😔و چه بد عاقبتی ... 👆👆
«آنقدر #تعلل کرد که مولا از او ناامید شد»
پیشتر #جریربنعبداللهبجلی را خوانده بودم ولی این رمضان با او زندگی کردم، هپبه هنگام انتخاب درست او را تحسین کردم و از سر شوق اشک ریختم و به هنگام خطا ، از او به خشم آمدم و برایش گریستم...
🔸امشب به زحمت با جریر خداحافظی کردم، التماسش کردم زودتر از شام برگرد، نگذار دست مولا از تدبیر و پیشدستی نسبت به معاویه خالی بماند، به او گفتم جریر جان! تو که این قدر خوب حق علی را میشناسی، اینجا در شام هم که چنان از او حمایت کردی دیگر جایی برای ماندن و پناه نداری، پس چرا درنگ میکنی مرد! دل به چه خوش کردی...
🔹به یک لبخند نیم بند معاویه، انگار در توهم شامیات زندگی میکنی، سردار فاتح ایران، عزیز جانم! باور کن روی دیگر سکه دیپلماسی ، جهاد است، چرا این قدر دوست داری فاتح میدان سازش باشی، بیا در کنار اشتر ، هاشم مرقال ، مغیره بن حارث ، سهل بن حنیف و عبدالله بن بدیل شمشیر بدست بگیر و برای علی بجنگ...
چه بگویم ...
جریر ! خداحافظ، ما تو را با علی میخواهیم، جریر بی علی، برای ما ارزشی ندارد...
#عبرتــــــــــها
#حاجمهدیطباخیان