در حسرت شهادت:
اردوگاه مفقود الاثرها
💢قسمت نهم: هدف قرار گرفتن در میان زمین و هوا ☁️
در ادامه ماجرا تصمیم گرفتم هر جوری شده از داخل کانال بیام بیرون و به سمت منطقه خودی حرکت کنم ، کناره کانال بشدت لیز بود ، چند بار تلاش کردم بیام بالا ، ولی هر بار سُر میخوردم و میفتادم توی آب. بالاخره هر دو دستم را در کناره کانال توی گل و لجن فرو بردم و با پا خودمو به سمت بیرون پرتاپ کردم. پاهام هوا بود که یکی از بعثیا منو دید و یه رگبار سمتم شلیک کرد. یه گلوله به ساق پا و یکی دیگه به پنجه پا و انگشت سبابه ی پای چپم خورد و افتادم رو زمین. سبزه بود به گُل نیز آراسته بود. خودم از سرما و خستگی جون نداشتم تکان بخورم ، حالا پای لنگ و خونریزی هم اضافه شد. دیگه با این وضعیت مطمئن شدم بصره رو یه تنه فتح می کنم. اونا اول فک کردند کشته شدم و رگبار قطع شد و به رقص و پایکوبی خودشون ادامه دادند. یه خورده که تکان خوردم ، شدم زنگ تفریحشون. تا تکان می خوردم با انواع سلاحا ، بطرفم شلیک می کردند. بخاطر تنوع چند تا آرپی چی هم زدند که از با بالای سرم رد شدند.
منطقه رو با منور مثل روز روشن کرده بودند. همش از این می ترسیدم که یه کماندو بفرستند این ور کانال و سرمو از بدن جدا کنه. زیاد شنیده بودم عراقیا شبانه اسیر نمی گیرند و در برخی از عملیاتا کماندوا رو فرستاده بودند سراغ مجروحین و سرشونو بریده بودند. با هر کوچکترین تکانی که میخوردم اونا جری تر می شدند و می فهمیدند هنوز زنده هستم و اطرافمو تبدیل به جهنم می کردن. منم هر بار چَن دقیقه کاملا بدون حرکت میموندم که فک کنن کشته شدم و دست از سرم بردارن. چشمم به تنه نخلی افتاد که چند متر اون طرف تر افتاده بود. به هر جون کندن و یواش یواش سینه خیز رفتن خودمو به پشت نخل رسوندم و چند دقیقه ای از آتش دشمن در امون موندم. از زخمام خون می اومد، بدنم یخ زده بود و کم کم تِشنم شد. نگاهی به اطراف کردم چند نفر از بچه ها بشدت زخمی شده بودند و توان حرکت نداشتن و حضرت زهرا و اباعبدالله رو صدا میزدند ، بهشون گفتم بچه ها هر کدوم می تونید آروم آروم با سینه خیز به سمت خاکریز خودمون حرکت کنید، اینجا بمونید میان سراغتون و شهید یا اسیر میشد. ولی هیچکدوم توان حرکت نداشتند و همونجا جا موندند و مظلومانه شهید شدند و سالها پیکرای پاکشون تو کربلای شلمچه موند.
دو سه ساعت از نیمه شب گذشته بود. کمی که پشت نخل استراحت کردم با زحمت فراوون و زیرِ دید مستقیم دشمن و آتیشباری سنگین تونستم مقداری از خاکریز فاصله بگیرم. فقط خدا میدونه اونا چند گلوله آرپی چی و چقد فشنگ حرومم کردند.با هر بار سینه خیز رفتن خونریزی شدت می گرفت و بیحال میشدم. همه ی وسایلم تو آب افتاده بود و چیزی برای بستن زخما نداشتم .حتی اگه باند و امکاناتی هم بود تو اون شرایط امکان استفاده کردن ازشون نداشتم.
#شهدا...
مے شـود کمی
مـرا هم دعــا ڪنیـد
دلم #زخمے ست....
دلم برای #شهید🕊 شدن بهانه می گیرد.
