eitaa logo
خادمین‌شهدا‌ استان‌کردستان
1.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
13 فایل
خادمی‌شهدا یک‌لباس‌و‌‌مدال‌نیست ! یک‌هدف‌و‌یک‌راه‌است که‌تورا‌به‌جمع‌یاران‌میبرد خادمی‌شهیدان یک‌سکوی‌پرواز‌است ! #خادم‌مثل‌ِ‌قاسم رفیق‌شهید،شهیدت‌میکنه کمیته برادران: @Khadem315o کمیته خواهران: @KhademinKhahar345
مشاهده در ایتا
دانلود
سراغ‌ قبرِ شهیدهایی که زیاد زائر ندارند، بروید. آنها چیزهایی که می‌خواهند به صدنفر بدهند را به یک‌ نفر می‌دهند ‹ استاد امینی‌ خواه › «🌸»@Khademinkordestan
محل آسمانی شدن مرزبان شهید صادق آراسته 📍ارتفاعات دالانی ❤🕊~°@Khademinkordestan
"شهید محمدباقر رحمانی" فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بیجار زمان تولد: ۱۳۳۱ زمان شهادت: ۵۸/۵/۲۹ محل شهادت: دو راهی سقر-تکاب نحوه شهادت: درگیری با عناصر ضد انقلاب محل دفن: گلزار شهدای شهرستان بیجار _________________(🌷)_______________ وی در وصیت نامه خود می نویسد: هنگامی كه جنازه مرا تشیع می كنید دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا همه ببینند كه هیچ چیزی را از این دنیا با خودم نبرده ام. 🌿~°@Khademinkordestan
"شهید ملا مصطفی مردوخی" موسس و فرمانده سپاه پاسداران اورامانات زمان تولد: ۱۳۳۵ زمان شهادت: ۱۳۵۸/۷/۲۶ محل شهادت: پل روستای سنته شهرستان سقز نحوه شهادت: به دلیل شکنجه های فراوان توسط گروهک ضد انقلاب محل دفن: روستای دزلی ___________________(🌷)__________________ "شهید مصطفی" که از هوش سرشاری برخوردار بود، توانسته بود در سن ۱۸ سالگی علوم معقول و منقول دینی را به اتمام برساند. ایشان از سال ۱۳۵۲ با حضرت امام (ره) در نجف ارتباط پیدا کرد و تا پیروزی انقلاب اسلامی بارها به دیدار ایشان شرفیاب شد. این شهید سعید، دوشادوش "شهید چمران" در مصاف با ضد انقلاب به پاکسازی کردستان پرداخت و سرانجام زمانیکه برای اخذ حقوق نیروهایش به کرمانشاه رفته بود، به دلیل آماده نبودن هلی کوپتر برای انتقال وی، به منزل دوستش در سنندج رفت، که با لو رفتن محل توسط گروهک ضد انقلاب دستگیر و پس از شکنجه های فراوان، او را در زیر پل روستای سنته سقز به شهادت رساندند. 🌷~°@Khademinkordestan
"شهید سید هادی اجاق" شهید مدافع امنیت زمان تولد: ۶۸/۱۰/۲۰ زمان شهادت: ۹۸/۵/۴ محل شهادت:روستای دله مرز شهرستان سروآباد نحوه شهادت:درگیری باگروهک های ضدانقلاب محل دفن: گلزار شهدای شهرستان قروه ________________(🌷)_______________ "سنگ تشنگی" در سال ۱۳۹۶ در مناطق سخت گرمسیری پایگاه روستای سلین در سپاه سرو آباد خدمت می کردم، زمانی که در آن گرما برای مأموریت اعزام می شدیم، آن قدر هوا گرم بود که بعد از یک ساعت یک قطره آب برای خوردن نیز نداشتیم، "هادی" نیز برای سرکشی به دکل های مخابراتی آن منطقه باید ساعت ها در آن مسیر پیاده روی می کرد. همیشه برای من سوال بود؟؟؟ چرا "هادی" تنها یک قمقمه آب به همراه دارد!!! روزی راز این ماجرا را از او پرسیدم، "هادی" یک سنگ کوچک ماسه ای از جیبش درآورد و گفت: این را زیر زبانت بگذار و سعی کن آب جمع شده در دهانت را دیر تر قورت بدهی، و من آن روز را با همان توصیه "هادی" به سر بردم و باورم نمی شد یک سنگ کوچک اینقدر در رفع تشنگی موثر باشد. ...از آن به بعد اکثر نیروها سنگی داخل دهانشان برای رفع تشنگی بود که به سنگ هادی معروف شده بود. 📚کتاب سرباز سربلند، خاطرات همرزم شهید 🥀~°@Khademinkordestan
