اصلاحیه حسینیه اندیشه برای سند الگوی پایه 26-12-98.pdf
2.18M
جزوه «اصلاحیه سند الگوی پایه پیشرفت»
نامه به دکتر واعظ زاده 26-12-98.pdf
283.8K
✉️ متن نامه به دکتر واعظ زاده؛ ریاست محترم مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت
زندگینامه علمی استاد حجتالاسلام و المسلمین مسعود صدوق.pdf
501.3K
«بروشور #زندگی_نامه علمی حجتالاسلام و المسلمین استاد حاج شیخ مسعود صدوق»
✅@HossiniehAndisheh
درآویختگان به شاخههای طوبی
ما که اهل برنامهریزی و نقشهکشی و شرایطسازی و مرحلهبندی برای رشد معنوی نبودیم و نیستیم ولی خوش به حال آدمهای زرنگ و باذوقی که از همان شب اول #شعبان ، مفاتیحِ شیخ عباس قمی را باز کردند و حدیت «درآویختگان به شاخههای *طوبی* » را خواندند و برای گرفتن هر کدامِ از شاخههای این درخت بهشتی که در ماه شعبان به زمین نزدیک میشود، فکر کردند و نقشه کشیدند و عمل کردند؛ شاخههایی از جنس نماز و روزه و امر به معروف و نهی از منکر و صدقه و... که طبق حدیث، هر کس آنها را بگیرد، تا بهشت صعود میکند. فقط یک چیزی میخواستم بگویم به این بزرگوارانی که دستشان به شاخههای طوبی رسید. وقتی از پیامبر دربارهی طوبی پرسیدند، فرمود: *درختی است که ریشهاش در خانهی من در بهشت است* بار دیگر پرسیدند. فرمود: درختی است در بهشت که ریشهاش در خانهی علی است و در خانهی بهشتیِ هر مومنی، شاخههایش گسترده شده. «بعضیها» گفتند: «بالاخره این درخت در خانهی توست یا در خانهی علی؟» فرمود: «خانهی من و علی در بهشت، یک جاست.»
- انگار شعاع نور نبیّاکرم است که به سوی ما میتابد و شاخههای طوبی، دستهای پیامبر رحمتاند که برای دستگیری به سوی امتش دراز شده. گفتم که؛ ابعادی ابدی از امید در این هفت کلمه خوابیده: و هذا شهر نبیک سید رسلک شعبان...
روایات ذیل آیهی «الذین آمنوا و عملوا الصالحات *طوبی* لهم و حسن مئاب» بودند که بزم امشب را به راه انداختند و یادمان دادند که خیرات ماه شعبان، ریشه در خانهی پر از نور پیامبر اکرم دارد...
@msnote
سوم شعبان
وقتی ماه #شعبان «ماه پیامبر» باشد و«حسین منّی و أنا من حسین» را هم در نظر بگیریم، بعید است که ولادت #اباعبدالله در این ماه اتفاقی باشد؛ یعنی وقتی نبیّ اکرم از اباعبدالله باشد، نمیشود «شهر الرسول» از عطر ِ «ریحانه الرسول» معطّر نشود. حتی در دعای بی نظیری که برای امروز وارد شده، وقتی از خدا میخواهیم که بهترین هدیهها را به ما بدهد و همهی خواستههایمان را برآورده کند [و هب لنا فی هذا الیوم خیر موهبه و أنجح لنا فیه کل طلبه] بحث #حسین و جدَش را پیش میکشیم که: «کما وهبت الحسین لمحمّد جدّه». میگوییم: «تمامی درخواستهای ما را اجابت کن و بهترین هدیهها را به ما بده همانطور که حسین را به محمّد بخشیدی»؛ انگار که حسین، همهی خواستهی محمّد و بهترین هدیه برای او باشد.
