کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار
#ماندلای_ایران فصل چهارم:(تنهاییِ بی پایان) قسمت شصتونُه: زندان کوچک اهواز که هنوز رسما هم افتتاح
#ماندلای_ایران
قسمت هفتاد:
هتل سه ستاره هم میخواهی؟
صورتم سوزش داشت؛اما به تندی جوابش را دادم:((اگر روستای ما بهداشت خوبی ندارد مقصر شما هستید که به زندگی رعیت اعتنایی نمیکنید.اگر من سواد درست و حسابی ندارم مقصر شما هستید که دوست ندارید ما هم برای خودمان کسی بشویم.چرا زور میگویید؟))
همه به وضع زندان معترضند،من هم یکی از آنها.))
انتظار این برخورد را نداشت.
با مشت و لگد به جانم افتاد.
دستهایم بسته بود و کاری نمیتوانستم بکنم،اما همانجا قسم خوردم که من بعد کسی دست رویم بلند کرد،اگر در وضعیتی باشم که بتوانم جوابش را بدهم،حتما این کار را بکنم؛حتی اگر به قیمت جانم تمام بشود.
با سر و صورت خونین به زندان برگشتم.همبندیها دورم جمع شدند.
همه زندانیها جرم سیاسی نداشتند.
بعضیها قاچاقچی بودند؛بعضیها دزد و بعضیها بهخاطر جرائم مالی زندان بودند؛ولی در مواردی از این دست،هوای هم را داشتند.
سر و صدا راه انداختند و زندان شلوغ شد.نگهبان ها هجوم آوردند و غائله خوابید،اما فردا من و ده دوازده نفر دیگر از زندانیان را به سلول انفرادی انتقال دادند.
این بار با افتخار به سلول انفرادی وارد شدم و به دیوارهای نمورش دست کشیدم.
انگار دوباره متولد شده باشم.کسِ دیگری شده بودم.از هیچکس و هیچچیز واهمهای نداشتم.
آماده بودم که هر لحظه به دیدار دکتر بروم.مرگ برایم زیبا شده بود.
سهچهار روزی آنجا بودم،در شبانه روز دوبار غذا میدادند و بعد از آن سکوت حکمفرما بود.
در آن سه روز خیلی فکر کردم.
گفتم:((لطفالله خدا تو را از روستا به اینجا کشانده.نمازخوان شدهای؛ احکام خدا را میدانی؛روزه میگیری؛با حلال و حرام خدا آشنا شدهای؛قدر بدان و شاکر باش.مرگ بهتر از ذلت است.))
تایپیست : کوثربانو
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
#ماندلای_ایران
قسمتهفتاد ویک:
مرگ بهتر از ذلت است.
******************
بعد یادم افتاد به جملهی پدربزرگ.
همیشه میگفت:((مرگ در بستر برای یک عشایری ننگ است،آدم باید بهخاطر احقاق حق با گلوله تفنگ بمیرد.))
از انفرادی که بیرون آمدم برخلاف انتظار آنها،رفتارم تندتر شد.
بچهها را به نافرمانی و درگیری با نگهبانها تشویق میکردم و خودمهم بیپروا با آنها درگیر میشدم.
کتک میخوردم و کتک میزدم.
انفرادی میرفتم،شکنجه میشدم،اما کوتاه نمیآمدم.شجاعتم باعث شد که در زندان اسم و رسمی بههم بزنم.
حتی خلافکارهای زندان هم احترام مرا داشتند و این امر مسئولان زندان را کلافه کرده بود.
یک روز به من و ۱۹نفر دیگر اعلام کردند که فردا به شیراز اعزام میشوید.
شهر شیراز را هیچوقت از نزدیک ندیده بودم،ولی میدانستم که آب و هوای خوبی دارد.خوشحال بودم که بلاخره از گرمای طاقتفرسای اهواز راحت میشوم.
فردا یک مینیبوس قرمز رنگ آمد.
ما را سوار کرد.
هر دو نفرمان را یک دستبند زدند و کنار هم نشاندند.
به شوخی گفتم:((سرکار!راه دراز است؛اگر گلاب به رویتان خواستیم دستشویی برویم باید چهکار کنیم؟
دو نفری که نمیشود دستبهآب رفت!))
