💠#داستان
👈سه صافی سخن
شخصی نزد همسایهاش رفت و گفت: “گوش کن، میخواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو میگفت…”
همسایه حرف او را قطع کرد و گفت: “قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذراندهای یا نه؟”
گفت: “کدام سه صافی؟”
- اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف میکنی واقعیت دارد؟
گفت: “نه… من فقط آن را شنیدهام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.”
سری تکان داد و گفت: “پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذراندهای. یعنی چیزی را که میخواهی تعریف کنی، حتی اگر واقعیت نداشته باشد، باعث خوشحالیام میشود.”
گفت: “دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند.”
– بسیار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمیکند، حتما از صافی سوم، یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که میخواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم میخورد؟
– نه، به هیچ وجه!
همسایه گفت: “پس اگر این حرف،
نه واقعیت دارد،
نه خوشحال کننده است
و نه مفید،
آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی.”
#خواندنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕📔
💠#داستان
👈میانهروی در زندگی
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به عيادت علاء بن زياد حارثى تشريف برد.
وقتى كه وسعت خانه او را مشاهده نمود. فرمود: تو خانه به اين وسيعى در دنيا براى چه مى خواهى با آنكه احتياجات به اين خانه در آخرت بيشتر است .
اگر بخواهى در آخرت نيز به خانه وسيعى برسى
در اينجا مهمان نوازى كن
صله رحم بجا آور
و اداء حقوق بنما.
علاء عرض كرد از برادرم عاصم بن زياد شاكى هستم.
فرمود: چه شكايت دارى ؟
عرض كرد از دنيا كناره گيرى نموده .
آنجناب امر نمود او را بياورند.
عاصم شرفياب شد.
فرمود: اى دشمن نفس خود شيطان گمراهت نموده بر خانواده و اولادت رحم نمى كنى؟
خيال مى كنى خداوند طيبات و چيزهاى حلال را كه براى شما مباح كرده بدش مى آيد از آنها استفاده كنى .
در نظر خدا از اين انديشه خوار و پست تر هستى .
عاصم گفت پس چرا شما لباس خشن مى پوشى و غذاى ساده و غير لذيذ مى خورى .
فرمود من مثل تو نيستم .
خدا بر پيشوايان حقيقى لازم نموده خودشان را شبيه تنگدستان قرار دهند تا فقر و تنگدستى براى فقراء دشوار نباشد و بدين وسيله تسلى يابند.
📚بحارالانوار، ج15، ص53
#خواندنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕📔
💠#داستان
👈هر چه هست در دنیاست
ملّامحسن فیض کاشانی رحمه الله ، در عالم رؤیا یا مکاشفه، شیخ طوسی رحمت الله علیه را میبیند،
به شیخ طوسی عرضه میدارد که آقا! آنجا چه خبر است؟
شیخ طوسی میفرماید: آنجا چه خبر است؟ اینجا خبری نیست، خبرها آنجاست،
ملّا محسن فیض کاشانی تعجّب میکند و میگوید من عرض کردم: آقا! خبر آن طرف است، این طرف که خبری نیست،
شیخ طوسی میگوید: خیر، اتّفاقاً بر عکس متوجّه شدید، خبر آنجاست و این طرف، خبری نیست،
هر چه این طرف هست از آنجا آمده است.
فقط به تو بگویم: ای محسن!
بدان، هر چه هست در دنیاست و من امروز مغموم هستم و افسوس میخورم که میتوانستم کار بیشتری انجام بدهم و انجام ندادم،
تعبیر عجیبی دارد، میفرماید: اگر میدانستید که اینجا، فقط یک ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد(ص) چقدر ارزش دارد، آن وقت میفهمیدید، چرا در ماه مبارک رمضان، اوّلین دعا، این است
«اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُور».
#خواندنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕📔
💠#داستان
👈تلاش يا راه توانگرشدن !
شخصى محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد تا چيزى درخواست كند.
شنيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: هر كه از ما بخواهد به او مى دهيم و هر كه بى نيازى پيشه كند خدايش بى نياز كند.