قبول دارم که ما در قدّ و قوارهی این مناسبات ملکوتی نیستیم اما بالاخره آنها که دست از دستگیری ِ گداها بر نمیدارند و در این روز ویژه، فوز و فلاح و نجات و نجاح ما که یادشان نمیرود. شاید بخاطر همین بوده که فوز را در همین دعا توضیح دادهاند: «الفوز معه فی أوبته» فوز در معیّت حسین است؛ آنگاه که «بازگردد»! راه رسیدن به مقام معیت فقط از طریق گفتن ِ «یا لیتنا کنا معکم» و دیدار سیدالشهدا درعالم قیامت نیست بلکه سنگ بنای آن همراهی، درهمین دنیاست؛ یعنی وقتی که دوباره زنده شوی تا در «عالَم رجعت» و در دوران غلبهی حق، همنشین حسین شوی و پای رکاب او بجنگی و اصلاً «زندگی» فقط همان موقع است که معنادار میشود. اما خب اوضاعمان خیلی خوب نیست! طبق روایات فقط دو دسته هستند که میتوانند رجعت کنند: کسانی که ممحّض در ایمان بودهاند یا غرق در کفر ِ محض! و تمحّض در ایمان فقط وقتی ممکن میشود که «ابواب الایمان»، رزق ِ ایمانی مرحمت کنند. خلاصه کنم که بدون معجزه و آیه، از ایمان خبری نخواهد بود.
کمیت ایمانمان بدجور لنگ شده و خیلی به آیه و نشانه و بیّنه محتاجیم؛ بیا و چند معجزه برایمان رو کن
یا بن الآیات و البیّنات
ای فرزند آیهها ...
@msnote
رفع ذکرک فی علییین
روزی که فقاهت به نقطهی تکاملی خودش برسد، آنوقت میتواند تمامی «آیات» و «روایات» و «ادعیه» و «زیارات» را در یکدیگر انعکاس دهد و همهی اینها را در یک مجموعهی واحد و مرتبط به هم ملاحظه کند و نسبت به انبوهی از چراییها و چیستیها و چگونگیها پاسخگو شود. این را چند وقتی هست که از بزرگترها یاد گرفتهام. مخصوصاً موقعی که داشتم زیارت عباس بن علی را میخواندم و به این فراز رسیدم که: «و رفع ذکرک فی *علّیّین* و خدا نام و یاد تو را در علّیین بلندآوازه کرد.».
همانجا یاد روایت کافی از حضرت باقر افتادم که آیهی «ان کتاب الابرار لفی *علّیّین* و ما ادراک ما علیّون» را تفسیر میکرد: «خداوند ما را از بالاترین مکانِ *علّیین* خلق کرد و دلهای شیعیان ما را نیز از همان چیزی خلق کرد که ما را از آن آفرید. پس دلهای شیعیان ما به سوی ما تمایل دارند و به ما عشق میورزند. ولی بدنهای آنان را از چیز دیگری آفرید...»
بعد با خودم گفتم پس بیدلیل نیست که محبّین، #ابالفضل را طور دیگری دوست دارند و حیدر کربلا از خیلی امامزادهها جدا شده و جایی در دلها باز کرده که همان نزدیکیهای ائمّه است؛ چون خاک و گِل محبّین از جنس علّیین بوده و در علّیین، این نام ابالفضل است که پیچیده و یاد اوست که با قلبها انس گرفته و ذکر #عبّاس است که با خلقت شیعیان عجین شده. حالا پژواک آن صدا، هر از چند گاهی در این دنیا هم طنینانداز میشود و مجلسهای ما را از زمین میکَند و به آسمان میبَرد.
ـ میدانید که؟ آیات مربوط به علّیین در سورهی «مطفّفین» است و وای بر «کمفروشان»؛ همانهایی که از اباالفضل دم میزنند اما بویی از مرام او نبردهاند و کمفروشی میکنند و وقتِ «نصرتِ امام» که میشود، کسی نمیتواند پیدایشان کند...
میگفت: مقام «نصرت»، بالاترین درجه برای غیر معصوم در نظام درجات ایمانی است که تنها از طریق تمسک به سلوک حضرت #اباالفضل (علیهالسلام) و توسل به ساحت آن حضرت، قابل تحقق است : «فنعم الأخ الصابر المجاهد المحامی *الناصر* ...»
