eitaa logo
کمیته‌خادم‌الشهداء‌ سپاه و بسیج استان‌همــدان
692 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
23 فایل
#تنها مرجع رسمی کمیته خادم الشهداء استان همدان 💻سایت خادمین کوله بار https://khademin.rahnoor.ir/ ارتباط با : برادر سیدمحمد حسینی مسئول خادمین استان همدان👇 @S_M_Hoseini98
مشاهده در ایتا
دانلود
📎گزارش تصویری ✨📌حضور خادمین شهدای استان همدان در اردوگاه‌ها و یادمان های راهیان نور جنوب کشور ، اقدامات جهادی این به روایت تصویر https://eitaa.com/Khademin_Shohada_B_HMD
از سردار شهید همدانی پرسیدند: بعد از بازگشت از سوریه برنامتون چیه⁉️ گفت: «تصمیمی گرفتم که مطمئنم از ۴٠سال مجاهدت بالاتره،... بروم یک گوشه‌ای از این مملکت تو یک مسجدی، تو یک پایگاه بسیجی برای بچه‌های نوجوان و جوان کار فرهنگی انجام بدم برای ‌امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آدم تربیت کنم، سرباز تربیت کنم، کاری که تاحدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید جواب بدیم....!!! شهدایی https://eitaa.com/Khademin_Shohada_B_HMD
✳️«نماز پشت به قبله با لباس نجس» لطفاً بخونید👇👇👇 - به حبیب گفتم : وضع خط خوب نیست گردان را ببر جلو - آهسته گفت : بچه ها به خاطر خوردن کنسرو فاسد همه مسموم شدند . . . ! امکان برگرداندن آن ها به عقب نبود و بچه ها با همان حال خراب شش روز در حال دفاع بودند….. - حبیب گفت : اگه می تونی یکی از بچه های مجروح را ببر - گفتم : صبر کن با بقیه بفرستشون عقب حبیب اصرار کرد سابقه نداشت تا آن روز حبیب با من بحث کند. - گفتم : باشه دیدم با احترام زیاد نوجوانی را صدا زد ترکشی به سبنه اش اصابت کرده بود جای زخم را با دست فشار می داد . سوار شد تا حرکت کردم صدای اذان از رادیو ماشین بلند شد . تصمیم گرفتم کمی با این نوجوان حرف بزنم، - گفتم : برادر اسمت چیه جواب نداد نگاهش کردم دیدم رنگ به رو نداشت زیر لب چیزهای می گوید فکر کردم لابد اولین بار جبهه آمده و زخمی شده کپ کرده برا همین دیگه سوال نکردم مدتی بعد مودب و شمرده خودش را کامل معرفی کرد . - گفتم : چرا دفعه اول چیزی نگفتی - گفت : نماز می خوندم، نگاهش کردم از زخمش خون می زد بیرون… - گفتم : ما که رو به قبله نیستیم تازه پسرجون بدنت پاک نیست لباست هم که نجسه . - گفت : حالا همین نماز را می خونیم تا بعد ببینیم چی میشه و ساکت شد . - گفتم : نماز عصر را هم خوندی؟! - گفت : بله - گفتم : خب صبر می کردی زخمت را ببندند بعد لباست را عوض می کردی اون وقت نماز می خوندی! - گفت : معلوم نیست چقدر دیگه تو این دنیا باشم، فعلا همین نماز را خوندم رد و قبولش با خدا. - گفتم : بابا جون تو چیزیت نیست یک جراحت مختصره زود بر می گردی پیش دوستات... با خودم فکر کردم یک الف بچه احکام نماز را هم شاید درست بلد نیست والا با بدن خونی و نجس تو ماشین که معلوم نیست قبله کدوم طرفه نماز نمی خونه. اورژانس پیادش کردم، - گفتم : باز همدیگر را ببینیم بچه محل! - گفت : تا خدا چی بخواد. با برانکارد آمدند ببرنش، - گفتم : خودش می تونه بیاد زیاد زخمش جدی نیست فقط سریع بهش برسید… بیست دقیقه ای آن جا بودم بعد خواستم برم رفتم پست اورژانس پرسیدم حال مجروح نوجوان چطوره؟ - گفتند : شهید شد با آرامش خاصی چشم هایش را روی هم گذاشت و رفت…..❗️ تمام وجودم لرزید. بعدها نواری از شهید آیت الله دستغیب شنیدم که پاییز ۶۰ در تجلیل از رزمندگان فرمود : آهای بسیجی خوب گوش کن چه می گویم من می خواهم به تو پیشنهاد یک معامله ای بدهم که در این معامله سرت کلاه برود ! من دستغیب حاضرم یک جا ثواب ✅هفتاد سال نمازهای واجب و نوافل و ✅روزه ها و ✅تهجدها و ✅شب زنده داری هایم را بدهم به تو، و در عوض ثواب آن 🌹دو رکعت نمازی را که تو در میدان جنگ بدون وضو، پشت به قبله، با لباس خونی و بدن نجس خوانده ای از تو بگیرم، آیا تو حاضر به چنین معامله ای هستی؟؟؟!!! خاطرات سردار 📚 کتاب «مهتاب خین» 💎👇 ✳️@Khademin_Shohada_B_HMD
