خدا مرا حتی لحظه ای به فراق تو مبتلا نکند
#سید_الشهدا_جان❣
🌷پیامبر(ص):
🌺خدافرمود: 👇
اگر آنانکه پشت به من کردندبدانندکه چقدرمنتظرشان هستم😍
☘و به توبه وبازگشتشان مشتاقم از شوق دیدارمن قالب تهی میکردند و از شدّت محبتم بندبند وجودشان ازهم می گسست.
#شبتون_خدایی🙏
48.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم/ سیری در زندگانی شهید «احمدرضا احدی»
شرح زندگانی و بیان خاطراتی از شهید احمدرضا احدی از زبان برادر این شهید بزرگوار قسمت اول @Shohadayemalayer
30.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم/ سیری در زندگانی شهید «احمدرضا احدی»
شرح زندگانی و بیان خاطراتی از شهید احمدرضا احدی از زبان برادر این شهید بزرگوار قسمت دوم @Shohadayemalayer
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸🌸🌸 🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾 #قسمت (۵۱) 📝 .............. 💦هردو زدند به آب . هوا دیگر داشت روشن م
🌸🌸🌸
🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾
#قسمت (۵۲) 📝
.................
🌾یک ساعتی میشد که از #احمدی خبری نشده بود.
به خودم گفتم:نکند....
و به خودم بد گفتم.
آنتن بی سیم کسی , از تو کانال , می رفت بالا. داد زدم :آهای !کی هستی؟ صدایم را می شنوی؟ بیا این جا کمک.
سر دو نفر از کانال آمد بالا.
یکی شان گفت:کسی ما را صدا زد حمید؟
هر دو آمدند بالای کانال و چشم چرخاندند و مرا ندیدند, نا نداشتم صداشان کنم و صداها هم نمی گذاشت, بخصوص صدای بی سیم و فریادهای آن که اسمش حمید بود و از حرفاش معلوم بود که دیده بان است و دارد مختصاتی را که داده تصحیح می کند.
تصحیح آتش او نشان می داد که این گلوله ها یک دایره از آتش دور ما درست کرده اند.
آمده بودند نزدیک و حتی مرا دیده بودند پ من با دیدن بی سیم چی یاد حاج ستار افتادم و تا آمدم از فرهاد بپرسم کجاست, تیری آمد خورد به پیشانی اش و باصورت افتاد روی گِل.
دیده بان آمد نگاهی آمیخته باحسرت به او انداخت و بوسه ای به پیشانی اش زد.
قطب نما و دوربین خودش را پرت کرد وسط باتلاق و بی سیم را انداخت روی شانه اش و با کد و رمز و حتی عادی به آتشبارها گفت که باید آتش را تنظیم کنند و دوید رفت سمت راست کانال.
فکر کردم:یعنی چکار میخواهد بکند!؟ لابد دنبال لباس غواصی می گردد که برگردد.
بلند گفتم:این جا که بود.. تن این بچه ها. می توانستی...👣
که انفجاری آمد...
#ادامه_دارد...
🌸.....
@Karbala_1365