#شعبان
#میلاد_حضرت_ابوالفضل
#روز_جانباز
@msnote
*یک نامه در امتداد شش روایت*(به مناسبت روز جمهوری اسلامی ِ عزیزتر از جان)
یک. «تو هم این نوری را که مشرق و مغرب را پرکرده میبینی؟ تو هم میبینی کاخهای سرزمین فارس و قصرهای امپراطوری روم را؟»
چشمهای روشن «آمنه»، طوری نورانی شده بود که همسر ابوطالب را ـکه برای کمک به ولادت محمّد آمده بودـ از جا کَند و به نزد شوهرش فرستاد وچند لحظه بعد، فاطمهی بنت اسد داشت با شگفتی همین چیزهایی را برای ابوطالب تعریف میکرد که آمنه دیده بود و از تولدِ مردی دم میزد که تاریخ را درمینوردد و پایههای کفر را خُرد میکند و قدرتهای ملحد را به زمین گرم میکوبد.
دو.مرد عرب با اینکه داشت با عباس بن عبدالمطلب معامله میکرد، نمیتوانست چشم از مرد و زن و نوجوانی که رو به کعبه خم میشدند و بعد به خاک میافتادند، بردارد و صدایش درآمد:«این دیگر کیست و این دیگر چه دینی است؟»و عموی پیامبر در وضعیتی که هنوز دعوت برادرزادهاش علنی نشده بود،در دو جمله،دین پسرعمویش را معرفی کرد:«این محمدبنعبدالله است. میپندارد خدا اورا فرستاده و گمان میکند که گنجها و خزائن کسری و قیصر بر او گشوده خواهد شد.»
سه.دیگر «انذز عشیرتک الاقربین» نازل شده و باید بزرگان قریش را جمع میکرد تا نهضتش را برای اولین بار علنی کند:«من شما را به دو کلمه؛ توحید خدا و نبوت خودم دعوت میکنم که اگر بپذیرید،فرمانروایان زمین خواهید شد و امّتهای عرب و عجم فرمانبرداریِ شما را خواهند کرد.»
چهار.سکوت شبهنگامِ «عقبه» را فقط صدای محمد و بزرگان مدینه میشکست و کار به جایی رسیده بود که نمایندگان اوس و خزرج داشتند همه شروط محمد را میپذیرفتند.همانجا بود که عباس بن نضله از جایش بلند شد و با صدایی آرام ـطوری که کسی نشنود و خبر این ملاقات پنهانی به اهل مکه نرسدـ گفت:ای گروه اوس و خزرج! میفهمید که دارید چه میکنید؟ پیمانی که با محمد میبندید معنایی ندارد جز اینکه با فرمانروایان تمام جهان بجنگید.بزرگان مدینه هم به او پرخاش کردند:تو را چه به صحبتکردن؟ جان ما به جان توست یا رسولالله؛هر شرطی که میخواهی بگذار!
پنج.اتحاد بتپرستان و یهودیان، دور تا دور مدینه را به بند کشیده بود و مسلمانان هم مجبور شده بودند خندق بکَنند.اما آن سنگ بزرگ، سد راه خندق شده بود و همه میدانستند که مثل همیشه اعجاز محمد است که راه را باز میکند.پیامبر تیشه را از سلمان گرفت و ضربه میزد و سنگ خُرد میشد و میگفت:«با این ضربتم، گنجهای کسری و قیصر بر [امّت]من گشوده شد.» «بعضیها»هم او را مسخره میکردند و میگفتند:«بخاطر محاصره حتی جرأت نداریم برای قضای حاجت از جایمان تکان بخوریم و آنوقت این مرد وعدهی فتح امپراطوری ایران و روم را میدهد.»
شش.وضع سپاه مسلمین طوری بود که تنش به لرزه افتاده بود و میخواست خودش به نقطه درگیری برود؛هم در جنگ با روم و هم در جنگ با ایران.اما علی میدانست که هدف پیامبر با تدبیر خلیفه پیش نمیرود.آرمان نبیّ را فقط وصیّ میدانست که چطور باید محقق شود و خطبه خواند:«اگر خودت به جنگ بروی و کشته شوی،رشته تسبیح خواهد گسست و دشمن جسورتر خواهد شد و...» و با تدبیر پسرابوطالب و در مقابل چشم همانهایی که پیامبر را مسخره میکردند،کاخهای مدائن و شام فتح شد.