اما لایق نشده
#رزقک_شهادت
👈🌹🌸 *نوشته ای بسیار پر معنی از سردار شهید شوشتری :*
دیروز از هرچه بود گذشتیم ، امروز از هرچه بودیم گذشتیم .
آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز .
*دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود .*
جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو می دهد .
*آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم: یا حسین فرماندهی ازان توست ، الان مینویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید .*
الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم،بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم ، آزادمان کن تا اسیر نگردیم .
*روحش شاد*
*سلام بر شهدا و بر تمامی بندگان شایسته و صالح خدا*
التماس دعا
سرباز بیسیم چی که بدست کومله ها به طرز عجیبی جان به جان آفرین تسلیم کرد، ♻️ برادرم برای اینکه پیامش به دست مزدوران کومله نیفتد، آن را #بلعید؛ اما اعضای این گروهک از خدا بیخبر برای بدست آوردن رمز، در اوج بیرحمی او را شکنجه کرده و پوست صورتش را جدا کردند؛ سپس شکمش را #زنده زنده شکافتند.
🔴🔴🔴بادرود به روان پاک شهداء بویژه شهدای جان برکف انتظامی ،بمناسبت برگزاری یادواره شهید اروجعلی شکری به بیان زندگی نامه کوتاه این شهید قهرمان(اززبان برادر شهید)می پردازیم.
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
⬅️اروجعلی در ۱۰ فروردین ۱۳۴۲ در لالجین بهار به دنیا آمد. پدرم کشاورزی میکرد و مادرم خانه دار بود. ۳ برادر و ۲ خواهر بودیم. اروجعلی فرزند دوم خانواده بود. او تا سوم ابتدایی درس خواند و بعد از آن برای کمک به پدرم در کارگاه صنایع دستی سفال مشغول به کار شد.
⬅️اروجعلی به پدر و مادرمان بسیار احترام میگذاشت. از سال ۵۳ دیگر به پدرمان اجازه نداد کار کند. او به پدرم میگفت: «من کار میکنم و شما استراحت کنید.»
⬅️او بسیار خوش اخلاق، مهربان و با گذشت بود و به همه احترام میگذاشت. وقتی از شخصی حرف دروغ میشنید، ناراحت میشد. اهل ورزش بود؛ به فوتبال علاقه داشت. اگر فراغتی پیدا میکرد ترجیح میداد در کنار پدرم باشد. از همان ابتدا روحیه انقلابی در او رشد کرده بود و تمام تلاشش این بود که زیر بار ظلم حکومت منفور ستم شاهی نباشد.
⬅️سال ۱۳۵۷ با اوج گیری انقلاب اسلامی، اهالی لالجین در راهپیماییها شرکت میکردند. اروجعلی هم به راهپیمایی میرفت. نوار سخنان امام (ره) را میگرفت و گوش میداد. بعد از پیروزی انقلاب، با شروع جنگ به خصوص با وجود گروهکهای ضد انقلاب در غرب کشور، اروجعلی میگفت: «من هم باید بروم و خدمت کنم.» در ۱فروردین ۱۳۶۱ دوره آموزشی سربازی را گذراند و بعد از آن همراه با ۱۶۰ نفر دیگر از مردم #لالجین به جبهه اعزام شد. برادرم در منطقه سقز به عنوان #بیسیم_چی خدمت میکرد. در همین ایام برای شناسایی منطقه اعزام شد گروه آنها در منطقه عملیاتی غرب کشور (کردستان)، محور عملیاتی سقز-دیواندره در پایگاه یازی بلاغی با گروهک ضد انقلاب #کومله درگیر شدند و همه رزمندهها به شهادت رسیدند. برادرم در حالیکه حامل #پیام_مهمی بوده است، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و توسط آنها #اسیر شد. آنها او را به روستای آقکند منتقل کردند. برادرم برای اینکه پیامش به دست مزدوران کومله نیفتد، آن را #بلعید؛ اما اعضای این گروهک از خدا بیخبر برای بدست آوردن رمز، در اوج بیرحمی او را شکنجه کرده و پوست صورتش را جدا کردند؛ سپس شکمش را #زنده زنده شکافتند و ایشان را در ۱۹ بهمن ۱۳۶۱ به شهادت رساندند.