"شهید محمد رضا ترابیان" شهیدی که در دوران حکومت پهلوی طناب به گردن یکی از مجسمه‌های شاه انداخت زمان تولد: ۱۳۳۹ زمان شهادت: ۱۳۶۳/۱/۱۲ محل شهادت: سقز نحوه شهادت: توسط گروهک ضد انقلاب محل دفن: گلزار شهدای بیجار ________________(🌷)________________ 📜فرازی از وصیت نامه شهید: [ بنام خداوند بخشنده مهربان در هم کوبنده ستمگران و نابود کننده کاخ‌های قارون‌ها و جالوت‌هاف، فرعون‌ها و شاهان و یاری دهنده راست قامتان تاریخ و مستضعفان جهان در تمام دوران بشریت و پیروز دهنده کسانی که دل در گرو راهش نهاده و همه را در برابرش کوچک و ناچیز بشمرند و آنان که عشق رسیدن به او را در تک تک سلول‌های وجود احساس کرده و دیگر جز یاری چیزی را احساس نمی‌کنند و وجود خود را در راه او نهاده و در راه او همچنان پیش می‌روند تا به محبوب می‌رسند. با سلام بر منجی عالم بشریت و بر پا دارنده عدل و قسط و نایب بر حقش امام عزیز خمینی کبیر (اینجانب)از روزی که وارد سپاه شدم هدفم یاری دین خدا بوده و همیشه از خدا میخواستم که شهادت در راه خودش را نصیب من گرداند؛ از برادران می‌خواهم که نماز و دعا را فراموش نکنند و همیشه در اول وقت نماز را برپا دارند و نماز خود را پاکیزه بخوانند.] 🌷~°@khademinkordestan
🌺🍃 ای شهدا... نبض هایمان را بگیرید.. ببینید که چگونه مان برای تان می تپد! 🌺🍃 🔸کمیته خادمین شهدای استان کردستان |• https://eitaa.com/Khademinkordestan •|
13.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷روزمرد به دلاور مردان و پدران معظم شهدا و شهدای این مرز بوم تبریک عرض مینمایم روزتون مبارک شهدای عزیز شهید مدافع حرم میلاد حیدری 🔸کمیته خادمین شهدای استان کردستان @Khademinkordestan
🔻یادمان شهدای غریب سیرانبند... از خادمین عزیز شهرستان سقز کمیته خادمین شهدای استان کردستان 🔸»@Khademinkordestan
خادمین‌شهدا‌ استان‌کردستان
شاید فقط شهادت میتونه حال دلمونو خوب کنه ..... شهیدسیدهادی اجاق #رفیق_شهیدم #شهدای_کردستان 🔸کم
"سنگ تشنگی" در سال ۱۳۹۶ در مناطق سخت گرمسیری پایگاه روستای سلین در سپاه سرو آباد خدمت می کردم، زمانی که در آن گرما برای مأموریت اعزام می شدیم، آن قدر هوا گرم بود که بعد از یک ساعت یک قطره آب برای خوردن نیز نداشتیم، "هادی" نیز برای سرکشی به دکل های مخابراتی آن منطقه باید ساعت ها در آن مسیر پیاده روی می کرد. همیشه برای من سوال بود؟؟؟ چرا "هادی" تنها یک قمقمه آب به همراه دارد!!! روزی راز این ماجرا را از او پرسیدم، "هادی" یک سنگ کوچک ماسه ای از جیبش درآورد و گفت: این را زیر زبانت بگذار و سعی کن آب جمع شده در دهانت را دیر تر قورت بدهی، و من آن روز را با همان توصیه "هادی" به سر بردم و باورم نمی شد یک سنگ کوچک اینقدر در رفع تشنگی موثر باشد. ...از آن به بعد اکثر نیروها سنگی داخل دهانشان برای رفع تشنگی بود که به سنگ هادی معروف شده بود. 📚کتاب سرباز سربلند، خاطرات همرزم شهید 🌷|@khademinkordestan
