eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
849 دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
در آستانه حلول ماه مبارک برایمان بنویس : قلـــب بی گـناه ، ذهن قرآنــــــــــــی و فــــکر ربانــــــــــی زبـــــان ذاکـــــــــــــــــر و قلـــــــــب خاشــــــــــــــــع و نفـــــس با اطمینـــــــــــــــــــان روح بلـــــــــــــــــــــــند همـــــــــــــت و توبه نصـــــــــوح از همـــــــــه گناهــــــــان ونیــــــکیِ روزه هــــــــــایمان ونمـــــــــازهایـــــــمان یَـارَبْ اگرمرگ مان دراین ماه فرارسید ماراشامل رحمت هایت بگردان و اگر بعد از آن زنــــــده ماندیم مارا دائم درراه راست قــــــــــــــــرار بده و هر لحظـــــــه ذکــــــــــرما برای توســــــــــت تا دوباره متـــــــــولد بشویم یـــا رَبَّ العالمین
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#شهیدسعیدچندانی جوان سنی که امام زمان علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها را ملاقات کرد و شیعه
سعید چندانی متولد 1360، در استان سیستان و بلوچستان و در منطقه سنی نشین بود که مذهب حنفی داشت.  او در سن 13 سالگی، چند ماهی در حوزه اهل سنت، طلبه بود و در کنار طلبگی در یک کارواش مشغول به کار بود. یک روز در کارواش برایش اتفاقی می افتد و لگن او آسیب شدیدی می بیند. بعد از مدتی او را برای عمل جراحی به بیمارستان می برند ولی متوجه می شوند که یک غدّه ی بدخیمی در بدن او وجود دارد. سپس او را به تهران اعزام می کنند. ولی دکترهای تهران هم او را جواب کردند. و هیچ امیدی به زنده بودن او نبود. 😔 مادر بزرگوارش با حالتی مادرانه و متضرّعانه رو به درگاه خداوند متعال می آورند و خواستار یافتن فرزندشان می شوند. ایشان را راهنمایی می کنند به مسجد مقدّس جمکران. وقتی به قم رسیدند، مادر سعید، رو به حضرت (س) می کند و می گوید که: « خانم جان؛ سعیدمن مریضه. بی حاله. من میرم و شفای سعید جان رو می گیرم و میام. »  وقتی به مسجد میرسند، در اتاقی ساکن می شوند. شب شهادت -زهرا (س) بود. دو نفر وارد اتاق می شوند و در کنار سعید قرار می گیرند.سعید خودش تعریف می کرد: « خوابیدم. بین خواب و بیداری دو نفر اومدن توی اتاقم. یه خانوم و یه آقا. با هم عربی حرف میزدن. من به اونا اعتنایی نکردم. آقا کنارم نشست و سلام کرد. پتو رو از روی سرم ورداشتم و از روی اجبار جواب دادم. خانومه، روبند و چادر سیاه داشت. اون خانومه خودشو معرفی کرد و گفت: -زهراست (سلام الله علیها). و گفت که چون مادرت خیلی گریه و التماس میکنه، من سفارش شما رو به فرزندم مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) کردم». سعید بلافاصله بعد از آن شفا میگیرد و از شیعیان و پیروان راستین