⬅️زمستان سال ۱۳۶۱ بود که خبر شهادتش را به ما دادند. برای شناسایی برادرم به سقز رفتیم. وقتی پیکرش را دیدیم او را #نشناختیم. چشم و بینی نداشت و شکمش را پاره کرده بودند. به همین دلیل گفتیم این شهید برادر ما نیست. دوباره برای شناسایی #مادرم را بردیم. مادرم از روی بریدگی که قبلا روی دست راستش ایجاد شده بود، فرزندش را شناسایی کرد
🇮🇷
البته این شهید عزیز و قهرمان عکس جنازه اش هست دل می خواهد توان دید الله اکبر امان ازدست داعشی های آن زمان و این دوره زمانی
هدایت شده از شهدای ملایر
رونمایی از نسخه پیش چاپ کتاب "من رضا هستم" 5 شنبه.تهران. دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
🌷 #طالب_زاده از نیروهای گردان #غواصی_جعفرطیار(ع) لشگرانصارالحسین(ع):
یه چیز دیگه ای که #شهیداحدی خیلی غبطه می خورد این بود که #شهیدساکی خیلی دیرتر از ما آمد وخیلی زود رفت. این مسیر رو خیلی تند تر از ما طی کرد اون وقت که مثلا ایشون داشت وارد بحث جبهه می شد ما سابقه ی طولانی تو #جبهه داشتیم چون من بعدا چک کردم دیدم که بله #شهیدساکی خیلی سابقه اش از #شهیداحدی تو جبهه کمتره . شهید احدی جز بچه های قدیمی تره جبهه و جنگ از بچه های #ملایر بودن اما شهید احدی با یه حسرت یاد می کرد که شهید ساکی دیرتر آمد وزودتر رفت...❣
@shohadayemalayer
💠💠💠💠💠💠
🌻 زنده یاد مرحوم کافی نقل میکردکه:🌻
🍃 شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه می خواهد؛ گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است.
می خواست کمکش کنم.
🍃لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین.
🍃رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم. همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم...
🍃فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری؟!!!
🍃آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت (عج) به من دارند.
کانال منتظران ظهور
سردار شهید همدانی👇
@montazeranbaghiatallah
💠💠💠💠💠💠
🔴موسيقي در #اخرالزمان
🔷🔹رسول خدا (صلی الله علیه و آله): از نشانه های آخرالزمان این است که آلات لهو و موسیقی و تار و طنبور و آواز خوانی به دست شرور ترین این امت ظاهر می گردد . و مردم درآن زمان آلات لهو و موسیقی را نیکو می شمارند . در آن زمان اشخاصی هستند که قرآن را یاد می گیرند و در آلتهای مثل بوق و نی و به شکل آوازه خوانی می خوانند و مردم نرد و شطرنج بازی می کنند پس ایشان در ملکوت آسمان و در میان فرشتگان پلید و نجس خوانده می شوند.
📚تفسیر جامع جلد 6صفحه 347
🔶🔸رسول خدا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) : در امت من فرو رفتن در زمین و سنگباران ظاهر میشود ، گفته شد یا رسول الله (ص) چه وقت این طور میشود ؟ فرمود هرگاه آشکار شود آلات موسیقی و زنان خواننده و شرابخواری ، به خدا قسم هر آینه مردمانی از امت من در شب ، خوش و با کیف و ناز و سرگرم بازی هستند ، پس در صبح آن شب میمون و خوک شده اند ، به سبب اینکه حرام خدا را حلال نموده و زنان خواننده را با خود جمع کرده و کار آنها شرابخواری و رباخواری و پوشیدن حریر است.