شھادت آغازخوشبختی‌است خوشبختی‌ای‌کھ‌پایان‌ندارد شھیدکه‌بشوی خوشبخت ابدۍمیشوی🍃 🔸کمیته خادمین شهدای استان کردستان @Khademinkordestan
14.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از خانواده معظم شهدا 💢یادت هست بابا دست های کوچکم را گرفته بودی تشویقم میکردی ک آهسته قدم بردارم و با هر قدم من قربان صدقه ام میرفتی؟! آفرین دختر بابا یک قدم دیگ بیا بابا و من باز یک قدم دیگ برداشتم و تو مرا در آغوش کشیدی(: بابا با همان قدم های کوچکی ک تو تشویقش کردی برای راه رفتن آمدم کنارت برای کمی درد دل... ب اندازه یک قدم زدن کوتاه اما صحبت طولانی احتیاجت دارم بابا...😔💔 فرزنددلبنبد شهید جلال اعتماد 🔸کمیته خادمین شهدای استان کردستان @Khademinkordestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| شهادت عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است🌱 🕊تکاور شهید کامران حسین پور 🔸کمیته خادمین شهدای استان کردستان @Khademinkordestan
20.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| 🍃شهادت رحمت خاص خداست و بارانی است که بر هر کس نمی بارد 🕊شهید جواد کاکه جانی 🔸کمیته خادمین شهدای استان کردستان @khademinkordestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| من دوست دارم لباس سبز پاسداری به تن کنم و در این لباس به مملکتم خدمت کنم، مدیون هستید اگر بخواهید مانع ورود من به سپاه شوید». 🍃شهید منصور مخدومی 🔸کمیته خادمین شهدای استان کردستان @khademinkordestan
29.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| 🔹سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با خانواده ای در استان کردستان که ۶شهید داشتند 🍃یاد این بزرگان یاد این مردان و زنان دلاور یعنی پدران و مادران شهدا مثل یاد خود شهدا همیشه زنده است. 🔸کمیته خادمین شهدای استان کردستان @khademinkordestan
18.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| 🔹به یاد خدا باشید که هرجا یاد خداوند باشد کلبه آرامش انجاست به یاد شهدا و نظام باشید و بدانید که اگر نظام نبود آرامشی در مملکت نبود. 🍃شهید محسن غلامی 🔸کمیته خادمین شهدای استان کردستان @khademinkordestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 🍃با شهدا بودن سخت نیست باشهدا ماندن سخته 🕊 شهید جواد عبدی 🔸کمیته خادمین شهدای استان کردستان @khademinkordestan
85.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰اسامی جمعی از سرداران و شهدای مهرماه استان کردستان 🔸کمیته خادمین شهدای استان کردستان @khademinkordestan
