『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
💥 #قسمت_یازدهم💥 .🍃 بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😔 ب
💥 #قسمت_دوازدهم💥
🍃
#علیرضا_نوری از بچه های لشکر نجف اشرف بود. چند روزی بود که توی #سوریه شهید شده بود.
با محسن رفتیم تشییع جنازهاش. توی مراسم بدجور گرفته بودم و بق کرده بودم. همش فکر می کردم محسن توی آن تابوت خوابیده است.😭
وسط مراسم تشییع محسن پیام بهم پیامک داد:"زهرا دعا کن من هم مثل علیرضا شهید بشم."
جواب دادم: "محسن از این حرفها نزن قلبم داره آتیش میگیره." مقداری از مراسم که گذشت، برگشتم خانه. دیگر نمی توانستم آنجا بمانم.💔
همهاش تصویر شهادت محسن می آمد جلوی چشمانم.😭
آخر شب محسن برگشت وقتی آمد حال عجیبی داشت بهم گفت: " زهرا دیدی؟ دیدی چه جمعیتی اومده بود؟ اگه بخواهیم بمیریم به زور ده نفر میان زیر تابوتمون رو می گیرن. اما امروز دیدی مردم چه جوری خودشونو برای شهید نوری میکشتن؟"
آن شب تاصبح یک بند حرف #شهادت می زد و گریه میکرد. گفت: "زهرا، اگه شهید بشم برای همیشه هستم. اما اگه بمیرم دیگه نیستم!" بهش گفتم:" محسن شهید بشی و من تابوتت رو ببینم دق می کنم. من دوریت را برای لحظه هم نمیتونم تحمل کنم."
گفت: "میتونی خانومم." بعد نگاهی تو چشمانم کرد و گفت: "حالا ببین اصلا پیکری میاد یا نه!"
💚💚💚💚💚💚💚
#یار گرمابه و گلستانش بودم. همیشه پیشم حرف از شهادت می زد. دیگر حوصله ام را سر برده بود.😩
یک بار بهش توپیدم و گفتم: " مگه تو اینقدر دم از شهید کاظمی نمی زنی؟ حاج احمد تا خیلی بعد از جنگ موند و به انقلاب خدمت کرد، بعد به شهادت رسید. تو میخوای همین اول کاری بری سوریه به شهادت برسی و تموم؟"😑🤨
گفت: "نه. من می خوام برم سوریه جنگ بکنم ان شاءالله شهید بشم.😌 وقتی هم که آقام امام زمان ظهور کرد ازش خواهش کنم که دوباره بیام تو این دنیا و باز در رکابش شهید بشم."😍
فکر کجاها را که نکرده بود. برای بعد از شهادتش هم برنامه ریزی کرده بود.😔👌🏻
💙💙💙💙💙💙💙
دو هفته قبل از #اعزام محسن بود که رفتم آزمایشگاه و فهمیدم باردارم.😊
خیلی خوشحال شد. می خندید و بهم می گفت: "ببین زهرا، اگر شهید شدم، ولی مرد برات گذاشتم ها. این مرد هواتو داره."😇
لبخندی زدم و گفتم: "خب، شاید دختر باشه."
گفت: "نه پسره. اصلا وقتی رفتم سوریه از حضرت زینب علیها می خوام که پسر باشه."
روزی که محسن رفت سوریه، خیلی دلم شکست.
خیلی گریه کردم. رفتم توی اتاقم و تا توانستم ناله زدم.
همان موقع کاغذ و خودکار ای برداشتم برای #امام_حسین علیه السلام #نامه نوشتم.
به آقا نوشتم…..😉
به روایت حاج حسین یکتا؛
چشمات قشنگه، صورتت زیباعه، میدونم همه ی اینارو....
ولی قرار نبود زیبایی هاتو بزاری برای هر ڪسی؛...
پس این پروفایل و اینا چی میگه؟؟؟
جایی ڪه با چند تا لمس صفحه ی گوشی ڪلی مرد میتونن ببیننش...
_قرار بود #یار باشیم...
_قرار بود #منتظر باشیم...
_قرار بود راه #شهدا رو ادامه بدیم..
_قرار بود برای #رفیق شهیدمون مرام بزاریم...
ولی قرار نبود به مجازی #باخت بدیم...
اومدیم تو صحنهی جنگ دشمن تا #مقاومت ڪنیم، گفتیم جنگ نرم؛
ولی نرم نرم خودمون داریم وا میدیم.......
#حسین_یکتا
@Karbala_1365
•••
بہبچہهامونیادبدیم
امامحسین"علیہالسلام" از #بۍیارے سربریدهشد نہاز بۍآبۍ !
حضرتعباس"علیہالسلام"از #معرفتومرام بۍدست شد نہبہخاطر مشکآب.💔
اونجاکہ امامحسین"علیہالسلام" فریادزدند:" هلمنناصرینصرنۍ "،
#یار مۍخواستند نہآب.
بہبچہهاموناز #آزادگۍ امامحسین"علیہالسلام"بگیم نہفقطاز لبهاےتشنہ..
خیلیا لبتشنہ ازدنیارفتن اما امامحسین نشدند.
حسین" علیہالسلام "
یعنۍ#مردانگۍ،
#آزادگۍ،
#غیرت،
# شجاعت و
#شهامت.
عباس" علیہالسلام " یعنۍ#جوانمردے،
#معرفت،
#حیا
#غیرت.😌
عباس" علیہالسلام "
یعنۍ پشت برادربودن و #امامزمان وبودن حتۍ بدوندست.✌️🏻
حسین" علیہالسلام "
یعنۍ#آزادگۍ حتی لحظہاےکہگلوےنوزادت دریدهشد.
افسوسکہ لبهاےتشنہ باعثشد راهاصلی کربلا از یاد خیلیهابرود.!!
"#پیامکربلاایستادندربرابرظلماست."
#یاحسیـــن 🏴
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