🌷 لوح | نسل بی‌پایان ✅ رهبرحکیم‌انقلاب حفظه‌الله : شیواترین عرصه‌ای که سپاه میتواند در آن حضور پیدا کند عرصه‌ی جهاد و شهادت است؛ در عرصه‌ی شهادت ما سی سال بعد از پایان دفاع مقدّس یک مرد جاافتاده‌ی محاسن سفیدی مثل شهیدهمدانی داریم، یک نوجوان تازه‌رسیده‌ای مثل شهیدحججی؛ اینها نشانه‌های باقی ماندن همان طراوت و همان هویّت اساسی است. ۱۳۹۸/۷/۱۰ 🗓ایام‌سالگردشهادت‌سردار @Khamenei_ir 💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🌷 مقتدای‌‌انقلاب‌اسلامی حفظه‌الله : ‌‌ و و و و به مبانی اسلامی و انقلابی در این جوانهایی که رفتند، واقعاً شگفت‌انگیز است، واقعاً [حرکت مدافعان حرم] یک پدیده‌ی بی‌نظیری است؛ انسان تعجّب میکند. جز لطف خدا، جز هدایت الهی و سرانگشت هدایت ائمّه‌ی معصومین (علیهم السّلام)، چیز دیگری نمیتواند باشد. ✏️ حالا بزرگانشان مثل شهیدسلیمانی و شهیدهمدانی و بزرگان دیگری که در این راه به شهادت رسیدند که به جای خود محفوظ. ۱۴۰۳/۳/۳۰ 🗓ایام‌سالگردشهادت‌قافله‌سالارمدافعان‌حرم سردارسرلشگرپاسدار @Khamenei_ir ❤️ 💠 💠@Khademin_Shohada_B_HMD
نماز‌خلاف‌جهتِ‌قبله‌با‌لباس‌نجسنوجوان بسیجی تهرانی 😐 لطفاً بخونید👇👇👇 - به حبیب گفتم : وضع خط خوب نیست گردان را ببر جلو - آهسته گفت : بچه ها به خاطر خوردن کنسرو فاسد همه مسموم شدند . . . ! امکان برگرداندن آن ها به عقب نبود و بچه ها با همان حال خراب شش روز در حال دفاع بودند….. - حبیب گفت : اگه می تونی یکی از بچه های مجروح را ببر - گفتم : صبر کن با بقیه بفرستشون عقب حبیب اصرار کرد سابقه نداشت تا آن روز حبیب با من بحث کند. - گفتم : باشه دیدم با احترام زیاد نوجوانی را صدا زد ترکشی به سبنه اش اصابت کرده بود جای زخم را با دست فشار می داد . سوار شد تا حرکت کردم صدای اذان از رادیو ماشین بلند شد . تصمیم گرفتم کمی با این نوجوان حرف بزنم، - گفتم : برادر اسمت چیه جواب نداد نگاهش کردم دیدم رنگ به رو نداشت زیر لب چیزهای می گوید فکر کردم لابد اولین بار جبهه آمده و زخمی شده کپ کرده برا همین دیگه سوال نکردم مدتی بعد مودب و شمرده خودش را کامل معرفی کرد . - گفتم : چرا دفعه اول چیزی نگفتی - گفت : نماز می خوندم، نگاهش کردم از زخمش خون می زد بیرون… - گفتم : ما که رو به قبله نیستیم تازه پسرجون بدنت پاک نیست لباست هم که نجسه . - گفت : حالا همین نماز را می خونیم تا بعد ببینیم چی میشه و ساکت شد . - گفتم : نماز عصر را هم خوندی؟! - گفت : بله - گفتم : خب صبر می کردی زخمت را ببندند بعد لباست را عوض می کردی اون وقت نماز می خوندی! - گفت : معلوم نیست چقدر دیگه تو این دنیا باشم، فعلا همین نماز را خوندم رد و قبولش با خدا. - گفتم : بابا جون تو چیزیت نیست یک جراحت مختصره زود بر می گردی پیش دوستات... با خودم فکر کردم یک الف بچه احکام نماز را هم شاید درست بلد نیست والا با بدن خونی و نجس تو ماشین که معلوم نیست قبله کدوم طرفه نماز نمی خونه. اورژانس پیادش کردم، - گفتم : باز همدیگر را ببینیم بچه محل! - گفت : تا خدا چی بخواد. با برانکارد آمدند ببرنش، - گفتم : خودش می تونه بیاد زیاد زخمش جدی نیست فقط سریع بهش برسید… بیست دقیقه ای آن جا بودم بعد خواستم برم رفتم پست اورژانس پرسیدم حال مجروح نوجوان چطوره؟ - گفتند : شهید شد با آرامش خاصی چشم هایش را روی هم گذاشت و رفت…..❗️ تمام وجودم لرزید. بعدها نواری از (ره) شنیدم که پاییز ۶۰ در تجلیل از رزمندگان فرمود : آهای بسیجی خوب گوش کن چه می گویم من می خواهم به تو پیشنهاد یک معامله ای بدهم که در این معامله سرت کلاه برود ! من دستغیب حاضرم یک جا ثواب ✅هفتاد سال نمازهای واجب و نوافل و ✅روزه ها و ✅تهجدها و ✅شب زنده داری هایم را بدهم به تو، و در عوض ثواب آن 🌹دو رکعت نمازی را که تو در میدان جنگ بدون وضو، پشت به قبله، با لباس خونی و بدن نجس خوانده ای از تو بگیرم، آیا تو حاضر به چنین معامله ای هستی؟؟؟!!! 🟢خاطرات سردار 📚 کتاب «مهتاب خین» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠 💠@Khademin_Shohada_B_HMD