هذا یوم الجمعة...
السلام علیک یا صاحب الزمان عج
سلام ای صاحب دنیا کجایی؟
گل نرگس بگو مولا کجایی؟
جهان دلتنگ رویت گشته بنگر
تو ای روشنگر شبها کجایی؟
#امام_زمان
#شب_بخیر
به یاد رزمنده هایی که در فرصت بسیار کوتاه از شدت بیخوابی در سنگرهای انفرادی و تکیه بر دیوار استراحت میکردند تا باری دیگر خود را برای «جنگ، جنگ تا پیروزی» آماده کنند...
❇️ #حدیث | شرط پذیرش ایمان
🔻 قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّیاللهُعَلَیهِوَآلِهِوَسَلَّمَ:
«لَا يَقبَلُ اللَّهُ إيمَانَ عَبدٍ إلَّا بِوَلَايَتِهِ وَ البَرَاءَةِ مِن أعدَائِهِ».
✍️ رسول خدا صلواتاللهعلیهوآله فرمود:
خداوند ايمان هیچ بندهاى را نمىپذيرد، مگر با [قبول] ولايت على علیهالسّلام و بيزارى جستن از دشمنان او.
📚 ارشاد القلوب، ص209.
📎 #فضائل_امیرالمؤمنین
قصهی عشق
از آنجا شروع شد
که قصهی غواصان را
در گوشمان زمزمه کردند ...
#سلام_بر_۱۷۵_شهید_غواص
#عملیات_کربلای۴
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خاطره از زبان مادر
وقتی بچه م به دنیا اومد اسمش رو از لای قرآن برداشتم. یکی از فامیل که به تقویم ملی آشنا بود به من توصیه کرد که تاریخ تولد فرزندم رو چن روزی بیشتر بگیرم که با تولد شاه یکی بشه واز طرف دولت بهم هدیه بِدَن.
از آنجایی که خانواده ی مذهبیی بودیم و از جنایات شاه باخبر،با یک جمله غائله رو ختم کردم"گور بابای شاه با هدیه ش"
و تاریخ تولد بچه م رو یکسال و دو ماه بزرگتر گرفتم
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خاطره از زبان مادر وقتی بچه م به دنیا اومد اسمش رو از لای قرآن برداشتم. یکی از فامیل که ب
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خاطره
مادر : "پسرم! بَسه دیگه، چقدر میری جبهه؟ بیا بِشین دَرسِت رو بِخون؛ بُرو کار و کَسبی یاد بگیر؛ دو روز دیگه پسرهای فامیل همه شُون به جایی میرِسَن، برای خودشون کسی میشَن، زن و زندگی تشکیل میدَن. اونوَقت تو چی!؟ کسی به تو زن نِمیده. جنگ که تَموم نِمیشه!" محمدرضا با لبخندی به پهنای صورت در جواب مادر گفت:"اِاااای مادرجان! میترسم جنگ تَموم بِشه. صبر کن و تماشا !! یه زنی بگیرم که همه ی فامیل و دوست و آشنا انگشت به دَهَن بِمونَن و تو به اون افتخار کنی!."
و چه خوب در وصیت نامه اش نوشت تا افتخار مادرش باشد:
" عروسی من در جبهه، و عروس من شهادت و نام فرزندم آزادیست.و من از همین جا فرزندم آزادی را به شما میسپارم نباشید از آن کسانی که "فذالک الذی یدع الیتیم"