دست نوشته ای از
#شهیداحمدی_روشن
اللهم الرزقنا شهاده فی سبیلک... ❤️
و چه خوب خداوند روزیش کرد...🌹
میگویند
چشمان شهدا بہ راهـی است که
ازخودبه یادگارگذاشتہ اند🌸🕊
اماچشم ما
بـه روزی است که با
آنان روبروخواهیم شد🍃
ڪاش درآن روز،
#چشمانمان_شرمنده_نباشد..
شهدابرای چه اهدافی بخون غلطیدند⁉️التماس تفکر
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣ #هفت_شهیدبرای #هفت_آسمان 👇👇👇
🍂ایستاده از راست شهیدان:
🌹جاویدالاثر( #بدر) طاهراسدی
🌹جاویدالاثر( #خیبر) سردار حسن باقری فرمانده مقتدر گردان حضرت ولیعصر(عج)
🌹سیّداحمدناصراحمدی 🌹علیرضامولایی(فرمانده گردان) 🌹محمدناصراشتری(فرمانده تیپ)
🌹احمدیوسفی
نشسته :
🌹جاویدالاثر سیّد داوود شبیری
❣🌹❣
آه جبهه کو برادرهای من...💔
🌺ارسالی از:همرزم شهدا
#جانبازپرویزحیدری
🌸....
@Karbala_1365
🌷 #شکارچیان_تانک
نیروهای گردان شهید ملاقلی
از #تیپ84_اصفهان
صدای غرش موتورهاشون رو
از این عکس زیبا میشه شنید
#امام_حسن
💚در جود و کرم دست خدا هست حسن(ع)
💛دست همه راوقت عطا بست حسن(ع)
💛نـومید نگـردد کـسی از درگـه او
💚زیرا کـه کـریم اهل بیت است حسن(ع)
👆از #مسئولین خواستاریم با تمام توان، به وضعیت گرانی ها و مشکلات اقتصادی و ظلمی که در حق طبقه متوسط و ضعیف جامعه می شود رسیدگی کنند.
🍂🍂
🔻ملاصالح قاری 8⃣5⃣
👈 بخش سوم: مترجم صدام
باورمان نمی شد که مقابل حرم ایستاده ایم. با صدای مأموران به خود آمدیم:
- یا الله نزلوا (یالا پیاده بشید)
بغض کرده و مات و مبهوت، بدون اینکه حرفی بزنیم، چشم به حرم امامان کاظمین علیها سلام دوخته بودیم. انگار قدرت سخن گفتن از ما سلب شده بود. یک به یک پیاده شدیم و خیلی زود اشک از صورت زرد و تکیده مان سرازیر شد.
باورمان نمی شد قدم به وادی عشق گذاشته ایم و روبه روی حرم عزیزانی هستیم که دیدنشان منتهای آرزوی همه رزمندگان و شهدا بود. می ترسیدیم از خواب بیدار شویم و بفهمیم همه چیز فقط یک رؤیا بوده است؛ اما نه، بیدار بودیم. به ترتیب و بی صدا پیاده شدیم.
بی صدا گریه می کردیم. به سمت صحن رفتیم. بعد از سالها در ناباوری خود را در حرم امامان معصوم علیهم السلام میدیدیم. شانه هایمان از گریه می لرزید! روحی فداک یا باب الحوائج! یا باب الحوائج. به گنبد و بارگاه نگاه می کردیم و به نرمی باران اشک میریختیم، گردن ها را کج و دستمان را سایبان چشم ها کرده بودیم. مات و مبهوت به گنبد طلایی و گلدسته ها که در نور آفتاب می درخشید، نگاه می کردیم و می گریستیم. آب بینی و اشکهای فروریخته مان را با پشت آستین پاک می کردیم.
یک چیز خیلی عجیبی بود: نظامیان بسیاری، صحن و سرای امامان مظلوم را قرق کرده بودند و در گوشه و کنار مأموران باتوم به دست ایستاده بودند. انگار همه چیز با برنامه قبلی شکل گرفته بود. کنار ورودی صحن چند نظامی برای تفتیش ایستاده بودند. با اشاره آنها جلو رفتیم. پس از بازرسی بدنی همه وارد صحن شدیم. چهره ها غم زده بود. قدم به جایی گذاشته بودیم که محل نزول ملائک و ارواح پیامبران و معصومان است؛ جایی که رزمندگان و دوستان شهیدمان در جبهه تنها آرزویشان، این اماکن مقدسه بود.
انبوه خبرنگاران و عکاسان و فیلم برداران آماده در گوشه و کنار متعجبمان کرده بود. معلوم شد همه چیز برنامه ریزی شده و مهیا بوده است.
