eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
مهتاب و مین و من.mp3
13.42M
مهتاب و مين و من رفقا چیزی دراین صوت باز برام تکرارشد که باید بگم خیییلی پوست کلفتیم که رهبرمون بغض میکند اشک می ریزد اما ما نمی میریم ازاین غم... گرفتی؟ از غمهای دلش نمییی مییییریم😭😭😭😭 ببخش آقای من که از غمت نمرده ام...دعاکن شهید در راهت شوم وخار نشوم یابن فاطمه(س)... ارسالی از مخاطبین کانال👇 🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 #کربلاجاریست_تاشهادت... 🌸 🌸 راوی شهدا ازکربلای #حسین(ع)تاشهادت که درکناراین امربه معرفی شهدای #کربلای٤ میپردازد🌾 °°°°°°°°°°°°°°°°°°°°° لینک: ~~~ http://eitaa.com/joinchat/4252303360C232b5f1967
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍 تقـــدیم به ســـاحت مقـــدس قطب عالــم امڪان 【عجل الله فرجه】 السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدے یاخلیفةَ الرَّحمن و یاشریڪَ القرآن ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان الاَمان ⊰❀⊱و اَلسَّلامُ عَلَيْڪَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَے الاَْرْواحِ الَّتے حَلَّتْ بِفِناَّئِڪَ عَلَيْڪَ مِنّے سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقيتُ وَ بَقِےَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّے لِزِيارَتِڪُمْ اَلسَّلامُ عَلَے الْحُسَيْنِ وَ عَلے عَلِےِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَصْحابِ الْحُسَيْـــن @Karbala_1365
مهدی جان اِقرار می کنم در این شلوغـی رَهایم کُنی گُم نمیشوم نَفَســم بَند می آید ... اللهم عجل لولیک الفرج الساعه #سلام_امام_مهربانم 🌸🍃
الهی که امروزت زغم دور دلت ازحسرت هر بیش و کم دور خدا یارت، نگهدارت، به هرجا از اقبالت، دو چشم پر زِ نَم دور نصیبت حال خوش، شادی و لبخند لبت از ناله های دم به دم دور... 🍃🌱
°•|🌿🌹 💢 #دلنوشته ◽️ڪاش هنوز بچه‌هاے "تخـــــــــریبـــــــــ" بودند و از میــــــان این همــــہ میــــــن ضد معنویــــــت معبـــــــرے بہ ســـــــوے "سعــــــــــــــادتـــــــــــــ" برایمــــان مے‌گشودنــــد... #تخریبچے_برگرد #یادشان_با_ذکر_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم @karbala_1365
°•|🌿🌹 #دلنوشته به ڪانال ڪمیل وقتے رسیدید نداے پـــــــاڬ یـــــارانم شنیدید بگویید اے #شهیــــدان خــدایے پـــلاڬ یـــار #گمنـــــامم ندیدید #شهدای_گمنام_زهرائی_اند #گمنامی_ام_آرزوست @karbala_1365
#امیرالمومنین_امام_علی_علیه_السلام : تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا، فَإِنَّمَا يُنْتَظَرُ بِأَوَّلِكُمْ آخِرُكُمْ سبڪبار شويــد تـا برسيـد. زيـرا آنـان ڪه از پيـش رَفـته اَند چشـم بـه راه شـما واپـس مانـدگان اند. #نهج_البلاغه #خطبه ۲۱
باماهمراه باشید با👇 زندگی نامه شهید بی سر #محسن_حججی 🌹 🍃 🌸🍃🍂
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
💢#قسمت٢٠💢 👇🏻مادرخانم شهید حججی👇🏻 یک داعشی که چهره اش به شیطان ها می ماند، آمده بود خانه مان و ایستا
💥٢۱💥 😔نحوه اسارت شهید محسن حججی😔 اول صبح وقتی که نیرو ها توی چادر هایشان بودند، سه حمله کرده بودند به پایگاه چهارم. یکی از نیروها که آنها را دیده بود، از چادرش خارج شده بود و فریاد کشیده بود: "داعشی ها،داعشی ها." آمده بود پشت خاکریز و دوتایی شروع کرده بودند به سمت آنها شلیک کردن. ماشین اول سیصد متر مانده به پایگاه منفجر شد.💥 ماشین دوم، لبه خاکریز و ماشین سوم هم آمده بود داخل و آنجا منفجر شد! 💥💥 ضربه ی بسیار سنگینی بود. تعداد زیادی از نیروها شدند.😔 محسن هم و زخمی افتاد روی زمین و شد.😢 از پهلو و دستش داشت همینجور خون می آمد. یکدفعه تعدادی که پر از داعشی بود به پایگاه حمله کردند!😣‼️ درگیری شدیدی شد. آن از سه ماشین انتحاری و این هم از داعشی ها.😢 فشار لحظه به لحظه بر نیروها بیشتر می شد. عده ای عقب نشینی کرده بودند. تعدادی هم ایستاده بودند توی میدان و با داعشی ها درگیر شده بودند. از دو طرف، در حال باریدن بود. محسن به هوش آمد. چشمانش را باز کرد. اسلحه اش را برداشت. و با هر سختی بود از جایش بلند شد و دوباره شروع به تیر انداختن سمت داعشی ها کرد. نفس هایش به سختی بالا می آمد.کمترین جانی در بدن داشت. 😔 داعشی ها قدم به قدم جلو می آمدند. نیرو ها هم چون تعدادشان بسیار کم بود، دیگر تاب نداشتند. راه چاره ای نبود. همه عقب نشستند.😥 داعش جلو و جلو تر آمد. بالاخره پایگاه را گرفت و به آتش کشید.🔥 خشاب های محسن تمام شده بود. نفس هایش هم به شماره افتاده بود.😔 تشنه و بی جان و بی توان پشت خاکریز افتاد.به حالت نیمه بیهوش. داعشی ها او را دیدند. به طرفش رفتند. رسیدند بالای سرش.😢 دست هایش را از پشت، با هایش بستند. او را بلند کردند و به طرف ماشین بردند. خون هنوز داشت از پهلویش خارج میشد.😭 تشنگی فشارش را لحظه به لحظه بیشتر میکرد. محسن را سوار ماشین کردند و با خود بردند.😔 چادر ها و خیمه های پایگاه چهارم، داشت در آتش می سوخت و آسمانش مانند غروب عاشورا شده بود…😭😭💝