مرد بدون آنكه خواسته اش را اظهار كند، از محضر پيغمبر صلى الله عليه و آله بيرون آمد.
بار دوم نزد پيامبر گرامى آمد و بى پرسش برگشت .
تا سه بار چنين كرد.
روز سوم رفت و تيشه اى به عاريت گرفت ، بالاى كوه رفت و هيزم گرد آورد و در بازار به نيم صاع جو (تقريبا يك كيلو و نيم ) فروخت و آن را خود با خانواده اش خوردند
اين كار را ادامه داد تا توانست تبر بخرد،
سپس دو شتر جوان و يك برده هم خريد و توانگر شد.
بعد، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و به آن حضرت گزارش داد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: نگفتم هر كه از ما خواهشى كند به او مى دهيم و اگر بى نيازى پيشه كند، خدايش توانگر سازد!
📚داستانهاى بحارالانوار
#خواندنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕📔
💠#داستان
👈قناعت از ديدگاه سلمان فارسی
روزی سلمان، اباذر را به مهمانی دعوت كرد و اباذر نيز دعوت سلمان را قبول نمود و به خانه وی رفت.
هنگام صرف غذا سلمان چند تكه نان خشك را از كيسه بيرون آورد و آنها را تر كرد و جلوی اباذر گذاشت.
هر دو با هم مشغول ميل غذا شدند.
اباذر گفت: اگر اين نان نمك نيز داشت خوب بود.
سلمان برخاست و از منزل بيرون آمد و ظرف آب خود را در مقابل مقداری نمك گرو گذاشت و برای اباذر نمك آورد.
اباذر نمك را بر نان می پاشيد و هنگام خوردن می گفت: شكر و سپاس خدای را كه چنين صفت قناعت را به ما عنايت فرموده است.
سلمان گفت: اگر قناعت داشتيم، ظرف آبم به گرو نمی رفت.
#بحارالانوار، ج 22، ص 321
#خواندنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕📔
💠#داستان
👈بهلول عاقل یا دیوانه
روزي آدم منفعت طلبی، از بهلول سوال کرد: ای بُهلول عاقل من مطاع تجارت چه بخرم تا منافع زياد ببرم؟
بهلول جواب داد: آهن و پنبه.!
آن مرد رفت و به مقدار سرمایه اش آهن و پنبه خريد و انبار کرد.
اتفاقا پس از چند ماهي از فروش آنها سود فراوان برد.
باز روزي به بهلول بر خورد و گفت: ای بُهلول ديوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟
بهلول گفت: پياز بخر و هندوانه.!
پس از مدتی سوداگر به سراغ بهلول رفت گفت: بار اول كه از تو مشورت خواستم، گفتي آهن بخر و پنبه، چنان کردم و نفعي بردم.
ولي بار دوم چه پيشنهادي بود كردي؟ تمام پیازها و هندوانه ها خراب شد و تمام هستی ام به باد رفت.!
بهلول در جواب آن مرد گفت:
چون روز اول مرا بُهلول عاقل صدا زدی، من نیز بحکم عقل تو را راهنمایی کردم .
ولي بار دوم مرا بهلول ديوانه خواندی، حال به من بگو تو از دیوانه انتظار داری به عقل حکم کند؟
پس آنمرد از رفتار خود خجل گشت.!
#خواندنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕📔
💠#داستان
👈سی سال نماز قضا، به خاطر پرستش پُست
مردى سى سال نماز را در مسجد به جماعت مى خواند.
روزى ديد كسى جايش را گرفته است.
ابتدا ناراحت شد، بعد فهميد او در اين سى سال اين پست را مى پرستيده نه خدا را، لذا تمام سى سال نماز را قضا كرد
يادداشت هاى استاد مطهرى جلد2، ص129
#خواندنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕📔
18.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢#داستان تاجر تهرانی و امام رضا علیه السلام
👈فوق العاده زیبا و شنیدنی
🎙 استاد عالی
#امام_رضا
#شهادت_امام_رضا
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92 @khandehpak
💠#داستان به نقل از حضرت آيت الله ناصري رحمه الله
🔴 من این غذا را بخورم!!! 🔴
حقیقت برزخی برخی از غذاهای حرام چرک و خون است. هر چند در ظاهر خوش مزه است اما در باطن خون و کثافت است.