هفت.«بعثت رسول خدا برای این است که...مردم بتوانند با قدرتهای بزرگ مقابله کنند...» و «هیهات که خمینی، در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن کریم و عترت رسول خدا و امت محمد ـصلی الله علیه و آله و سلمـ و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظارهگر صحنههای ذلت و حقارت مسلمانان باشد.من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نمودهام و در انتظار فوز عظیم شهادتم. قدرتها و ابرقدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی یکهوتنها هم بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بتپرستی است،ادامه میدهد و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنههای مغضوب دیکتاتورها، خواب راحت را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگانی که به ستم و ظلم خویشتن اصرار مینمایند سلب خواهد کرد.» صحیفه امام ج20 ص 318
ـ تقدیم به جمهوری اسلامی ِ عزیزتر از جان که وقتی دولتهای اهلتسنن و امپراطوری عثمانی پس از هزارسال مقابله با کفر و شرک،بالاخره پرچم دفاع از اسلام را کنار گذاشتند،علَمِ حفاظت از امت اسلامی در برابر بتپرستی جدید و جاهلیت مدرن را برافراشت و با شجاعت نواب عام حضرت ولیعصر،آرمانهای بعثت در شکستن هیمنهی ابرقدرتهای مادی را زنده کرد و امروز بخش عظیمی از «معادلات سیاسی» و روابط قدرت جهانی را به نفع امتِ پیامبراکرم به همریخته است و در ادامه لاجرم به این نتیجه خواهد رسید که ناکارآمدیها و ناهنجاریهای امروزش تنها با ادامه این راه یعنی شکستنِ «معادلات فرهنگی و اقتصادیِ» کفار ممکن خواهد شد
@msnote
هدایت شده از حسینیه اندیشه و جبهه مقاومت
#اندیشه_مرحوم_علامه_سید_منیر_الدین_حسینی_الهاشمی
🔰#دموکراسی به معنای نظریِ محضش، #تحقق_خارجی نداشته است و به معنای عینی آن، آنچه #مکتبی هست مقدم است.
💢 اوضاعی را که شما در جای جای جهان و در مقیاس بینالمللی می بینید، کاملاً واضح است که آن چیزی که در نظریه ی #دموکراسی گفته شد:
اولاً در خارج واقعیت پیدا نکرد و در خارج #مشروط به چهارچوبههایی بود.
ثانیاً در جریان #تکامل هم نتوانسته ناهنجاری های اجتماعی را با #خشونت بر طرف نکند. خشونت یعنی نفع یک دسته بر علیه منافع دسته ی دیگر.
‼️یعنی ما نظرمان این است که چه در مقیاس بسیارکوچک و چه در مقیاس بسیار بزرگ، #دموکراسی به معنای نظریِ محضش، #تحقق_خارجی نداشته است و به معنای عینی آن، آنچه #مکتبی هست مقدم است. یا سرمایه داری است که در «دنیا داری» مقدم است یا به نظر ما #مکتب_اسلام است که در آخرت {خواهی، مقدم است}.
👈بنابراین اصولاً #جمهوریت نظریه ای است که در #واقعیت باید با کلیه ی ابعاد اجتماعی هماهنگ باشد و #مشارکت_مردمی و #جمهوریت، یک خصلت بریده از خصلتهای دیگر نیست. نوع #مشارکت، متناسب با نوع #مکتب است.
نوع #مکتب است که می گوید چه #طبقه_بندیِ_موضوعاتی را انجام باید دهی و چهار چوبه یِ چه موضوعاتی بوسیلهی چه دسته از مشارکتهایی بوجود می آید.
