『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 گنده لات همدان 🌹 #شهیدحسین_فلاح🌹 ☄زندان #همدان! زورخانه زندان... 🌹 #شهیدعلی_چیت_ساز
✨🌸✨امشب دلم را بیادت مست کردی✨🌸✨
🌹بیادپهلوان شهیدحسین #فلاح🌹
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✨🌸✨امشب دلم را بیادت مست کردی✨🌸✨ 🌹بیادپهلوان شهیدحسین #فلاح🌹 🌸..... @Karbala_1365
🌹شهیدپهلوان حسین #فلاح🌹
🌸حسين فلاح يه جوان درشت هيكل و رشيد با بازواني ستبر و پيچيده بود....
هنوز انقلاب نشده بود و داش مشتي بازي و بزن بهادري و عربده كشي جزء افتخارات بعضي جوانها محسوب ميشد....تو دعوا كم نمي.آورد....اگه لازم ميشد آنقدر زور داشت كه جدولهاي سيماني كنار خيابان را ميكند و هل من مبارز ميطلبيد....هيچ كس نطق حرف زدن و مقابله با حسين رو نداشت....شبها هم ميرفت زورخانه.......اما با همه اينها به مولاش علي خيلي افتخار ميكرد.🍃
انقلاب شد....جنگ شد....بعضي جوانها رفتند جبهه....بعضي هم شهيد شدند......تو اين وسط بعضي هم حيرت زده هاج واج نگاه ميكردند....معلوم نبود پهلوان واقعي كيه...تاريخ مصرف چاقو كشي و عربده كشي هم كه ديگه تمام شده بود...
علي آقا چيت سازيان در تور زدن دل جوانمردان حرف اول را ميزد....
تو زورخانه حسين با يكي دعواش ميشه و حق اونو كف دستش ميزاره......آخر شب علي آقا ميره جلو و ميگه دمت گرم حسين آقا....حسين آقا سرش رو مياره بالا و با يه جوان رشيد با ريش هاي زرد و چشماني خواستني مواجه ميشه.....
با قلدري ميگه: فرمايش؟
علي آقا ميگه: خوشم آومد....دمت گرم...
و يواش يواش با هم رفيق شدند....................
يكي از دوستهاي حسين موقع سربازي تو محاصره قرار ميگيره و بعد از اينكه از محاصره نجات پيدا ميكنه به حسين ميگه....تو محاصره مجبور بوديم براي فرار از مرگ ريشه علف بخوريم...بعد ميگه حسين جبهه يه چيز ديگه است....
و بالاخره سماجت علي آقا و اتفاقات اطراف و مولاي زورخانه و......دل مسخ شده حسين رو ميشكنه و يكروز حميد و مصيب و رضا و بقيه بچه هاي واحد اطلاعات و عمليات لشكر انصار الحسين(ع) در كمال ناباوري مي بينند كه فرمانده شون.....دست بزن بهادر شهر رو گرفته و آورده جبهه.......
حسين حتي نماز معمولي هم بلد نبود....اما تا چند روز بعد همه چيز رو ياد ميگيره و در آخر هم درباره نمازشب سوال ميكنه.....🌸
حالا ديگه گودالهاي اطراف اردوگاه شهيد مدني دزفول با اشكهاي نيمه شب چشمان حسين دوست بودند........
قرار شد همه بچه ها بدون استثنا براي آخرين بار برن مرخصي......همه سوار شدن ولي حسين نبود.....هيچ كجا نبود....يكنفر مامور شد كه حسين رو پيدا كنه و براي مرخصي بياره شهر...........
همه بچه ها كه رفتند حسين پيداش شد......
وقتي دستور علي آقا رو شنيد گفت: هيچ موقع به شهر خودش برنميگرده......
و در جواب كنجكاوي و اصرار اون بنده خدا جواب ميده: براي من شهر جاي گناهه...
🌾كنار شهر خرمشهر تو ساحل اروندرود حسين نماز شب ميخواند و با چشمان گريان الهي العفو الهي العفو ميگه و با خداي خودش رازو نياز ميكنه.....
اما باخدا چه گفت و چه حاجتي طلب كرد , تو عمليات #كربلای۴ مشخص شد..
توي اون عمليات حسين نقش حر را بازي كرد و سرانجام درون آبهاي خروشان اروندرود جاودانه شد.....
وقتي آلبوم حميد رو ورق ميزدم عكس حسين فلاح رو با ميل های زورخانه اش ميبينم.....و تو ذهنم ميگم شهيد حسين فلاح.......بعد اصلاح ميكنم.....
🌹پهلوان شهيد حسين فلاح🌹
🌸راوی:سعیدنظری
👇👇👇
🌸.....
@Karbala_1365