📚وسائل الشیعه کتاب تجارت باب تحریم الغناء
🔶🔸ضمن روایاتی که درباره نشانه های آخرالزمان است؛ حضرت می فرماید: آلات لهو (موسیقی) نواخته می گردد و یک نفر نیست که نهی از منکر کند و کسی جرات بر نهی آن نمی کند (چنانچه در این زمان مشاهده می شود در خیابان ها بازارها مغازه ها و خانه ها با صدای بلند موسیقی نواخته می شود و کسی هم جرات نهی ندارد) و نیز در شریفترین مکان ها یعنی مکه معظمه و مدینه منوره علنا آلات لهو نواخته می شود.
‼️👆شاه عربستان پخش موسیقی زن در عربستان را ازاد کرد!
📚مستند نراقی ، گناهان کبیره جلد 1 صفحه 287
🔷🔹در کتاب ((مهدی منتظر)) نوشته ی حاج شیخ محمد جواد خراسانی در مورد حوادث و وقایعی که در دوران غیبت و نزدیک ظهور حضرت مهدی (عج) رخ می دهد چنین می خوانیم :
🔸1.در این زمان مردم غنا و آواز را دوست دارند.
🔹2.رقص و طرب و غنا را حلال می شمرند.
🔸3.آلات ساز و آواز ظاهر می شود.
🔹4.تار و طنبور زنی را مستحسن شمارند و نیکو بیاموزند.
🔸5.زن های آوازه خوان و رقاصه آشکار می شوند.
🔹6.زن های آوازه خوان و آلات آواز برای خود اتخاذ می کنند.
🔸7.لهو و آلات لهو ظاهر شود؛ عابرین بر وی بگذرند (با بی توجه بگذرند) و احدی احدی را منع نکند.
🔹8.برای غنا و آوازه مالها خرج می کنند.
🔸9.همچنین آلات غنا و موسیقی در حرمین (مکه و مدینه) ظاهر می شود.
📚مهدی منتظر صفحه 145
🔶🔸رسول خدا (ص) : از نشانه های آخرالزمان این است که : آوازه خوانی آشکار شود ، و قرآن را با لحن موسیقی میخوانند.
📚 ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 164
#اخرالزمـــــــــــان
#موسیقی
➖➖➖➖➖➖➖
کانال سردار شهید همدانی
@montazeranbaghiatallah
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
رونمایی از نسخه پیش چاپ کتاب "من رضا هستم" 5 شنبه.تهران. دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
🌾کربلا بودو عطش بودو تو بودی
میان آب وآتش،فکرم تو بودی 🌾
🌾توهستی مادرِمن،شک ندارم
میان #علقمه الگویم تو بودی🌾
🌾سینه سپرکردم به روی سیم خاردار
که گویم مادرم ، عشقم تو بودی🌾
🌹 #یازهراس
🌹 #شهیدرضاساکی🌹
شهیدان نامہ گلگون نوشتند
شهادت نامہ را باخون نوشتند
بنازم این همہ ایمان وایثار
بہ تاریخِ جهان قانون نوشتند
باز آئینہ،آب،سینیو چاےو نبات
باز پنجشنبہو یادشهدا باصلوات🌷
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
شهیدان نامہ گلگون نوشتند شهادت نامہ را باخون نوشتند بنازم این همہ ایمان وایثار بہ تاریخِ جهان قانون
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌹
🌹 #یـا_حـــســـیـن_ع 🌹
دل من سوخته از دوری شش گوشه ی تو
آتش حسرتش افتاده به نی زار حرم
🌹 #یـاابـاعـبـدالـله ع🌹
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_ارباب_بی_کفن💔
🌹 #یـا_حـــســـیـن_ع 🌹
بارها هم شده گفتم به خودم ، بیچاره
یک کمی زار بزن ،نوکر بی عار حرم
🌹 #یـاابـاعـبـدالـله ع🌹
#شب_جمعه💚
#شب_زیارتی_ارباب_بی_کفن💔
🌹 #یـا_حـــســـیـن_ع 🌹
اصلا انگار زیادی تر از این سائل نیست
حسم این است شدم "نوکر سربار" حرم
🌹 #یـاابـاعـبـدالـله ع🌹
#شب_جمعه💚
#شب_زیارتی_ارباب_بی_کفن💔