📚منبع: بحث مشارکت اجتماعی از سلسله مباحث «ولایت مطلقه فقیه»؛ از تاریخِ « 77/12/8» تا «78/3/6»
#جمهوریت
#تکامل
#مکتب
#مکتب_اسلام
#طبقه_بندیِ_موضوعات
✅ @hoseiniyehandisheh
هدایت شده از هیئت گفتمان انقلاب اسلامی
🔅حسینیه اندیشه منتشر کرد:
📚 کتاب
«ساختارهای اجتماعی قاتل امام(ع)، ساختارهای اجتماعی برانداز نظام»
🔰بخشیهایی از کتاب «ساختارهای اجتماعی قاتل امام(ع)، ساختارهای اجتماعی برانداز نظام»:
✅ ...در گفتار اول تا سوم، واقعیتی به نام «ساختارهای اجتماعی» را به عنوان عامل اصلی در ایجاد وحدت رویه بین افراد و اقشار مورد توجه قرار میدهد و با تقسیم آن بر اساس «کفر، نفاق، ایمان» و اشاره به نقش بزرگ ساختارها در رقمخوردن سعادت و شقاوت جوامع و افراد، سرنخهایی برای شکلگیری «فقه حکومتی» ارائه مینماید و همزمان سهمی اساسی برای این ساختارها، در جنایت عظیمی همانند قتل ذریه رسول خدا (ص) تعریف میکند.
✅ از گفتار چهارم، ساختارهایی که موجب پدیدآمدن حادثه بزرگی به نام شهادت اباعبداللهالحسین علیهالسلام شدهاند، به صورت عینی و در دو عرصه «سیاسی» و «اقتصادی» تبیین میگردد.
✅بر این اساس، روشن میشود که پیام عاشورا برای امروز نیز باید ناظر به وظایف اجتماعی در مقابله با ساختارهای مادی باشد و اساساً مشکلات فعلی «جامعه شیعه» ـ که بزرگترین دستاورد آن در عصر غیبت کبری، شکلگیری نظام مقدس جمهوری اسلامی است ـ نیز ناشی از همین ساختارهاست.
✅در نتیجه، این کتاب با تطبیق قاعدهمندِ «ساختارهای اجتماعیِ قاتل امام» بر «ساختارهای اجتماعیِ برانداز نظام»، فهمی نوین از پیام عاشورا و تکالیف جدیدِ برخاسته از آن برای این دوره از تاریخ را ارائه میکند و پیشنهاداتی برای طراحی ساختارهای الهی مطرح مینماید تا مبنای عمل برای حل چالشهای نظام مبارک جمهوری اسلامی قرار گیرد...
📝پیشگفتار کتاب، ص ۴ و ۵
✅ @hoseiniyehandisheh
هدایت شده از انجمن ملی تغذیه سالم
13.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 آیا میدانید چند بار علوم تجربی ، حرف خود را تکذیب یا نقض کرده؟؟؟!!! 😳
📹 چه کسی تضمین میکند، کرونا آخرین ویروس منتشر شده باشد؟؟
حضرت علی اکبر(علیهالسلام)
شکّی ندارم که زیباترین و پرمحبتترین رابطهی پدر و فرزندی در کل عالم و در طول تاریخ، بین ائمّهی ما و فرزندانشان اتفاق افتاده است اما مشکل وقتی شروع میشود که روضهها و مصائب را فقط و فقط بر همین اساس بخوانیم و بدتر اینکه آن روابط پیچیده و نورانی را به بده بستانهای پدر و پسری که بین خودمان وجود دارد، تقلیل و تنزّل بدهیم.
طبق روایات حتی یک مومن عادی هم باید «حبّ فی الله» و «بغض فی الله» را ریشهی تمامی افعالش قرار دهد؛ یعنی تا جایی که میتواند دوست داشتنهایش رنگ خدا بگیرد و با اینکه آماتور است، حتی الامکان محبتهایش را بر این مبنا تنظیم کند حالا چه برسد به پیامبر و ائمّه که «التامّین فی محبت الله» هستند! مگر میشود کشش و تعلّقی که در نفس ِ نفیسشان وجود داشته، از این جنس نباشد و ظرافتهای اخلاص و توحید را در محبت پدرانه و مادرانهشان منعکس نکرده باشند و بالاترین درجات انقطاع الی الله را در خواستنها و علقههایشان جاری نکرده باشند؟!