چک چک دکمه دوربین عکاس ها و خبرنگارانی که با میکروفون ورود نوجوانان اسير را گزارش می دادند، همه را غافلگیر کرده بود.
به محض ورود به حرم و دیدن ضریح امامان معصوم علیهم السلام، بغضها ترکید و صدای گریه همه جا را فراگرفت. با عجله دویدیم و به سرعت خود را به ضریح رساندیم.
صدای ضجه مان آن قدر سوزناک بود که انگار از درد ضربات و کتک مأمورها به خود می پیچیدیم. ناله و شکایت و استغاثه از هر گوشه شنیده می شد. هرکدام درد دلی داشتیم و چیزی به امام می گفتیم:
- آقا! باورم نمی شود اینجا هستم! آقا خیلی دوستتان دارم. آقا خیلی از بچه ها....
🍂
🍂🍂
🔻ملاصالح قاری 9⃣5⃣
👈 بخش سوم: مترجم صدام
صدای ضجه مان آن قدر سوزناک بود که انگار از درد ضربات و کتک مأمورها به خود می پیچیدیم. ناله و شکایت و استغاثه از هر گوشه شنیده می شد. هرکدام درد دلی داشتیم و چیزی به امام می گفتیم:
- آقا! باورم نمی شود اینجا هستم😭! آقا خیلی دوستتان دارم. آقا خیلی از بچه ها آرزویشان دیدن اینجاست. آقا تو را به جان مادرت حضرت فاطمه معصومه به امام و رزمندگان کمک کن پیروز شوند. آقا مادرم خیلی دعا می کرد راه کربلا باز شود تا به زیارت شما و جد غريبتان حسین علیه السلام برود؛😭 تو کاری کن که مادر پیرم بیاید کربلا. آقا کمک کن زودتر آزاد شويم.😭 آقا به جان دخترت بی بی معصومه به امام و رزمنده هایمان کمک کن، آقا دلم پر از حرف است، کدامش را بگویم!
صدای استغاثه و التماس تمامی نداشت. کنار ضریح نشستیم و با پنجه هایمان حلقه هایش را محکم چسبیدیم و مثل بچه های مادر مرده های های گریه می کردیم . دلمان پر بود و می خواستیم با گریه عقده دلمان را خالی کنیم. التماس می کردیم و یکریز می گفتیم:
- دخیلک یا مولاى! لا تتركني، دخیلک و دخيل عمک ابوفاضل لا تيهنى أو تعوفنی! یا مولاى! انه تعبان، گلبي تعبان، روحی تعبانه، بحق اچفوف، ابوفاضل اكشف عنى هذه الورطه. دخیلک! دخیلک!
(.. خواهش می کنم آقا ترکم مکن!... تنهایم نگذار! ای آقا! من خسته ام، قلبم خسته است، روحم خسته است بحق دستهای بریده عمویت ابالفضل ، من را از این گرفتاری نجات بده!)
قیامتی از اشک و ماتم به پا شده بود. اندک زائرانی که در حرم بودند، با دیدنمان که همه یک شکل لباس پوشیده و می گریستیم و مأموران کلاه قرمز باتوم به دست احاطه مان کرده بودند، حدس زدند که از اسرای جنگ هستیم. آن ها هم متأثر شدند و همراه ما گریه می کردند.
جو منقلب شده بود. مأموران ترسیدند کنترل اوضاع از دستشان خارج شود؛ چون مردم در گوشی باهم حرف می زدند و ما را به هم نشان می دادند. خیلی زود از مقامات بالا دستور رسید که زودتر حرکت کنید.
چنان به ضریح چسبیده بودیم و زار می زدیم که بعضی را با ضربات باتوم جدا کردند.
🍂
🍂🍂
🔻ملاصالح قاری 0⃣6⃣
👈 بخش سوم: مترجم صدام
...چنان به ضریح چسبیده بودیم و زار می زدیم که بعضی را با ضربات باتوم جدا کردند
فریاد میکشیدیم و نمی خواستیم جدا شویم؛ اما مأموران به زور ما را از ضریح جدا و سوار بر ماشین کردند. همچنان گریان به پشت سر نگاه می کردیم و دست تمنا به سوی حرم دراز کرده بودیم. کمی بعد ماشین حرکت کرد.
كم کم بغضها آرام گرفت و سکوت در میانمان حاکم شد. گاهی صدای یکی به ناله بلند می شد، اما نهایتا همه سکوت کرده بودیم. کم کم خواب، چشم های خسته ام را گرفت
ماشین از کاظمین دور شد و همان مسیر آمدن را برگشت. نمی دانستیم ما را به کجا می برند. گرمای درون ماشین بیحال، گیج و منگمان کرده بود. چندساعتی گذشته بود. عرق به سروصورت همه نشسته بود. با صدای همهمه مردم و بوق ماشین ها چشم ها باز شد.