مولا علی علیه السّلام و ائمه ی بعد از ایشان شدند. جریان سعید و شیعه شدنش، باعث شد موجی از شیعه گرایی در آن منطقه پدید بیاید. خیلی ها بواسطه ی این اتفاق شیعه شده بودند. و همین باعث شد که این اتفاق، به مذاق وهابیت خوش نیاید. یک روز به طرف او تیراندازی کردند که تیر، به گوشش اصابت می کند و گوشش آسیب می بیند. خانواده ی چندانی که جان سعید را در خطر می بینند، برای ادامه تحصیل، او را به می فرستند.  سعید به خانواده گفته بود که من مدت کمی میهمان شما هستم و باید بروم...😞سعید چندانی به یکی از خادمین مسجد جمکران گفته بود که: « سیّد؛ من رفتنی هستم و آقا علی بن موسی الرّضا (ع) فرمودند که بیا که جایگاه تو پیش ماست... و دیدار ما تا زمان ولیّ الله أعظم أرواحنا فداه... » آری. او خود، قبل از شهادتش، خبر شهادتش و اینکه در کجا آرام می گیرد را به نزدیکانش گفته بود. پس از مدتی، وهابیت ملعون، این شخص بزرگوار و عنایت شده را مسموم و مضروب کرد، و روح او در شب 21 سال 1375 به ملکوت اعلا پیوست.💚🌹💚 @karbala_1365
💝 🍃 یک سال و خورده‌ای بود که از سوری برگشته بود. توی این مدت خودش را به هر آب و آتشی زده بود تا دوباره اعزامش کنند.اما نمی کردند. بهش می گفتند: "یک بار رفتی کافیه .همین هم از سرت زیادی بود. نیروی تازه کار و دوباره اعزام به سوریه⁉️ محاله." عین خیالش نبود. به هر کسی که فکرشو بکنی رو مینداخت. پیش هر کسی که فکرش را بکنی می رفت و به او التماس می کرد. اما دریغ از یک ذره فایده.😞 بی قرار شده بود. ناآرام شده بود. مثل مرغ سرکنده شده بود. نمی توانست یک لحظه هم نرفتن به را توی ذهنش تصور کند. شنیده بود لشکر هم نیرو می فرستند سوریه به ذهنش رسیده بود که از این طریق برود. برای همین رفت دنبال کار اش. می خواست زندگی و بارو بندیل را جمع کند و بیاید ساکن قم بشود‼️ فقط برای همین مسئله; به سوریه.اما نشد. یک بار هم که با یکی از دوستانش رفته بود مشهد، افتاد دنبال اینکه خودش را جا بزند و با بچه های برود سوریه.😥😲 اما همان هم نشد. رفیقش به او گفت:" محسن، چته تو؟🤨 میدونی داری چیکار می کنی؟" جواب داد: "آره. می خوام اونقدر این درو بزنم تا بالاخره در رو به روم باز کنن."😌 ❇️❇️ بارها بهم می گفت: "مامان من اگه تو سوریه شهید نشدم، به خاطر این بود که تو راضی نبودی." می‌گفت: "مامان نارنجک می‌افتاد نزدیکم، منفجر نمی‌شد. گلوله از بیخ گوشم رد می‌شد، بهم نمیخورد. حتما تو راضی نیستی."😔 ماه ۹۶، خانمش و پدرش و من را برداشت و ۱۰ روز برد مشهد. می‌خواست آنجا ازم بگیرد که دوباره به رود سوریه یک روز وسط کنار حوض ایستاده بودیم و داشتیم زیارت نامه میخونم دیدی یه دفعه را آوردند توی حرم. مردم زیرش را گرفته بودند و داشتن بلند می گفتند. جمعیت آمد و از کنار مان گذشت. از یکی از آنها پرسیدم: "این بنده خدا کی بوده؟" گفتند: "جوان بوده یک بچه هم داشته." محسن این حرف را شنید. سریع رو کرد بهم گفت: "می بینی مامان؟ دنیا همینه. اگه شهید نشیم باید بمیریم. تو کدومو دوست داری؟ اینکه بچه ات معمولی بمیره یا در راه حضرت زینب علیها السلام بشه؟" مدام بهم میگفت: "مامان اگه بدونی تو چه خبره و تکفیری ها چه بلاهایی دارن سر مردم میارن، خودت از من می خواهی که برم." توی آن سفر مدام به عروسم می‌گفت: "به مادرم بگو برا و برای دعا کنه." شب یکدفعه وسط برایم داد... @Karbala_1365
🕊🕊 🕊 🥀 ... شهیدی بر بالین شهیدی دیگر 🌷 بربالین 🌷 🔻قسمتی از : 🔆خدایا! خیلی می ترسم از آن روزی كه نكند كه این جان من مورد تائیدت واقع نشود. این خیلی ترس دارد، خیلی گرفتاری دارد. امیدوارم تمام برادران برایم دعا كنند كه مورد تائید خداوند بزرگ بشوم... برادر عزیزم! در خانه مان پرچم جمهوری اسلامی نصب كنید كه دشمن بداند من جانم را برای جمهوری اسلامی داده ام. به خاطر خدای امام خمینی داده ام... سلام بر ! سلام بر امام خمینی! روح بدنم و سلول های اعضای بدنم و درود بر ملت همیشه در صحنه و درود فراوان بر شهیدان صدر اسلام و شهیدان ایران و شهید مظلوم و یارانش... 🔻قسمتی از : 🔆دخترم سمانه جان خود میدانی که چقدر به تو علاقه مندم اما چه کنم که خدایم را بیشتر از شما دوست دارم.... شهید درویشی در عملیات و شهید حسینی در عملیات به فیض شهادت نائل گردیدند. 🌹 همسرخواهر 🌹 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
[دِلــم لڪ زده واســه نمــاز جمــاعت هـاۍ مسجـد و حَــرم] ان شاءالله
. [ از خطوطۍ ڪه مـن میخوانم ] هنگـامۍ ڪه ورق ڪتاب را مےخواسـت بـرگرداند سَـر انگشتـش را بـه تیـزۍ لبـه ورق مےگذاشـت و آنچنـان با ملاحـضه بَـرمی گـرداند ڪه گوشـه ورق شڪسته نـشَود و هیچگـاه ڪتـابۍ ڪه در دست او بـود نـه ڪنج ورقـش تـا خورده بـود و نه جایۍ از آن سیـاه و چـڪین شده بود و نه شیـرازه اش از هَـم گسیخته بود. •| فضیلت هـای فراموش شده، شرحال حاج ملا عباس تربتی ص۱۴۰ ،قسمت پاڪیزگۍ،هوشمندے درایت به قـلم حسینعلۍ راشد |• .
. : در با مجموعه‌های تولیدۍ: تولید را می‌تـوان به سیسـتم ایمنـۍ و دفاعۍ بدن تشبیه ڪرد. این روزهـا مسئـله کرونا هَـم مطـرح است. نقـش سیسـتم دفاعۍ بـدن در مواجهـه با ویـروسهـا، میڪروبهـا و مـهاجم‌هاۍ ضـد سلامـت نقـش خیلۍ مهمۍ است. همین ویـروس بلاشڪ وارد خیلۍ از بدنـها شد لڪن آنهـا مریض نشدنـد. چــرا؟ بــه خاطـر این ڪه یـک سیسـتم دفاعۍ سالـم خوبـی داشتند توانسـت دفاع ڪند و امنیـت بـدن را تأمین بڪند. در اقتـصاد ڪشور اگـر مـا اقتصـاد را بـه یک بـدن تشبیه ڪنیم بدن انـسان تشبیه بکنیم سیستـم دفاعـی و امنیـت‌بخش اقتـصاد عبارت از تولید است. یعنی آن چـیزی ڪه میتواند ویروسهـای مهـاجم و میڪروبهای مهاجـم به اقتصاد را خنثی بڪند و اقتصاد را سـالم نگه دارد تولید در ڪشور است. ما البتـه اقتصـادمان متأسـفانه دچـار میڪروبها و ویروسـهای طبیعۍ متعددی است و ویروسهـای دسـت‌ساز هَـم مثـل تحریم و مسـئله قیمـت نفت هم حوادثۍ هستند ڪه به اقتصاد ضربه میزنند؛ اگــر مـا تولیـد خـوب و منـاسب و شایسـته و روبه‌رشد همـواره در ڪشور داشته باشیم در مقابل این ویروسها میتوانیم مقاومت بڪنیم. @Karbala_1365
شهیدی که زندگی اش در ماه مبارک رمضان گره خورد🕊️ 🌹 🌹 تاریخ تولد: ۱۳۴۵ تاریخ شهادت: ۲۳ / ۴ / ۱۳۶۱ محل تولد: / جیرفت محل شهادت: 🌹 ← هفت روز از ماه مبارک رمضان گذشته بود که برادرش محمود عازم جبهه شد🕊️ تا قبل از عملیات رمضان با برادرش در یک گردان بودند🌷شب عملیات این دو برادر از هم جدا شدند🥀 محمود در یک گردان و ایوب هم در گردانی دیگر، محمود زخمی شد و ایوب مفقود🥀 در نهایت ایوب و برادر دیگرش یعقوب شهید شدند🕊️ ← شب عملیات بود ایوب یک دیگ کوچک برداشت و رفت غسل شهادت کرد💫 گفت من میروم و میخواهم پیش خدا شهید بشوم و نه بنده خدا🌷 *اگر انسان شهید بشود می تواند 40نفر را شفاعت کند💫 البته اگر شهید بشود نه اینکه اسمش شهید باشد. خدا می داند که عقیده و ایده اش چه بوده؟ و برای چه آمده؟ و برای چه کشته شده است؟🕊️ در ماه مبارک رمضان متولد شد🌷 در ماه مبارک رمضان برای فراگیری دروس حوزوی عزیمت کرد🌷در ماه مبارک رمضان عازم جبهه شد🕊️ در عملیات بر اثر ترکش گلوله توپ شهید و شد🥀و در ماه مبارک رمضان استخوان هایش بعد از ۱۴ سال🥀به آغوش خانواده بازگشت🕊️ *طلبه شهید ایوب توانایی* *شادی روحش صلوات*💙🌹 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
"السلام علیڪ یا " بسـیار ڪلنجار رفت!  اول بـا مرغابۍ ها،  بعـد با میـخ دَر،  هر ڪدام پرسیـدند: چــرا؟ آرام مـۍگفــت:  دلتنـگ فاطـمه ام ...
سال بَعــد، ایـن ایّــام ایـن موقـع یڪ عِـده را با نـام می‌شناسند... همان‌هایـۍ ڪه مۍ‌دانستنـد... چگونـه بخواهند و بـگیرند... علیه السلام .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شیخ حسین انصاریان در شب ۲۱ ماه مبارک رمضان: 💠 خدایا به محرومیت در ماه رمضونت صبر کردیم، اما به محرومیت از صبر نداریم 💠 خدایا ما در ماه جریمه شدیم، ما رو با محروم شدن از ابی عبدلله جریمه نکن 😔😔
💠 که شب بیست و سوم ماه شهید شد ... دو شب قبل شهادتش یعنی شب نوزدهم به رفیقش میگه میای امشب با هم بشیم؟🕊 رفیقش میگه نه بهتره شب بیست و یکم شهید بشیم ... 🌷 در شب بیست و سوم مهدی یاغی لحظه ی افطار قبل از اینکه روزه اش رو باز کنه به دیدار معبودش شتاقت ...🌷🕊 🕊🌹 📎هدیه به روح شهید بزرگوار 🌸 …………………………………… @Karbala_1365
لیلا‌ۍ دلِ مجـنون برایـت در حیفا هنـوز میتـپد.. .
