دلار در یک مدتی
اوج میگیره
ولی خب از یه جایی به بعد سقوط دلار حتمی و قطعی است
چون
مولفههای ابرقدرتی بر سه پایه است...
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار
سپاه بخاطرِ حمایت از کشورهای منطقه علاوه بر فروشِ نفت باعث شد که صادرات نفتِ ایران افزایش پیدا کنه
سپاه کاری میکنه که روابط تجاری ایران با کشورهای منطقه و فرامنطقه رونق بگیره و پشتوانهای بشه برای دولتها که از طریق بریکس و شانگهای و... روابط تجاری رونق بگیره و ارز ملی جایگزین بشه که الحمدلله فعلا چین
روسیه
و
ایران در برخی موارد از ارز ملی استفاده میکنند و قراره هند و ونزوئلا و ... هم به این حلقه بپیوندند
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار
سپاه کاری میکنه که روابط تجاری ایران با کشورهای منطقه و فرامنطقه رونق بگیره و پشتوانهای بشه برای دو
هر چقدر این حلقه بزرگتر بشه
محاصرهی آمریکا تنگتر میشه...
آقایی دلار یک شبه و یک ساله بوجود نیومده که بخواد یک شبه و یک ساله از بین بره
ما در بلندمدت کاری میکنیم که آقایی دلار ساقط و ریال ایرانی به باارزشترین ارز جهان تبدیل بشه...
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار
آقا فقط کسی نیاد بگه توهم نزن😅
ما همون کشوری هستیم که سیمخاردار وارد میکردیم
ولی حالا به درجهای رسیدیم که علم و تکنولوژیِ موشک بردبلندنقطهزن رو صادر میکنیم
پس مایی که تونستیم در عرصهی نظامی به این درجه از قدرت برسیم و به یک تهدید جدی برای آمریکای ابرقدرت تبدیل بشیم
شک نکنید که در عرصهی اقتصادی نیز به یک قدرت برتر و یک تهدید جدی برای اقتصاد آمریکا تبدیل خواهیم شد
با منطق و درایت سیدعلی هیچ چیز نشد نداره...
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار
آقا فقط کسی نیاد بگه توهم نزن😅
فقط و فقط بخاطر یکسری ملاحضات فامیلی است که تا الان نکشمتمش...
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار
فقط و فقط بخاطر یکسری ملاحضات فامیلی است که تا الان نکشمتمش...
ما یاد گرفتیم که بگیم
با درایت سیدعلی خامنهای
هیچی برای ایران نشد نداره
ما با درایت سیدعلی
در عرصهی اقتصادی قوی خواهیم شد
همانطور که در عرصهی نظامی
با درایت این حکیم دانا قوی شدیم...
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار
ما یاد گرفتیم که بگیم با درایت سیدعلی خامنهای هیچی برای ایران نشد نداره ما با درایت سیدعلی در عرص
من کاری به این دولت و اون دولت ندارم که کمکاری میکنه یا نه
من فقط میدونم ته این ماجراها به قوی شدن و پیروزیِ این حکومت و ملت ختم خواهد شد...
27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به این غلامِ بیکست
گاهی نگاهی...
#کربلا
#ماه_رمضان
#رمضان_مهدوی
کانال خبری-تحلیلی نحن عمار
╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮
@Keynoo
╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار
#ماندلای_ایران قسمتصدوپنجاهودو: یک هفته توی درمانگاه بودم. *********************** بعد آمدند و مر
#ماندلای_ایران
قسمتصدوپنجاهوسه:
سرم گیج میرفت.
دوباره ازحال رفتم.
*************************
چشم که باز کردم در بیمارستات بودم.
روی تخت کناریام جوانی قدبلند بستری بود.
بیحال بودم.
نگاهی به من انداخت و گفت:(( شماهم تازه اسیر شدید؟))
زبانم سنگین بود،با اشاره دست گفتم که نه.
گفت:(( چند سال که اسیر هستید؟))
انگشت شصتم را خواباندن و چهار انگشت دیگر را تکان دادم.
فهمید،گفت:(( چهار سال؟!))
سرم را به علامت تایید تکان دادم.
سلام نظامی داد و گفت:(( پس شما پیشکسوتید قربان.))
خندیدم.
بعدازظهر که حالم بهتر شد،پرسیدم چند روز است که اینجاییم،گفت:(( سه روزی میشود.))
بعد پرسید:(( شماهم مثل من پایتان تیر خورده؟))
گفتم:(( بله،اما جدی نیست،خورده توی رانم.))
