#اختصاصی_پروفایل_حسینی
#ویژه_ولادت_منجی_بشریت(عج)
⬅️ از حکیمه خاتون دختر بزرگوار امام محمد تقی(ع) نقل شده: شبی امام حسن عسکری خادمشون رو نزد من فرستادن که اونجا افطار کنم. وقتی که ایشون رو دیدم فرمودن عمه امشب نزد ما افطار کن که شب نیمه شعبانه و خداوند حجت رو در این شب ظاهر میکنه. و او حجت خدا در روی زمینه.
⬅️ عرض کردم که مادرش کیه؟ فرمود: نرجس.
گفتم فداتون بشم! اما به خدا قسم در نرجس هیچ اثری از بارداری نیس!
⬅️ امام لبخندی زدند و فرمودن: همینه که براتون گفتم عمه جان. هنگام سپیدهدم صبح اثر بارداری بر نرجس ظاهر میشه. چون نرجس مثل مادر موسی(ع) هست که نشونی از فرزند داشتن در او دیده نمیشد و تا زمان ولادت موسی(ع) کسی از ولادتش خبر نداشت. چون جاسوسها همه جارو کنترل میکردن و به شدت اوضاع رو تحت کنترل داشتن.
⬅️ حکیمه گفت: وارد اتاق شدم و سلام کردم. نرجس گفت: ای سیده من، شب رو چطور گذروندید؟
حکیمه گفت: تو سیده خاندان منی. خدا امشب پسری بهت میده که در دنیا و آخرت آقاست.
نرجس حیا کرد و در گوشهای نشست.
♦️ حکیمه خاتون میگه: اون شب زودتر از همیشه به نمازشب مشغول شدم. نرجس همچنان در خواب راحت بود. بلند شد نمازش رو خوند و خوابید. دیدم هنوز خبری از فرزند نیست و طلوع خورشید هم نزدیکه.
♦️ اما کمی بعد ناگهان نرجس هراسناک از خواب بیدار شد. گفتم چیزی حس میکنی؟ گفت بله ای عمه. نرجس خاتون مضطرب بود. در آغوشش گرفتم تا آرومش کنم. امام حسن عسکری(ع) فرمود: سوره قدر را بر او بخوان.
♦️ مشغول خوندن سوره قدر شدم و طفل در شکم نرجس خاتون همراه با من سوره قدر رو میخوند و به من سلام کرد. و من ترسیدم. امام فرمود: نترس ای عمه! تعجب نکن. که خداوند در کودکی زبان ما را به حکمت باز کرده و در بزرگی حجت خود در زمین قرار میدهد.
⬅️ سخن حضرت تموم نشده بود که ناگهان نرجس از نظرم ناپدید شد. انگار پردهای بین من و او کشیده شده بود. فریاد زنان به طرف امام حسن عسکری(ع) دویدم. فرمود: برگرد عمه. او را در جای خود خواهی یافت.
⬅️ برگشتم و نرجس رو در نوری دیدم و حضرت صاحب الامر رو مشاهده کردم که به سجده افتاده و انگشتان سبابه خودش رو به طرف آسمون بلند کرده بود و مشغول ذکر خدا بود. او رو دیدم که پاک و پاکیزهاس و بر بازوی راستش نوشته: جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا.
⬅️ طفل در سجده به یگانگی خدا و پیامبری محمد(ص) اقرار کرد. و امامها رو یک به یک از امام علی(ع) تا پدر بزرگوارش حضرت عسکری(ع) نام برد.
⬅️ و فرمود: خدایا گامهایم را در قیام پرشکوه و آسمانیم برای برانداختن بیداد و ستم و استقرار کامل عدل و مهر در سراسر دنیا استوار ساز و به دست من زمین را از عدل و داد لبریز گردان!
⬅️ امام حسن عسکری فرمود: عمه جان پسرم را بیاور!
⬅️ آن وجود گرامی را نزد پدرش بردم. فرمود: پسرم سخن بگو!
مجلس تمام شد و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تو ماندهایم...
📚 شیخ صدوق، کتاب کمال الدین[به اختصار]