هدایت شده از 🌷شهیدعلیشفیعی🌷
#صفحه۴۰
🍃🌸
🌷علی همیشه تشنه بود. تشنه تغییر و تحول ، تشنه فقر زدایی، برقراری نظم و اجرای عدالت.
من در بخش اطلاعات کار میکردم و علی در طرح و عملیات. علی می توانست همراه فرمانده به مناطقی برود که هرکس نمی توانست.چون باید منطقه را آماده میکرد برای عملیات. در واقع محل قرار گرفتن گردانها، مسیرحرکت آنها، نقطه رهایی، نقطه تجمع نیرو در مراحل مختلف، نقطه الحاق گردانها و.... کار بچه های طرح عملیات بود. فردی که دراین موقعیت فعالیت میکرد باید #چریک تمام عیار بود تا میتوانست فعالیت کند. اگر او اسیر میشد یقین شرایط سختی را پیش رو داشت. رازداری از خصیصه بارز #علی بود. حتی جزئی ترین اطلاعات را به افراد خودی نمی داد، مگر در زمان #عملیات.
به دوستانش که میرسید میگفت:امروز و فردا شهید میشوی. من نشنیدم که او درباره شهادت خودش حرف بزند. تااینکه در #کربلای۴ شروع شد. از عملیات #والفجر۸ به بعد مسعول محور بود.
چیزی از اصلاح و آرایشگری می دانم. وقت بیکاری بچه ها را می نشاندم زیر آفتاب و موهایشان را کوتاه میکردم. همیشه هم دردسر می آفریدیم. بارها شده بود موهای بچه هارا کوتاه وبلند می زدم . داد آنها بلند میشد. یکی از مشتری های ثابت من علی بود. روز عروسی اش خودم را رساندم. علی من را کشید کناری وگفت سرم را اصلاح کن. متعجب گفتم تو داری داماد میشوی.
اصرارکرد منم بادقت تمام تر موهایش را آرایش کردم. یادم است موهای پشت سرش کوتاه و بلند شده بود.
شب #عملیات_کربلای۴ حال علی دگرگون شد. در آن چشمان زیبای رازآلود چیزهایی دیده میشد که تاکنون دیده نشده بود.
صبح روز عملیات علی و بی سیم چی اش و دوستانش به جزیره #ام_الرصاص رفتند. رسیدند به چهارراه کوچکی. گویا منتظر کسانی بودند که عنقریب می رسیدند. اینجا بود که خمپاره ای آمد و عده ای از بچه ها را #شهید و عده ای را مجروح کرد. علی زخم کوچکی برداشت. به پیشانیش. علی را به بیمارستان نمازی شیراز منتقل می کنند اما کار از کار گذشته بود.
وقتی خبرشهادت اورا شنیدم دنیا پیش چشمم تارشد. هر سوی جبهه را نگاه میکردم، یاد و خاطر علی موج میزد.😔
#پایان_این_داستان
@Karbala_1365