18.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| چقدر سخت است حال عاشقی که نمی‌داند محبوبش نیز هواے او را دارد یا نه؟!' 🍃شهید حاج هوشنگ ورمقانی 🔸کمیته خادمین شهدای استان کردستان @khademinkordestan
🔹معرفی کتاب حلقه‌ی وصل: زندگینامه و خاطرات شهید منوچهر سعیدی مدافع حرم کردستان 📚در بخشی از کتاب حلقه‌ی وصل می‌خوانیم: شهید منوچهر سعیدی پرورده محراب مساجد این دیار است. صلابت، شهامت و دین‌داری از خصوصیاتی بود که از همان بدو کودکی در وجودش موج می‌زد. در ذهن خود نقشه سفر را که می‌کشی شاید نام شهرستان قروه فواره می‌کند و مثل یک هشدار تو را به سمت خود می‌کشاند و با این کشش باروبندیل سفر را می‌بندی و راهی دیاری می‌شوی که انگار قلم روزگار، رنگ به تاریخ آن زده است و دامن گل‌دار کوه‌ها را با چین‌هایی از آبشار به هم دوخته است.... 🔸کمیته خادمین شهدای استان کردستان @khademinkordestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصویری از مجاهدت های پیشمرگان مسلمان کرد کردستان بمباران 📍بانه یادکنیم شهدای پیشمرگان مسلمان کرد کردستان 🔸کمیته خادمین شهدای استان کردستان @Khademinkordestan
اقتدارتان بہ صلابت ڪوه ڪہ می‌ڪند ڪفر و تڪفیر را... اما امان از آن لبخند زیبایتان ڪہ می‌کند دلِ تنـگ ما را... 🌷 🔸کمیته خادمین شهدای استان کردستان @Khademinkordestan
خادمین‌شهدا‌ استان‌کردستان
📚 انتشار کتاب « حلقه ی وصل » ✍ کتاب «حلقه ی وصل»زندگینامه و خاطرات شهید منوچهر سعیدی مدافع حرم کردس
سرگذشت اولین شهید مدافع حرم کردستان منوچهر سعیدی نانوای کوچک با ورود به این دنیا چشمان منتظر ما را نور بخشید و شادی و شعف میهمان خانواده شد. منوچهر پس از سپری کردن دوران کودکی پا به مهد علم و دانش گذاشت. پسرم در جوانی مجبور بود برای امرار معاش و کمک به خانواده به کار کردن در نانوایی مشغول شود. صداقت دین داری و فداکاری از ویژگیهایی بود که موجب تمایز وی از سایر هم سن و سالانش می شد. عشق به کلام الهی و حضور پیوسته در بارگاه متعال حضرتش دو ویژگی بارز اخلاقی او بود. در اوج دوران جوانی در روستای میهم سفلی زندگی می کردیم، با اینکه کم سن و سال بود اما به خاطر اخلاق خوبی که داشت مورد احترام خاص و عام روستا بود بچه ها و جوانان به او انس و علاقه ی ویژه ای داشتند. از بچگی زرنگ بود در روستای میهم سفلی تازه نانوایی راه انداخته بودند و منوچهر» آنجا کار می کرد. یک شب تعداد زیادی نان آورده بود خانه نانها را گذاشت اتاق و رفت خوابید. بعد از یک ساعت از خواب بیدار شد و با عجله و پریشان از خانه بیرون رفت. طولی نکشید برگشت و دوباره رفت بخوابد. گفتم: «منوچهر» این وقت شب کجا رفتی؟ جوابی نداد و رفت خوابید. بعد از چند روز به یکی از همسایه ها رسیدم خیلی از «منوچهر» تعریف و برایش دعای خیر می کرد. گفتم چرا مگه چه کار کرده؟ گفت: چند شب پیش نان نداشتیم و بچه ها گرسنه بودند. در کمال نامیدی منوچهر» آمد و برای ما نان آورد. به منوچهر جریان ملاقات با همسایه را گفتم. «منوچهر» گفت: مادر جان آن شب که خوابیدم، در خواب همسایه جلو خانه بی تاب بود. گفتم چرا نگران و پریشانی گفت: نان در خانه نداریم و فرزندانم گرسنه هستند. ناگهان از خواب بیدار شدم و با عجله رفتم نانها را بردم و به همسایه دادم تا درد گرسنگی نکشند. بیماری سخت منوچهر بچه ی خیلی آرامی بود از همان دوران کودکی مؤمن و با اعتقاد بود. خیلی به قرآن خواندن اهمیت میداد به خاطر اعتقادات محکمش قبل از سن تکلیف نمازش را میخواند و روزه می گرفت. از همان دوران کودکی و نوجوانی به من کمک میکرد. شرایط سخت روستا و خانواده در اخلاق و روحیه اش تأثیر گذاشت، صبر و بردباری از همان دوران کودکی در سیمایش نمایان بود. (صفحه 1) ادامه دارد... 🔹کمیته خادمین شهدای استان کردستان @Khademinkordestan
تصویر شهیدمحمود سرشار یاد ونامشان جاودان پیشمرگان مسلمان کردستان 🔸کمیته خادمین شهدای استان کردستان @Khademinkordestan
خادمین‌شهدا‌ استان‌کردستان
سرگذشت اولین شهید مدافع حرم کردستان منوچهر سعیدی نانوای کوچک با ورود به این دنیا چشمان منتظر ما را
رهرو راه شهدای مدافع حرم منوچهر بچه ی بسیار شجاعی بود. از جوانی به فکر شهادت بود. عاشق و لایق شهادت بود. در هر شرایطی می گفت «مادرا فقط خواسته ای از شما دارم، برایم شهادت را از خدا طلب کن دعای همیشگی ام طبق خواسته اش شهادت بود. پسرم مرد خدا و تمام حالاتش خدایی بود. روز اعزام نشاط و نورانیت سیمای منوچهره را دل نشین تر می کرد. علت رفتنش را پرسیدم؟ گفت: مادر جان نمی تونم در کنار همسر و فرزندانم باشم در حالی که در مقابل چشمان کودکان «سوریه» و «عراق» والدینشان سربریده می شوند، آموخته های من از اسلام و تحصیل چنین اجازه ای به من نمی دهد. آن زمان که پسرم علم همت بر افراشت و کمر خدمت بست. جوانی کم سن و سال بود که شاید کسی در آن زمان باور نداشت که بتواند منشا تغییر و تحول در جامعه باشد. سرگذشت اولین شهید مدافع حرم کردستان ، منوچهر سعیدی وقتی به سوریه رفت واقعاً نمی تونستم نه تپ. وقتی گفت: می خواهم از حرم حضرت زینب (س) دفاع کنم، توان نه گفتن نداشتم. زندگی پسرم از جایی به صورت جدی تر شروع شد که دنیای ساده ی دفاع از حرم را به همه ی زرق و برق های دنیای جوانی اش ترجیح داد. از همان جوانی راهش مشخص بود نماز شب می خواند. در قنوتش شهدا را دعا می کرد. پرم همیشه زمزمه ی یا حسین (ع) را روی لب داشت عشقش به اهل بیت (ع) مشخص بود. به همین خاطر پسرم رهرو راه شهدای مدافع حرم شد. او بیشتر وقتش برای بسیج و کار فرهنگی برای شهدا بود و آخر عشقش به مدافع حرم ختم شد و در آن راه به شهادت رسید. او در آن مسیر نورانی با شهادتش برای همیشه بر صفحات تاریخ انقلاب اسلامی چون برگی زرین می درخشد. (صفحه ۲) ادامه در صفحه بعدی ... 🔹کمیته خادمین شهدای استان کردستان @Khademinkordestan
خادمین‌شهدا‌ استان‌کردستان
رهرو راه شهدای مدافع حرم منوچهر بچه ی بسیار شجاعی بود. از جوانی به فکر شهادت بود. عاشق و لایق شهاد
