[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ #امام_خامنهاے(حفظهالله):
♦️این را ملتها بنویسند، پرچم کنند،
بزنند جلو چشمشان، بالای سرشان.
«ان ینصرکماللَّه فلا غالب لکم»؛
اگر خدا شما را یاری کند، هیچ قدرتی
بر شما غلبه نمیکند. چه کار کنیم که
خدا ما را یاری کند؟ این یک مسئله است.
♦️چه کار کنیم که نصرت خدا شامل حال
ما بشود؟ این را هم خود قرآن به ما گفته:
«ان تنصرواالله ینصرکم»، «و لینصرنّالله
من ینصره»؛ شما خدا را نصرت کنید، دین
خدا را نصرت کنید، برای خدا قیام کنید،
خدا شما را نصرت خواهد کرد.
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #عجݪ_فࢪجہ🌱 ]
⚘﷽⚘
شب قدراومده اما،شب غم به سر نیومد😔
چرا چشم من نباره، ماهم از سفر نیومد🥺
دست بہ دعا بلند کن🤲
در لحظہ ے قرآن به سر گرفتنتــ💚
دعا ڪن براے ما😍
امشب که مقدر میشود تقدیر ها و
جارے میشود بر احوالمان☺️
تو دعــا کن براے ما🤲
تا حالِ همه ے ما خــوبــ شود
تا تقدیرمان پُر باشد از خوشبختے
از لذتِ ڪنارِ تــو بودن😌
دعا کن لحظه اے از حسین اتــ جدا نباشیم 🙂
دعا کن براے ما
دعا کن براے خودت
ڪہ حالِ خــوبِ ما
همــان لبخندِ روی لبانِ توستـــ
مولاے غریبم .😍
تنها حاجتم در این شب های عظیم، ظُهور توست...🤲
در افق آرزوهایم
تنها *♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡* را میبینم...
[شݕ تار سحࢪ می گردد🌌
یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[ #رئوفانہ🦋 ]
گر چه دورم از ضریح✨
و بارگاه و صحن جمهوری تو😢
مےکشد نقارهها دل را به سوی کوی تو🖤
باز مےخواند
دلم یا ضامن آهو سلام🖤
ضامن دلهای سخته و شڪسته السلام...💔
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_سی_هشتم شليك ها ياد خواهر و فكـر دختـرك را از ذهـنش بيـرون
[ #عشق_نامہ💌 ]
#نخل_های_بی_سر
#قسمت_سی_نهم
نيمه هاي شب - كه ناصر دوان دوان خودش را به خط رسـاند - تـا الان
كه دمدمه هاي طلوع آفتاب است، دشمن خودش را بـه مقـر پلـيس راه و پـشت
كشتارگاه رسانده است . صداي غرش تانك هايش از اطـراف راه آهـن و گمـرك
هم شنيده مي شود.👂
ناصر گوش به صداي تانك ها ميخوابانـد و رو مـي كنـد بـه
سربازي كه از ديشب كنار او ميجنگيده و مضطرب ميگويد:
ـ انگار داريم محاصره ميشيم! گوش كن! 😱
سرباز گوشش را به سمتي كه تانك ها ناله مي كنند تيز مي كند. بقيه سـربازها
و درجه دارها هم گوش هايشان را به سـمت صـدا مـي برنـد .👂 سـرباز سـر تكـان
ميدهد:
ـ آره داريم محاصره ميشيم! به فرمانده خبر بديم! 😢
ناصر همين كه اسم فرمانده را ميشنود دستپاچه ميشود:
ـ ولي اگـه فرمانـده بخـواد مـث اون فرمانـده ديـشبي عمـل كنـه مـا گـوش
نميديم ها!؟ 🤨
سرباز جا ميخورد:
ـ مگه اون چه كار كرد؟
هيچي؛ گفت اگه عقب نشيني كنين، مي خوايم پاسگاه هاي مرزي رو بمبـاران
كنيم.😞 ما هم گوش داديم و اومديم عقب؛ بعدشم هم هيچ خبري نشد.
سرباز به ناصر شك ميبرد:
ـ شما انگار تازه اومدين توي اين گروه؟
ـ آره! ديشب كه اومدم دشمن داشت پيشروي مـي كـرد . ديـدم دوسـت هـامو
نميتونم پيدا كنم، همينجا موندم.☺️
درجه دار درشت هيكلي به ناصر زل زده و حرف هايش را مي شـنود . سـرباز
ميپرسد:
ـ دوست هات كيان؟ 🤔
ـ بچه هاي سپاه.
مرد درجه دار دندان قروچه ميكند و به ناصر برمي آشوبد:
ـ به خدا اگه بدونم ريگي به كفشته، تير خلاصتو همـين جـا بـا همـين تفنـگ
ميزنم. 😡
سرباز جلوتر مي آيد و دست بر شانة ناصر ميزند:
ـ اگه نسبت بهت تندي شد ببخش؛ مي دوني كه ستون پنجم چه خيانت هـايي
داره مي كنه؟ حالا براي اينكه هم ما خيالمون راحت باشه و هـم تـو، بهتـره
بري پهلوي افراد گروهت. بچه هاي سپاه، اون پشتن؛ پشت گمرك. ☺️
ناصر لب هايش را به خنده باز مي كند و درجه دار ارتشي را به بغل مي كـشد
و ميبوسد: 😃
ـ خدا امثال شما رو، تو ارتش حفظ كنه.
مرد ارتشي هم ناصر را مي بوسد و ناصر به سرعت به طرف گمـرك بـه راه
ميافتد. روشنايي كمرنگي به كوچه پس كوچه ها دويده و ذره ذرة تاريكي را در
خود مي كشد. ناصر همة توانش را براي رسيدن به بچه ها بـه كـار گرفتـه اسـت . 🏃♂
ميدود؛ اما هر بار كه درازكش مي كند و بلند مي شـود تـوانش كمتـر مـي شـود . ☹️
سنگين شده و بـه دنبـالش نمـي آينـد . ديگـر بـه هرولـه افتـاده اسـت. 😩
خمپاره ها از دور و برش مي پرند و به در و ديوار زخمي شهر مي نـشينند . حـالا
ديگر هم صداي تانك ها را به راحتي مي شـنود و هـم چنـدتايي از آن هـا را در
تاريك روشن صبح مي بيند. 😞
نميداند به در «سنتاب» گمرك برود يا در «فعليـه ».
درِ سنتاب به طرف شط است و دشمن نمـي توانـد از آن بگـذرد، بـه طـرف در
فعليه راه ميافتد. 🏃♂
دلش براي آن همه جنسي كه در گمرك خوابيده و به دست دشمن ميافتـد،
ميسوزد. چند روز پيش با صالح به فرمانداري رفتند و به مسئلين آن التمـاس
كردند كه گمرك را خالي كنند؛ اما آنها برآشفتند كه «مگر جنگ جهاني است؟»😔
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ #امام_خامنهاے(حفظهالله):
♦️من به جوانان امروز -به خصوص
نوجوانان- مؤکداً توصیه میکنم
کتابهایی را که شرح و گزارش گوشهای
از جنگ هشت ساله است، قدر بدانند و
آنها را بخوانند؛ زیرا حقایق زیادی در آن
کتابها بازگو شده است.
♦️همین خاطرات خواندنی و عبرت
آموز است.
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi