eitaa logo
ڪُلُـﻧآ فَـנآڪ ﯾآ زِﯾﻧَب‹ـس
320 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
19 فایل
💕°•﷽•°💕 سݪام ࢪفیق جانا:)🌿 ‹شرو؏ـمون:²⁹'⁷'¹⁴⁰¹💕🗞 پاﯾاﻧموטּ:شه‍ادتموטּ انشاءاللّٰه:)💔 لف ﻧده‍ بمونے قشنگ ٺࢪھ!:) +ڪپے حلالت مؤمن❕
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سه‌ساعته‌𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨✨:)
- یه حسرت خیلی وقته به دلم مونده...🥺😳! سرم را بالا آوردم... چشمان غم‌زده‌اش را به من بود...! لبخندی زد اما لبریز از حسرت!.. لب زد: - یه خیلی وقته به دلم مونده... حرفش را که گفت، دست‌هایش روی نشستند! با همان دست هایی که روی شانه‌هایم سنگینی می‌کردند، آرام مرا در خودش جا داد...! داغ شدم و باز به خود . هیجان و اضطرابِ این اتفاق مرا گیج و منگ کرده بود و این حس های از خدا بی خبر مرا عین بی‌تحرک کرده بودند! قلبم گرومپ می‌تپید و قدرت از تمام وجودم کرده بود...! او نفس عمیقی کشید و. . . _ در بهت فرو رفتم... خدایا او داشت با من چه می‌کرد؟؟!🤯😭_ https://eitaa.com/joinchat/3996844165C9244963865 رمان‌ارغوان. . .🌱 ماجرایی جذاب و خواندنی که به شدت پیشنهاد میشه.😍 *بله! حتی شما دوست عزیز👤🥰*
هدایت شده از سه‌ساعته‌𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨✨:)
- یه حسرت خیلی وقته به دلم مونده...🥺😳! سرم را بالا آوردم... چشمان غم‌زده‌اش را به من بود...! لبخندی زد اما لبریز از حسرت!.. لب زد: - یه خیلی وقته به دلم مونده... حرفش را که گفت، دست‌هایش روی نشستند! با همان دست هایی که روی شانه‌هایم سنگینی می‌کردند، آرام مرا در خودش جا داد...! داغ شدم و باز به خود . هیجان و اضطرابِ این اتفاق مرا گیج و منگ کرده بود و این حس های از خدا بی خبر مرا عین بی‌تحرک کرده بودند! قلبم گرومپ می‌تپید و قدرت از تمام وجودم کرده بود...! او نفس عمیقی کشید و. . . _ در بهت فرو رفتم... خدایا او داشت با من چه می‌کرد؟؟!🤯😭_ https://eitaa.com/joinchat/3996844165C9244963865 رمان‌ارغوان. . .🌱 ماجرایی جذاب و خواندنی که به شدت پیشنهاد میشه.😍 *بله! حتی شما دوست عزیز👤🥰*