خودت دادی و خودت هم بردی امر به معروف و نهی از منکر از شیوه های رفتاری او بود. همراه با جوانان روستای میهم سفلی همیشه در صف اول نماز جماعت حضور «منوچهر» از کودکی پاک طینت و مهربان بود. او علاقه ی زیادی به رازونیاز با خدا و نماز خواندن داشت. نماز را اول وقت می خواند به حلال و حرام بودن مالش خیلی اهمیت می داد و برای پدر و مادرش احترام خاصی قائل بود. همین ویژگی ها سبب شد تا برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) سر از پا نشناسد و داوطلبانه به دفاع از مظلومان برخیزد. پسرم برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) به کشور سوریه و عراق رفت. در آخرین سفرش به عراق میخواست مردم شهر رمادی که به دست گروهک تروریستی داعش گرفتار شده بود را نجات دهد. اما گروه های تروریستی داعش متوجه ی حضور او و هم رزمانش می شوند و او را به شهادت رساندند. پسرم همیشه می گفت: مادر جان من راهی را انتخاب کرده ام که پایان آن شهادت است و این سعادت نصیب هر کسی نمی شود. شهادت امنوچهره بسیار مظلومانه بود. او در نهایت تنهایی و توسط شقی ترین انسانها به شهادت رسید. بعد از شهادت پسرم بسیار غمگین شدم حتی برای چند لحظه هم نمی تونم به او فکر نکنم خاطراتش را در ذهنم مرور می کنم و فقط با یاد او زنده ام «منوچهر لایق و عاشق شهادت بود و در همین راه شهید دفاع از حرم اهل بیت شد! بعد از شهادتش رو به قبله ایستادم و گفتم یا امام حسین (ع) خودت دادی و خودت هم بردی خوشحالم انتخابش کردی تا در دفاع از حرم اهل بیت به شهادت برسد (صفحه3) ادامه در صفحه بعدی ... 🔹کمیته خادمین شهدای استان کردستان @Khademinkordestan
خادمین‌شهدا‌ استان‌کردستان
خودت دادی و خودت هم بردی امر به معروف و نهی از منکر از شیوه های رفتاری او بود. همراه با جوانان روس
پسرم از پروازش خبر داشت «منوچهر» به قرآن خواندن علاقه داشت و تأکید ویژه ای به نماز شب این اواخر حسن غریبی از زندگی داشت انگار از درون داشت همه را به چشم دل میدید. خنده هایش روی صورتش گل کرده بود. از سفر اولش که آمده بود از حال و هوای روحانی (سوریه می گفت. معلوم بود به چیزی هست که آنجا دامن گیرش کرده..... خبر آمد و گفتند: امنو چهره شهید شده. یک لحظه خشکم زد. گفتم: «منوچهره؟ گفتند: بله منوچهر پر کشیده است. اصلاً نمی تونستم رفتنش را باور کنم. زانوانم ست شد و به زمین خوردم. پسرم از پروازش خبر داشت. باورش برایم سخت بود، وقتی رفت. خبر شهادت خبر شهادتش را که دادند بهتم زد. سعی کردم که بی تابی نکنم. بین مادران شهدا معروف است که وقتی خبر شهادت بچه ای را به مادرش می دهند حضرت زهرا (س) دست روی سینه ی مادر می کشد و او را آرام می کند. پسرم نه تنها به معنای واقعی برای مرگ آماده بود. بلکه انس و اشتیاق لقاء محبوبش را داشت. همه ی اهالی محل امنوچهر را دوست داشتند. روزی که خبر شهادتش را دادند در محله قیامتی برپا شد. پسرم نزد امام حسین (ع) در خون خود غلتید. خاک عراق» «منوچهر» را می طلبید گویی خاکهای داغ کربلا تشنه ی خون سرخ او بودند. منوچهر آماده بود آماده ی رفتن و اوج گرفتن از آغاز نیز دل نبسته بود که حالا دل کندن برایش سخت باشد. او به آرزویش، مقصودش معشوقش و پروردگارش رسید. رسید به آنجا که بزرگان برای به دست آوردنش یکصد سال راه می پیمودند. او در آغازین روزهای جوانی اش درست در سن ۳۵ سالگی که شوق زیستن داری پر گشود. (صفحه4) ادامه در صفحه بعدی ... 🔹کمیته خادمین شهدای استان کردستان @Khademinkordestan