بگذریم. میخواهم بگویم باید خیلی دقیقتر و عمیقتر از اینها به رابطهی اباعبدالله و علی اکبرش نگاه کرد. حسین وقتی پسرش را روانهی میدان میکند و میخواهد داغ دلش را با خدا در میان بگذارد، یک ذره از «پسرم» در کلامش دیده نمیشود بلکه سوز جگرش، محوری جز عشق به نبیّ اکرم ندارد: «خدایا بر این قوم شاهد باش. جوانی به سویشان میرود که در خَلق و خُلق و منطق، شبیهترین به رسول تو بود و هر گاه که مشتاق نبیّ تو میشدیم، او را به نظاره مینشستیم ...»
انگار به همان اندازهای که «پیامبر» محبوبترین مخلوق برای خداست، یک وابستگی ِ دو طرفهی شدید بین پیامبر و نوهاش وجود دارد که حتی مبنای وابستگی بین حسین و اکبر هم شده و «حسین منّی و أنا من حسین» هم همین را یادمان میآورَد. یک معنای ِ این روایت معروف شاید این باشد که حفظ خداپرستی بر روی کرهی زمین و برافراشته ماندن ِ پرچم توحید در معرکهی ظلمات الارض، همان قدر که به بعثت مرتبط است؛ نشات گرفته از عاشورا هم هست. اما روایتی در کافی دیدم که این وابستگی دو طرفه را به عمق تکوین میبرد: «حسین نه از فاطمه زهرا شیر خورد و نه از هیچ زن ِ دیگری بلکه او را نزد پیامبر میآوردند. آن حضرت زبانش را در کام حسین میگذاشت و او نیز میمکید و حسین بعد از آن، تا دو سه روز سیر بود. اینچنین بود که گوشت و خون حسین از گوشت و خون رسول الله رویید.»
محمد (ص) و حسین (ع) نه فقط در پیچیدگیهای روح، که در تار و پود ِ جسمشان هم در اوج وابستگی به یکدیگر بودند و با تنها شدن حسین، علی اکبر مظهر این کشش و تعلّق شده بود. پس حسین، درّ نایابی را به میدان فرستاد تا بالاترین تجلّی حبّش به خدا را قربانی کند. شاید بخاطر همین حقایق بود که وقتی علی اکبر ندای عطش سر داد که: «العطش قد قتلنی و ثقل الحدید اجهدنی»؛ حسین به شیوهی جدش متوسل شد و دوباره زبانی در کامی قرار گرفت.... و وقتی بزرگترین نماد اخلاص ِ موحّدانهی اباعبدالله بر خاک افتاد، حسین گفت: «ما أجرأهم علی انتهاک حرمه رسول الله» چقدر جسورند بر هتک حرمت پیامبر ...
عقل ما حقیرتر از آن است که مصائب راتبهی حسین را درک کند و تن ما ناقابل تر از اینکه برای این سوگ، سرخ شود و چشم ما با همهی اشکهایش، خشکتر از آن که قابل گریه بر این فاجعه شود. یک دائم العزای سوخته جان از همین خاندان لازم داریم تا حقّ این فراز ِ ندبههای جمعه را ادا کند:
این ابناء الحسین
کجایند پسران ِ حسین؟
پینوشت: لبهای من یک بوسه بدهکارند به دستهای محسن رضوانی؛ وقتی داشت آن شعری را بر کاغذ مینوشت که قافیههایش دلم را به بازی گرفته و بیت آخرش این است:
به جُرم چهرهاش شد کشته یا اسمش؟ نمیدانم
نمــی فهمیم علت را ... نمییابیم پــــاسخ را
پینوشت:
آنی که در ذهنم بود، بیشتر از این چیزی است که میبینید اما ناتوانی الفاظ و عجز کلمات در برابر مولایم علی اکبر آن هم در «شب ولادتش» یکی از سنتهای غیرقابل تغییر ِ خلقت است!
میلاد با سعادت حضرت #علی_اکبر علیه السلام و روز #جوان مبارک باد
@msnote