🍂
🌸 #خاطرات_کوتاه🌸
🍂 #بچه_های_کربلای_چهار یادشان بخیر...🍂
🌷این داستان:#مجلس_ختم
🍃دور هم نشسته بودیم. #حسام می گفت:
مجلس ختم من را تو مسجد نبی می گیرن ، فلانی و فلانی و... هم تو صف اول مجلس من می شینن!
حسابی خندیدیم.
🌾بعد از #کربلای۴ بود.
رفتم مسجد نبی، دیدم ختم حسام است.
وارد که شدم، صف اول را که دیدم، دیدم همان ها هستند که حسام گفته بود...💔
همان جا نشستم به گریه کردن...😭🍂
🌸هدیه به #شهیدحسام_اسماعیلی_فرد صلوات🌸
❣ #خاطرات_کوتاه
در سال ۶۶، شرایط خاصی در جبهه ها به وجود آمده بود. در دبیرستان دخترانه ای که من مدیر آن بودم، جهاد مالی اعلام شد. روز اول چند تن از فرزندان شهدا، انگشترهایی که پدرانشان برایشان خریده بودند، داوطلبانه به صندوق ریختند.
دانش آموزی داشتیم که برادر شهیدش برای ازدواج خود یک انگشتر برای نامزدش خریده بود. او نیز آن را به جبهه اهدا کرد.
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