eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
936 دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
صفحه۱۸ 🍃🌸 🌻 در همین خانه زندگی میکردم. در کوچه ابوذر. وقتی آمدیم اینجا دورواطرافمان خالی بود. گندم زار بود. علی خانه بزرگی تدارک دیده بود، ولی نتوانسته بود خوب پرداختش کند. یک اتاقش را راست و ریس کرد و آمدیم اینجا. رفتم قرض و قوله کردم و مهیای شدم. دیگر رسمی شده بود و لباس قشنگی می پوشید که به او می آمد. دم دمهای پاییز عروسی گرفتیم. خواستگاری و عروسی نزدیک هم بودند. به قدر وسعم چیزی خریدم. علی هم از وام گرفت. رفقایش هم سنگ تمام گذاشتند.❤️ عروسی علی تاریخی بود. آنقدر جمعیت آمده بود که حد و حساب نداشت. دوتا مجلس گرفتیم. برای زنان در خانه آقای کیانی و برای مردان در خانه آقای محمدی. سرم به کار گرم بود که دیدم آمد. دیدم لباس تنش است. مهمانها هم آمده بودند. گیرش انداختم و پرسیدم:چرا لباس دامادی نپوشیدی؟ گفت:این لباس چه عیبی دارد؟ نگاه کن قشنگ شده ام؟😍 گفتم:یعنی یک امشب هم نمیخواهی لباس سپاه را در آوری؟ گفت:نه😊 سلمانی هم رفته بود.😏 خوب نگاهش کردم و دیدم کار کار سلمانی نیست. موهای سرش پستی و بلندی داشت. خندید و گفت:بچه ها سرم را اصلاح کرده اند. توی جبهه سربچه ها را صاف و صوف میکرد.😂 باخنده و شوخی برگزار کرد. چشن عروسی علی دومی نداشت. اگر بگویم هزار نفر مهمان داشتیم، بی راه نگفته ام. این زمانی بود که برادرعروسم یعنی تازه شهید شده بود. گمانم ۵_۶ ماه گذشته. خب عروسی بچه هایی مثل علی که بزن و بکوب نداشت. امر خیر بود و سنت پیغمبر..🌸 خلاصه یک طرف دلمان خوش بود و یک طرفش ناخوش. سرتاسر آن سالها اینطور بود. امروز کاظم را می آوردند و هفته بعد ضیاء عزیزی و... ما هیچ وقت نبودیم.🌹 من جوانی را دیدم که سوخته بود، مثل ذغال. اگر اجر اینها بهشت نباشد که فایده ندارد. إن شاءالله شفاعت ما را هم می کنند. …. @Karbala_1365
🌺روز دختر مبارکت بانو 🌸پدر تو چه کوثری دارد 🌺بنویسید حضرت (ع) 🌸چه عزیزی چه دختری دارد (س) ✨❤️ ✨💐❤️ 🍃🌺🌼🌸🍃 @Karbala_1365 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