پیکر 192 شهید دفاع مقدس از مرز شلمچه وارد کشور شد 🔹پیکر طیبه ۱۹۲ شهید سال‌های دفاع مقدس از طریق مرز بین‌المللی شلمچه وارد وطن شدند. 🔹این ۱۹۲ شهید متعلق به عملیات مقدماتی، ، ، ، ، ۴، ۵، و ۷ هستند. .................................. @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣🕊 #واقعیت‌های‌کربلای۴ این‌قسمت👇 #کربلای‌چهار_از_دید_دوربین‌من... #خاطره‌شماره۵ راوی: #طلبه‌جانباز
❣🕊 ۴ این‌قسمت👇 ... ۷ راوی: 🌾🕊 🕊بعد از پایان ماموریت مان فرمانده ما در بیسیم از من خواست که به دلیل نگرانی شدید خانواده که البته حق هم داشتند، دوسه روزی را به مرخصی بروم و بنده هم بلافاصله همان شب خودم را به مقر لشکر در دزفول(پادگان شهیدباکری) رساندم. چون مرخصی ها لغو بود قرار شد بنده با دوبرگ شهری(یکی برای خروج از دژبانی پادگان و دیگری برای موقع برگشت) به مرخصی بروم ولی چون اخوی و پسر دائی ها و پسر عموها به همراه چند هم محلی دیگر به جبهه آمده و من به خاطر شرایط خاص آنها را ندیده بودم آن روز را به مقر آنها رفتم و شب را پیش آنها در اردوگاه ماندم. همین که صبح به پادگان برگشتم فرمانده تا مرا دید دستش را بالا برد و خدا راشکر کرد که من نرفته‌ام (چرا که قراربود یک روز قبل بروم) بلافاصله مرا کناری کشید و گفت: دیگه نرو، که همین امروز و فردا عملیات هست. باشنیدن خبر عملیات، آن هم در حالی که هنوز معدودی از یگان‌ها به عقب برنگشته‌اند و هنوز آمار تلفات قطعی نشده و بدتر از همه سازمان رزم گردان‌های ممتاز پیش قراول به هم ریخته و جای و مجروحین خالی بود تعجب کردم.😳( دقیقا مثل سردار استوار آذر ) و تعجب من وقتی بیشتر شد که شنیدم عملیات قریب الوقوع آتی در پیگیری می شود.😨 تا اسم به میان می آمد انگار بچه‌ها بال در آورده اند و بیقرارانه منتظر عملیات بودند ولی این بار وضع با همیشه فرق می کرد. چرا که شلمچه علی‌الظاهر در آن شرایط جای مناسبی برای عملیات نبود.(ما در عملیات در شلمچه ناموفق بودیم با آن که چندین ماه برای آن کارشده و نیروها آموزش های لازم دیده و امکانات لازم برای عملیات فراهم شده بود. بار دوم در آب گرفتگی شلمچه( زید ) قبل از کلی تلفات داده بودیم و مخصوصا این بار در ۴ که بیش از یک سال برای شناسایی‌ها و آماده سازی زمینه‌ها کار شده و کلی برایش هزینه داده بودیم و تدابیری که هرگز در طول جنگ سابقه نداشت اندیشیده شده بود(مثلا قرار بود در خط اول از استفاده شود به لحاظ اهمیت کار و در حالی که بعضا موشک از تانکی که قرار بود بزند گران قیمت تر بود.) و در نهایت نتوانسته بودیم به اهدافمان برسیم و از طرفی دشمن زبده )‌ترین واحدهای ارتشش را وارد کرده و به دلایلی کاملا آماده بود و از طرف دیگر ما با واحدهایی که به تازگی دچار تلفات شده و هنوز ترمیم نشده بودند به عملیات می رفتیم. همه پکر بودند و متعجب، و فقط تعبدا برای امتثال امر فرماندهان جنگ تسلیم اوامر بودند و جالب اینکه بدنه اصلی نیروها هم به هیچ وجه به عملیات جدید توجیه و قانع نشده بودند.