(( ولی مال من جدب است،صبح امروز از من رضایت گرفتند که هردوپایم را قطع کنند.))
با تمام دردی که داشتم خودم را بالا کشیدم و گفتم:(( چهکار کردهاید؟))
(( رضایت دادم که پاهایم را قطع کنند.))
(( مگر دیوانهدی پسر؟ چرا این کار را کردی.اینها جلاد هستند،عمداً اسرای مجروح را به سلاخخانه میبرند.اعتراض کن،مقاومت کن،مبادا اجازهبدهی پاهایت را قطع کنند.توی اردوگاه دو پا هم برای تحمل سختیها کم است.))
نگران شد.
گیج شده بود
گفتم:(( تازه اسیر شدهای و هنوز اوضاع اردوگاهها و شرایط سخت زندگی در آنجا را نمیدانی.مقاومت،فقط مقاومت میتواند تو را نجات بدهد.))
نمیدانست باید چه کار کنند
گیج شده بود و دستوپایش را گم کرده بود
وقتی آمدند که او را ببرند،من سر و صدا راه انداختم و اعتراض کردم.
تکرار میکردم:(( هو شباب.هوشباب))؛ یعنی او جوان است و بیشتر از این عربی نمیدانستم.
بیاعتنا به من میخواستند او را روی برانکارد بگذارند که از بخت خوبمان یک پزشک صلیبسرخ وارد اتاق شد و وقتی ماجرا را فهمید او را معاینه کرد و گفت:(( این زخمها با یک عمل جراحی کوچو بهبود مییابد،نیازی به قطع کردن پا نیست.من خودم او را عمل خواهم کرد.))
از خوشحالی صلوات فرستادم.
تایپیست : کوثربانو
کانال خبری-تحلیلی نحن عمار
╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮
@Keynoo
╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
#ماندلای_ایران
قسمتصدوپنجاهچهار:
از خوشحالی صلوات فرستادم.
***********************
وقتی او را به اتاق عمل میبردند،به من لبخند زد و دست تکان داد.
گفتم:(( خدا پشت و پناهت برادر.))
هنوز خوب روبهراه نشده بودم که من و هشت نفر دیگر را مطلع کردند که فردا به اردوگاه موصل منتقل خواهیم شد
جایی که دوستان به آن میگفتند:(( چند قدم مانده به جهنم.))
بعد از انتقال،یک سال را در موصل چهار گذراندم و یک سال و نیم یا بیشتر هم در اردوگاه موصل سه بودم.
اردوگاه موصل چهار در بیست یا بیستوپنج کیلومتری شهر موصل قرار داشت.
اردوگاه را در منطقهای نظامی و به شکل مستطیل ساخته بودند.
اردوگاه بزرگ نبود.
ساختمانهایش با سنگ و سیمان ساخته شده بود و بهنظر محکم میآمد.
برای امنیت بیشتر فقط یک در ورودی داشت و دورتادور آن را سیمخاردار و کانال احاطه کرده بود.
بعد از کانال هم یک جاده خاکی وجود داشت که نفربرهای عراقی در آن گشت میزدند و با این حساب فرار از جهنم موصلچهار امکانپذیر نبود.
چهارگوشهی اردوگاه چهار چهار برج دیدهبانی قرار داده بودند که اتاقکهای چوبی سبز و سفید هم برای نگهبانی بیشتر از ساختمانها به آن اضافه شده بود و کوچکترین حرکات اسرا را رصد میکردند.
از بچههای قدیمیتر آنجا شنیدم که پس از تمام این استحکامات یک میدان مین قرار دادند که در صورت عبور احتمالی اسرای فراری از موانع موجود،از آن میدات جان سالم بهدر نخواهند برد.
با وجود تمام این موانع و استحکامات،یکی از دوستان هوای فرار به سرش زد و دردسر درست کرد.
بعد از اقدام ناموفق او در فرار،سختگیریها بیشتر شد.
آمارگیری از دوبار در روز به چهاربار افزایش یافت.
پنجنفر پنجنفر میشمردند و چک میکردند.
البته کار سادهای نبود که در روز چهاربار جمعیتی نزدیک به دوهزار نفر را آمارگیری کرد و جمع بست،ولی با دقت انجام میدادند.
نردهها و میلگردهای پشت پنجرهها را افزایش دادند و وعده شام را هم مدتی قطع کردند.
صبحانه و ناهارشان تعریفی نداشت.
صبحها آش بود و ناهارها پلو خورشت.
تایپیست : کوثربانو
کانال خبری-تحلیلی نحن عمار
╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮
@Keynoo
╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