قاسم یک مکتب بود"
شلام عموجونم!☺️ خوبی؟! اونجا بهت خوش میگذله؟!✨ تو که پیش خدایی،حتما خیلی بهت خوش میگذله!💓 ماهاییم که تا بزلگ میشیم کال های بدمون زیاد میشه و تو و امام زمان لو نالاحت میکنیم... 😔💔 عمو علی! وختی لفتی پیش خدا... 🕊 من نبودم اما خیلی دلتنگتم🙃💔 عمو... میشه همیشه کمکم کنی؟ میشه هوامو تو این دنیا داشته باشی؟🌱 منم قول میدم تا دختل خوبی باشم، وختی هم که بزلگتل شدم چادل بذالم😌🧕 عموی شهیدم! میشه تو خواب امیل علی بیای؟ 💔 من خیلی بچم اما میدونم دلش بلات خییلی تنگ شده... 🥀 میدونم کال زیاد دالی... منم حلف زیاد دالم، مزاحمت نمیشم...🙂 فقط بلامون خیلی دعاکن... خودت که میدونی این دنیا چه امتحان سختیه پس کمکمون کن:) ♥️ اگه تونستی سلام مالو به امام زمان بلسون...🥀 خدافظ عمو جونم! ‌ای از زبان ریحانه خانم، برادرزاده 🌹 @Shahid_Ali_Abedini
هدایت شده از شھیدمحمدتقے‌سالخورده
✍️🏻 ✉️ چشمم👀 قوت گرفت از روزے‌ که به جمالِ نورانیت☀️ روشن شد.🌱 هر روز به بهانه ایے‌ برایت تنگ💔 میشود. زبانم حقیر است از بازگو کردنِ هاے‌ تو ‌ ، پهلوانِ بی ادعا!🌿 ساعت ها سپرے‌ شد.🕰 روزها گذشت.☀️ ماه ها به درازا کشیدند🌙 چشمانم👀 دوخته به در بود اما نتوانستم بارِ دیگر جمالت را ببینم.💔🌱 خود را میکنم که چرا در زمان حیاتِ 🌏 سعادتِ نصیبم نشد.❗️ راستش 🌍 ، بود از داشتنت به همین علت بود که تو را راهے‌ِ ها کرد.☁️ و این شد که زیبایت😇 را در ها نظاره گر میشوم.🥺 من کوتاه است هرچقدر هم که حساب کردم به نمیرسد اما تو که دستت به من میرسد و بر تمام امورم واقفے‌ مرا دریاب...💛 از طرفِ✉️✍️🏻 و .🌿 @mohammadtaghisalkhordeh
✍️🏻 تمام شد... چند روزی است ، خورشیدِ هم غروب کرده.🌒 حالا دیگر نه هست و نه و و ...💔🍂 و غمی که تا انتهای تاریخ باقی خواهد ماند تا درسی باشد برای ما… مایی که در 🏴 ، زانوی غم بغل می‌گیریم اما زمان خویش را فراموش می‌کنیم و یادمان می‌رود که «کل یوم عاشورا»… •┈┈•••✾•🖤•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•🖤•✾•••┈┈•