خادمین‌شهدا‌ استان‌کردستان
پسرم از پروازش خبر داشت «منوچهر» به قرآن خواندن علاقه داشت و تأکید ویژه ای به نماز شب این اواخر حس
من با آن چشم ها حرف می زدم پسرم فرزند سوم خانواده بود. منوچهر خیلی زرنگ و باهوش و گاهی کمکاری های زیادی به شرح می داند که همه را نگران می کرد. ما همیشه از همسن و سالانش باهوش تر به نظر می رسید چرهایی که به دست می آورد را دوست داشت با همه به اشتراک بگذارد به مقام معظم رهبری علاقه ی بسیاری داشت و خودش را فدایی حضرت آقا میداست. سخنان ایشان را خیلی دوست داشت و پیگیری می کرد. وقتی در خیاب موچهری دلم تنگ میشد می رفتم و به تلفن نگاه می کردم و می گفتم بگذار به مغز امنو چهره پیام بفرستم. می گفتها من یک مادر هستم و حتما داشتگی من به تو چهره منتقل می شود و می فهمد. در دلم می گفتم زنگ بزن دلم تنگ شده اگر همان روز رنگ نمی زد. فردایش زنگ میزد. هر بار که دلم هوایش را می کرد و با او اینطور ارتباط می گرفتم حتما زنگ می زد. من از زخم می ترسیدم اگر دست منوچهر یک خط کوچک می افتاد من حتی نگاه هم می کردم گاهی تصادف می کرد و رحم کوچکی روی دستش ایجاد می شد. وقتی می خواست روی رحمان را بردارد انگار گوشت های بدن من بود که داره کننده میشه و می دارد همه ی وجودم خالی می شد. ما در حاملة شهاد نشر اصلا اینطور نبوده صورتش زخم بود ولی اصلا نمی ترسیدم و دلم بی قراری نمی کرد. انگار من بودم چون در راه اسلام نثار شد و در راه دفاع از حرم رفته بود. آرزویای شهادت بود. خدا را شکر می کنم که بین هر راهی منوچهره شهادت را انتخاب کرد. اگر راه دیگری را انتخاب می کرد، من باید به سرم می کوبیدم و فریاد می زدم اگر خط دیگری را انتخاب می کرد باید ناراحت می شدم الان آرامش دارم و این آرامش را بعدا به من داده است. عکس ها و چشم های درون عکس منوچهره با من حرف می زند همانطور که از اینجا در دام به تو چهره که در عراق بود حرف می زدم و زنگ می زدم الان هم همینطور باهم حرف می زنیم وقتی پیکرش آمد. چشمش باز بود و شاید کسی باورش نشود که من با آن چشم ها حرف می زدم این حالت اصلا زمینی نیست. هیچکس باورش نمی شود. من کسی بودم که همیشه در حال بی قراری و گریه کردن بودم اما کنار منوچهره اصلا اینطور بودم اگر همین الان این در باز شود و باید تو به خاطر کارهایی که کرده است از او تشکر می کنم و می گفتم خوش آمدی منوچهره این اخری ها که دستم را می گرفت. حسن عجیبی داشتم وقتی روبوسی می کرد. حسش با این چند سال عمرش فرق می کرد. معلوم بود این دست دادن ها با همیشه فرق می کنند. (صفحه5) ادامه در صفحه بعدی ... 🔹کمیته خادمین شهدای استان کردستان @Khademinkordestan