(حداقل در لشکر ما ) خلاصه برخلاف همیشه با شک و تردید راهی منطقه شدیم. تازه عصر قبل از عملیات (یعنی حدود ۵ ساعت قبل از عملیات) قضیه انتخاب شلمچه در آن زمان(به ظاهر نامعقول) برای نیروها توضیح داده شد آن هم نه برای همه ! قضیه این بود که فرماندهان قرارگاه‌های سپاه برای ارائه گزارش کار عملیات و کسب تکلیف برای فعالیتهای بعدی محضر راحل ( رحمه الله علیه) می روند و پس از توضیحات لازم منتظر نظر امام می مانند. حضرت امام می فرمایند: . دوباره فرماندهان قضیای در شلمچه را یادآورشده و بالاتفاق می گویند: شلمچه همانگونه که دشمنان هم تبلیغ می کنند تسخیرناپذیر است. ولی امام باز هم تاکید می کند که از و به همین زودی عملیات را شروع کنید. در این موقع سردار حاج محسن رضایی که مستقیما از وقایع میدان نبرد مطلع بود شروع به صحبت می کند تا امام را به غیرقابل نفوذ بودن شلمچه کاملا توجیه کند و وقتی با پافشاری امام مواجه می شود. با ناراحتی می گوید: امام عزیز آیا فکر جان بچه های مردم را کرده‌اید؟ ،امام شروع به گریستن کرده و می فرمایند: بله ، . با این حرف امام همه حضار گریه می کنند و دلها برای عملیات قرص می شود. بدین ترتیب دژ آهنین و تسخیرناپذیر شلمچه که قبلا با انواع آمادگی و طراحی نظامی نشکسته بود این بار در فاصله‌ای کمتر از پانزده روز (شروع عملیات ۴ سوم دی بود و شب نوزدهم هم ۵ شروع شد) و در همان شب اول عملیات شکست.✨🌷 پایان‌این‌قسمت 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365
🍃🌹 کاش در این لایق دیدار شوم سحری با نظر لطف تو بیدار شوم کاش منت بگذاری به سرم مهدی جان تا که همسفره تو لحظه شوم 💔
❤️ الهی، تو با نعمت‌ها به ما مهر می‌ورزی و ما با گناهان با تو مقابله می‌کنیم، خیرت به سوی ما سرازیر است و بدی ما به سوی تو بالا می‌آید 📖 فرازی از دعای ابوحمزه‌ثمالی
✍امام صادق(ع) : دل ها زنگارى چون زنگار آهن دارند. جلاى آن ها استغفار است. 📚عدّة الداعی صفحه 249 برای پاک کردن زنگار دل ها، شب قدر را دریابیم و خالصانه و با تمام وجود از خداوند درخواست کنیم بخشش خود را نصیب ما فرمایند، یک عمر کج رفتیم و خداوند کارهای زشت ما را پوشاندند، حال زمان آن رسیده که از خداوندِ ستّارالعیوب درخواست بخشش کنیم که وقتی دل پاک شود آماده دریافت خیرات و برکات بسیار است   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
در عملیات از ناحیه بازو مجروح شد ، او بعد از طی دوران نقاهت در بیمارستان دوباره به منطقه برگشت و در عملیات بدر با یک نارنجک و گلوله ی آرپیچی و خمپاره ی شصت به دفعات در نزدیکی او از ناحیه ی کمر دچار آسیب جدی شده و منجر به وانتقال به پشت جبهه شد در حالی که با شلیک ۵۰ گلوله ی آرپیچی به سوی ادوات و استحکامات دشمن و شدید گوش بعلت صداهای ناهنجار# گلوله ی آرپیچی ، باعث وارد کردن خسارت زیادی بر پیکره ی دشمن شده بود.
اما امیرالمومنین‌علیه‌السلام به جای ما از پيامبرﷺ پرسید: بهترين عمل در ماه چيست؟ حضرت رسولﷺ فرمود: با فضيلت ترين اعمال در اين ماه " گناه نکردن" است. وسائل ‌الشيعه،ج۱۸،ص۳۱۳ 🌙✨ 🤍
🌙 ✨ چند روزی آسمان نزدیک است لحظه‌ها را دریاب ...
دلگیرم !! هرچہ میــدوم! بہ گرد پایتـان هم نمیرسم!💔 مسئلہ یڪ سـربـنـد و لـبـاس خاڪے نیست! هواے دلـم از حد هشــدار گذشتہ! شہـــــدا یارے ام ڪنید... شب های باشهدا بودن حال دیگری داره...
☘ لِكُلِّ شَي رَبِيعٌ وَ رَبِيعُ الْقُرْآنِ شَهْرُ رَمَضَانَ قالَ الاْمامُ‌ الباقر (علیه‌السلام)   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌙 دعای روز بیستم ماه مبارک رمضان
در اعمال ، هر چه در اذکار مقدسه تفحّص و تأمّل نمودم، بهتر از نام «اباعبدالله» یافت نکردم! | سیدبن طاووس، کتاب سعادت، ص ۳۰۵ |   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