یکی از درباریان وقت، مرحوم میرزای قمی را دعوت گرفته بود.
موقعی که آقا به دربار رفته بودند، سفره غذا را پهن کرده بودند؛
مرحوم میرزا فرموده بودند: «من نميتوانم غذا بخورم».
صاحب مجلس گفته بود: «آقا! این سفره را برای شما انداختیم».
آقا فرموده بودند: «نه؛ من معذورم».
صاحب خانه اصرار کرده بود.
مرحوم ميرزاي قمي مقداری از غذاها را برداشته بودند فشار داده بودند. چکه چکه خون از آن بیرون ریخته بود. بعد فرموده بودند:
«من این غذا را بخورم؟!».
#خواندنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕📔
💠#داستان (ضربالمثل )
👈«همین آش است و همین کاسه» چیه؟
در زمان "نادرشاه" یکی از استانداران او به مردم خیلی ظلم میکرد و مالیاتهای فراوان از آن ها میگرفت،
مردم به تنگ آمده و شکایت او را نزد نادر بردند !
نادر پیغامی برای استاندار فرستاد ولی او همچنان به ظلم خود ادامه میداد،
وقتی خبر به نادر رسید، چون دوست نداشت کسی از فرمانش سرپیچی کند، همهی استانداران را به مرکز خواند، دستور داد استاندار ظالم را قطعه قطعه کنند و از او آشی تهیه کنند،
بعد آش را در کاسه ریختند و به هر استاندار یک کاسه دادند و نادر به آنها گفت :
"هر کس به مردم ظلم و تعدی کند، همین آش است و همین کاسه"
#خواندنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92💕💙💕📔
#یارسولالله
کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد
چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد
رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام
رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد.
#شهادت_رسول_اکرم
#خواندنی
🔵 کانال #داستان و #طنز حال خوش👇
https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
💠#داستان
👈شفای وصال شیرازی به برکت سرودن مثیه برای حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام
میرزا محمد شفیع شیرازی متخلص به وصال شیرازی متوفی سال 1262 ه . ق در شیراز از بزرگان شعرا و ادبا و عرفای عصر فتحعلی شاه قاجار بود .
علاوه بر مراتب علمی، به تمام خطوط هفت گانه (نسخ، نستعلیق، ثلث، رقاع، ریحان، تعلیق و شکسته) مهارتی به سزا داشته و کتابهای فراوانی نیز با خطوط مختلف نگاشته است .
از جمله، اینکه 67 قرآن به خط زیبای خود نوشته است . بر اثر نوشتن زیاد چشمش آب می آورد و به پزشک مراجعه می کند،
دکتر می گوید: من چشمت را درمان می کنم، به شرطی که دیگر با او نخوانی و خط ننویسی .
پس از معالجه و بهبودی چشم، دوباره شروع به خواندن و نوشتن می کند تا اینکه به کلی نابینا می شود .
سرانجام با حالت اضطرار متوسل به محمد صلی الله علیه و آله و آل او می شود .
شبی در عالم رؤیا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را در خواب می بیند،
حضرت به او می فرماید: چرا در مصائب حسین مرثیه نمی گویی تا خدای متعال چشمت را شفا دهد .
در همان حال حضرت فاطمه زهرا علیها السلام حاضر گردیده، می فرماید: وصال! اگر شعر مصیبت گفتی، اول از حسنم شروع کن; زیرا او خیلی مظلوم است.
صبح آن روز وصال شروع کرد دور خانه قدم زدن و دست به دیوار گرفتن و این شعر را سرودن:
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
نیمه دوم شعر را که گفت، ناگهان چشمانش روشن و بینا شد . آن گاه اضافه کرد:
خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت
دل را تهی زخون دل چند ساله کرد
زینب کشید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد
#شهادت_امام_حسن
#امام_حسن
#خواندنی
🔵 کانال #داستان و #طنز حال خوش👇
https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92