eitaa logo
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
1هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
5.9هزار ویدیو
419 فایل
❁﷽❁ 🌹وأن یَکادُالذینَ کفرولَیزلِقونَکَ بِأبصارِهِم لَمّاسَمِعوالذِکرَوَیَقولونَ إنَّهُ لَمجنونُ وَماهوَالاذِکرُللعالَمین🌹 . 🔹یه دورهمی #آخرالزمانی و #بهشتی همراه با خانواده منتظران❤ 🔹ارتباط🔻 @Sh2Barazandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال معصومانه کودک شیعه کودکانه کوچولوها بچه ها نوجوان نوجوانان
الهی! در شگفتم از آنکه کوه را می شکافد تا به معدن جواهر دست یابد، ولی خویش را نمی کاود تا به مخزن حقائق برسد سپاس خدایی را که بسیار مهربان و بسیار بخشاینده و نزدیکترین کس به من حتی از خودم است خدایا، حکمت قدم هایی را که برایم برمیداری بر من آشکار کن، تا درهایی را که بسویم می گشایی، ندانسته نبندم، و درهایی که به رویم میبندی، به اصرار نگشایم ما دو نفر اولین مخاطب نوشته هایمان هستیم و آمده ایم تا در میان همه دویدن ها و روزمرگی های زندگی، این وبلاگ پناهمان باشد و در سایه آن کمی درنگ، کمی تامل و کمی سکوت کنیم چرا که معتقدیم گاهی یک تلنگر کافیست و امیدواریم که خویش را در خویش زندانی نکنیم و پرواز را یاد بگیرم قبلا از آن که به اجبار پروازمان دهند... آدینه بخیر و ختم به ظهور ان شاءالله 🌹 ❁﷽❁ 📝دعوتنامه تقدیم به مولامون صاحب الزمان .عج. 🌤 با مطالب و.... ☀️ 📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798 پل ارتباطی @Sh2Barazandeh
ای شه منتظراز منتظران چهره مپوش که دگرجان به لب ازمحنت هجران آمد همه گویند که مفتاح فرج صبربود صبرنَتْوان که دگرعمربه پایان آمد آقاجان کجایی..!!
دوستان عزیز سلاااام آدینه تون شاد در کنار عزیزانتون امیدوارم امروز یکی از بهترین روزهای زندگیتان باشد پراز شادی و خیر و برکت🌹 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🍃✨💜✨💗✨💜✨🍃 🌹✨🍃 پيامبر صلى الله عليه و آله 🌻✨🍃 ای على خدمت به خانواده، كفاره گناهان كبيره و خاموش كننده خشم خداوند و مهريه حورالعين و زياد كننده حسنات و درجات است. ای علی خدمت نمیکند کسی به خانواده اش مگر صدیق یا شهید یا کسی که خدا خیر دنیا و آخرت را برای او می خواهد.🌻✨🍃 🎀✨🍃يا على خِدمَةُ العِيالِ كَفّارَةٌ لِلكَبائِرِ وَ تُطفى غَضَبَ الرَّبِّ، و َمُهُورُ الحُورِ العينِ، وَت َزيدُ فِى الحَسَناتِ وَ الدَّرَجاتِ يا عليّ لا يخدم العيال إلّا صدّيق أو شهيد أو رجل يريد اللَّه به خير الدّنيا و الآخرة🎀✨🍃   http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
#همسرانه @KhanevadehMontazeran همسران موفق، ناراحتی و عصبانیت خود را بدون فاصله گرفتن از همدیگر تجربه می کنند و وقتی مسئله و مشکل حل شد یکدیگر را می بخشند و گذشته ها را فراموش می کنند. از همه مهم تر و بالاتر، همسران موفق این توانایی را دارند که از سختی های گذشته درس بگیرند و هرچه بیشتر رشد کنند. http://eitaa.com/joinchat/1574109184Ce84bbdc135 ⚠️ #انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_و_شرعی_میباشد.