وارد شهری شده بودیم. نمی دانستیم کجا هستیم. از نوشته ها و تابلوها، خیلی زود متوجه شدیم که به بغداد رسیدیم. ماشین به سمت بالای شهر در حرکت بود. تعجب کردیم.
خیابان های مسیر ما همه یک طرفه بود. چیزی که باعث تعجبمان شد، دیدن اوضاع غیرعادی بود. گوشه و کنار دو طرف خیابان مأموران گارد ویژه با سگهای پلیس ایستاده بودند.
ماشین وسط میدان بزرگ بغداد ایستاد. دستور دادند آزادانه قدم بزنیم تا فیلبردارها قدم زدن به ظاهر آزادانه ما را ضبط کنند. پس از اتمام این نمایش دوباره سوار ماشین شدیم و به حرکت ادامه دادیم.
حوالی خیابان هارون الرشید مقابل پارکی بزرگ و زیبا ایستادیم. باورمان نمیشد ما را به شهر بازی برده بودند. دیدن شهر بازی با آن تجهیزات و انواع وسایل برای بچه ها جذاب بود. کودک درونشان بیدار شده بود و انگار دوست داشتند از بازی های کودکانه لذت ببرند اما به سختی در مقابل اجبار عراقی ها برای سوار شدن و بازی مقاومت می کردند
پیگیر باشید....🍂
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
نوشته ای که یک دختر
روی تابوت شهید گمنام
نوشته بود...
😔
✍«پدرم را قانع کن چادر بپوشم!»
ولی بعضیها میتوانند بپوشند
اما کوتاهی میکنند...
درقبال این کوتاهی
باید پاسخ بدهی..
🔴 خبرفوری فوری
تظاهرات مردم ایران در تمام شهرها پنجشنبه 1397/5/11
🔵تظاهرات مسالمت آمیز مردم در تمام شهرهای ایران عزیزمان در اعتراض به وضع گرانی تمام اجناس بدون شعار سیاسی و کاملا مسالمت آمیز
🔵قابل توجه تمام اقشار و هموطنان عزیز :
این نظاهرات کاملا مسالمت آمیز بوده و هیچ مورد سیاسی در پی نخواهد داشت
هموطنان عزیز لطفا با اطلاع رسانی گسترده دیگر هموطنان را در این مورد مهم باخبر کنیم
تظاهرات گسترده مردم ایران عزیز
🔺زمان : 5 شنبه
🔺تاریخ : 1397/5/11
🔺ساعت : 11 صبح
🔺مکان : مراکز تمامی شهرهای کشور عزیزمان
🔴در ضمن پنجشنبه هر راننده خودرو با روشن کردن چراغهای خود به وضع اقتصاد کشور اعتراض خواهند کرد
🔺قابل توجه سوء استفاده گران و کسانی که چنین تظاهرات هایی باب میل آنها نخواهد بود : یک بار دیگر تاکیید میشود بخاطر نابسامانی بازار و وضع خطرناک معیشت اقشار کم درآمد در تمامی شهرها این تظاهرات صورت می گیرد و هیچگونه پیام سیاسی را در بر نخواهد داشت و خواسته مردم تنها رفاه و زندگی راحت و شرافتمندانه است
قرار نیست سکوت کنیم تا هر مسئولی هر کاری دلش خواست انجام دهد
⛔سکوت بزرگترین خیانت به خود و فرزندانمان است
🔴هموطن لطفا با اطلاع رسانی گسترده دیگر هموطنان را نیز آگاه کنیم
⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔
دوستان عزیز
این روزها متنی در حال پخش است که مردم را به تظاهرات مسالمت امیز در روز پنج شنبه دعوت میکند
👈 هوشیار باشید
این متن از طرف بد خواهان و منافقین طراحی شده
تظاهرات مسالمت امیز به هیچ وجه امکان پذیر نیست
خرمشهر کازرون و تهران را به یاد دارید ؟
چقدر اموال عمومی خسارت دید ؟
چقدر بیگناه کشته شد ؟
چه نتیجه ای در بر داشت ؟
این جور متنها را معاندین ایران و انقلاب تهیه و نشر میدهند
هرکس در نشر این نوع متنها کمک کند اگر خونی ریخته شد و خسارتی به بیت المال وارد شد یقینا او هم در انها شریک است
لطفا اطلاع رسانی کنید
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
هدایت شده از بیداری ملت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴هشدار
این روزها ضدانقلاب قراره دوباره در کشور آشوب راه بیندازد و این نمونه کوچکی از سلاح هایی است که میخواهند با آن مردم عادی را بکشند و گردن نظام بیندازد
🔴به کمپین #بیداری_ملت بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13