همه خندیدند.
نگاهی به من کرد و گفت:((نگران نباش،یک کاری میکنیم.
دستور بالاییهاست.ماموریم و معذور
دست خودم باشد میگویم نیازی به دستبند نیست.))
تایپیست : کوثربانو
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
#ماندلای_ایران
قسمت هفتاد و دو:
دست خودم باشد میگویم نیازی به دستبند نیست.
***************
کلمه((بالاییها))را در طول دوران بازداشت و زندان،زیاد شنیده بودم.
بعضی وقتها فکر میکردم بالاییها *چه کسانی هستند؟
*چرا آن بالا هستند؟
*چطوری میشود آنها را دید؟
*چرا هیچکدام از دستورات بالاییها به نفع ما پایینیها نیست؟
خواستم از سرکار استوار بپرسم،نپرسیدم.
باخودم گفتم:((او هم بالاییها را ندیده و فقط صدایشان را شنیده.
چون اگر آنها را میدید حالا اینجا نبود و حالا او هم یکی از بالاییها بود و نمیتوانستیم او را ببینیم.
با خودم گفتم بالاییها کسانی هستند که نمیشود آنها را دید چون اگر دیده بشنوند که دیگر بالایی به حساب نمی آیند!))
توی همین فکرها بودم که مینیبوس راه افتاد.در آغاز سفر استوار رو به من کرد و گفت؛((لطفالله لطفا بین راه دردسر درست نکنی،با این مطالبی که در پروندهات هست فکر نکنم زندان شیراز تو برا بپذیرد.))
گفتم:((مگر چی نوشته استوار.))
((ارعاب ماموران،درگیری،نزاع با زندانیان،بدسابقه،بد رفتار،اعتصاب غذا،...باز هم بخوانم.))
همه خندیدند.
گفتم:((خدا لعنتشان کند،این همه کار را من به تنهایی انجام دادهام؟))
دوست داشتم زندان شیراز مرا بپذیرد،به همین دلیل گفتم:((استوار نمیشود چندتا از این اتهامات را پاک کنی؟))
((نه برای ما مسئولیت دارد.))
((خوب اینجوری مجبوری مرا برگردانی اهواز و دردسر میشود.))
((به من گفتهاند که تو خطرناک هستی،اگر قول بدهی تا مقصد دست از پا خطا نکنی،قسمت بد گزارش را میگذارم لای برگههای دیگر که به چشم نیاید.اینطوری ممکن است تو را بپذیرند.))
((معاملهی خوبی است.))
همه خندیدند.
تایپیست: کوثربانو
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
سلام امام زمانم!
خبری می رسد از راه خبر نزدیک است
عاقبت گل دهد این باغ، ثمر نزدیک است
إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَراهُ قَرِيباً...
خبری می رسد از راه خبر نزدیک است
عاقبت گل دهد این باغ، ثمر نزدیک است
إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَراهُ قَرِيباً...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللهُ بِأَيْدِيكُمْ،
وَيُخْزِهِمْ وَيَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ،
وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ. (توبه ١۴)
با آنان بجنگيد تا خداوند آنان را به دستهاى شما عذاب كند و خوارشان سازد و شما را بر آنان پيروز كند و دلهاى (پردرد) مؤمنان را تشفّى و مَرهَم نهد.
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
🔴سفارت ایران در بیروت: شایعات منتشر شده در مورد وضعیت بینایی آقای امانی عاری از صحت است
🔹سفارت جمهوری اسلامی ایران در لبنان به اطلاع هموطنان عزیز و اصحاب رسانه میرساند که روند درمان آقای امانی، سفیر محترم، بهخوبی پیش میرود و شایعات منتشرشده در مورد وضعیت جسمی و شرایط بینایی آقای امانی، عاری از صحت است.
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 افشاگری نفیسه کوهنورد، خبرنگار ارشد بیبیسی:
🔺علت اقدام دیروز اسرائیل اینست که حمله حزبالله به مرکز اطلاعاتی ۸۲۰۰ کاملا موفق بوده و حتی اسرائیلیها در آن عملیات کشته شدند.
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