🔺شایعه/درآمد 1 میلیونی آستان قدس، بابت تکاندن خاک فرش حرم بر اموات❗️ ✅ این تبرک،رسمی قدیمی در مشهد است که بابتش هزینه دریافت نمی شود و جزو لیست خدمات رسمی آستان نیست! yon.ir/dfn11 🆘 @KhanevadehMontazeran
زن ها از عادی شدن از تکراری شدن از مثل روز اول نبودن می ترسند.😥 گاهی زن ها را مثل روز اول دوست بدارید. @KhanevadehMontazeran
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_هفتادم: به شهدا که می رسیدیم و می دیدم روی زمین جلوی مسجد
بسم الله الرحمن الرحیم : یک بار که بیدار شدم,احساس کردم نمی توانم نفس بکشم.سنگینی اتاق و هوای دم کرده اش داشت خفه ام می کرد.انگار دیوار ها به من فشار می آوردند.از جایم بلند شدم و آمدم بیرون .از کنار پیرزن که درست جلوی در اتاق خوابیده بود ,رد شدم.چندتا نفس عمیق کشیدم و احساس راحتی کردم.ترسیدم اگر همانجا جلوی اتاق ها بایستم این ها بیدار شده,بترسند.راه افتادم و قدم زنان به طرف در جنت آباد رفتم.همه جا تاریک بود و سوسوی ستارگان توی آسمان دردی را دوا نمی کرد و تا پنج,شش متر جلو تر پایم را بیشتر نمی توانستم ببینم.بسم اله و چهار قل از دهانم نمی افتاد.خواندن این ها آرامم می کرد.نرسیده به در فکر کردم اگر عراقی ها یا منافقین و شاید یک آدم عوضی جلویم سبز شود,من چه وسیله دفاعی دارم.اگر هیچ کدام از این ها هم نباشد,صدای سگ ها که چندان هم دور نبودند و به نظرم هر لحظه هم نزدیک تر می شدند]از ادامه راه منصرفم کرد.برگشتم توی اتاق.وقتی خواستم در را ببندم,صدای جیر جیر لولای در باعث شد زینب هانم از خواب بیدار شود.پرسید:چرا بلند شدی؟ گفتم:از خواب پریدم.دیگه خوابم نبرد. گفت:بگیر دراز بکش .خوابت ببره. گفتم:نمی تونم بخوابم.خوابم نمی بره.بعد ادامه دادم؛سگ ها داره صداشون نزدیک می شه.اگه حمله کنن چی کار کنیم با این جنازه ها. گفت:می خوای بریم دور بزنیم؟ گفتم:خوابت نمی یاد؟ گفت:نه. آمد که بلند شود,مریم خانم سرش را برگرداند و غرغر کنان گفت:بگیرید بخوابید.چقدر سر و صدا می کنید؟! زینب هم یواش گفت:تو بگیر بخواب.چه کار ما داری؟ بعد یا علی گفت و بلند شد.از اتاق بیرون رفتیم و شروع کردیم به گشت زنی.اولش فکر کردیم صدای سگ ها که نزدیک می شود,حتما تا چند دقیقه دیگر هم سر و کله خودشان پیدا می شود.توی ان تاریکی با دستپاچگی چشم چرخاندم,چیزی پیدا کنم تا با آن سگ ها را از خود برانم.ولی چیزی به چشمم نخورد.خوشبختانه بر خلاف تصورمان صداها کم کم دور شد و زینب گفت:بیا برگردیم. باز از کنار شهدا رد شدیم.بی اختار گفتم:السلام علیک یا ایها شهداء زینب به شوخی و با لهجه ایی که می خواست حروف عربی را مثل من تلفظ کند,گفت:علیکم السلام. گفتم:من به شهدا سلام دادم. گفت:اگر یکی از اینها جواب می داد ,چی کار می کردی؟ گفتم:هیچی .پا به فرار می گذاشتم. هر دو خندیدیم و به طرف اتاق راه افتادیم.زینب رفت سر جایش خوابید.به من هم گفت:بیا ,تو هم اینجا دراز بکش تا صبح نشده یه چرتی بزنیم. گفتم:نه من سر جام می شینم. با لین که این چند روز زینب خانم خیلی به دلم نشسته بود و دوستش داشتم ولی هم از خوابیدن روی ان موکت و هم از اینکه کنازر زینب که تا ان موقع کلی مرده شسته بود,اکراه داشتم.کمی که گذشت دیدم,زینب خانم خوابش سنکین شده ولی من هر چه با خودم کلنجار می روم,خوابم نمی برد.صدای انفجار از فاصله های دور و نزدیک به گوش می رسید و هزار تا فکر و خیال به ذهنم سرازیر می شد.برای فرار از آن ها به سرم زد دوباره بروم بیرون.این بار زینب متوجه بیرون رفتنم نشد. قبرستان بزرگ بود و بی در و دروازه.خیلی از دیوار های قدیمی دور تا دور آن ریخته بود و به راحتی می شد از روی ان پرید و وارد شد.در امتداد ساختمان غسالخانه جاده آسفالته ای بود که دو طرفش را درختکاری کرده بودند.توی ان تاریکی وقتی باد می وزید و شاخه های و برگ های درختان را تکان می داد,آن قسمت ترسناک تر و وهم الودتر می شد.قبل از این شب های زیادی را به خاطر فرار از گرما پشت بام خوابیده بودم.همیشه قبل از اینکه خوابم ببرد به دل اسمان نگاه می کردم.رنگ نقره ای ستاره ها توی آبی سرمه ای رنگ خیلی جلوه می کرد.آنقدر آسمان شهرم پر ستاره بود که گاه خوف به دلم می افتاد,آسمان زیر این بار سنگینی کند و ستاره هاد پایین بریزند.همیشه هم این شعر می می که توی حیاط خانه شان در بصره برای مان می خواند ,به ذهنم می آمد:ای ماه زیبا بابایم را ندیدی در راه ؟در حالی که تفنگی بر دوش داشت و به شکار می رفت. کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی ادامه دارد....... 📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران ⭕️ارسال فقط با لینک ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️ 📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
سلام خدمت خانم های عزیز ملکه های نازنین کانال بانوان منتظر↙️ @BanovaneMontazer داخل پی وی عزیزان پیشنهاد و درخواست داشتید کانالی هم برا آقایون داشته باشیم و توصیه ها و مطالبی هم برا اونا ارسال کنیم ان شاء الله بعد از این تو کانال خانواده منتظران این کار رو انجام میدیم کافیه شما این مطالب رو برا همسر یا خانواده و گروهها تون ارسال کنید👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798