eitaa logo
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
1هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
5.9هزار ویدیو
419 فایل
❁﷽❁ 🌹وأن یَکادُالذینَ کفرولَیزلِقونَکَ بِأبصارِهِم لَمّاسَمِعوالذِکرَوَیَقولونَ إنَّهُ لَمجنونُ وَماهوَالاذِکرُللعالَمین🌹 . 🔹یه دورهمی #آخرالزمانی و #بهشتی همراه با خانواده منتظران❤ 🔹ارتباط🔻 @Sh2Barazandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_نوزدهم: بابا همان سال برایم چادری خریده بود.چادر کوردی ز
بسم الله الرحمن الرحیم : در این محله کارمندان نیروی دریایی و مهندسین شهرداری زندگی می کردند.خانه ها طوری کنار هم بودند که بینشان کوچه بن بستی شکل می گرفت و از آن به عنوان پارکینگ استفاده می کردند.در حیاط خانه ما هم بع این کوچه باز می شد.داخل حیاط,باغچه های مستطیلی شکلی قرار داشت که پر بود از درخت.راهرو های باریک سنگ فرش شده ,باغچه ها را از هم جدا می کرد.,غیر از این ها یک استخر بزرگ با دیواره های آبی هم بود.آخر حیاط,پشت درخت ها ,یک مرغ دانی بود که خانم بهروزی مرغ و جوجه هایش را در آن نگه داری می کرد و یک لانه کنار آن ,که برای سگ نگهبان ساخته شده بود. در گوشه دیگر ,دو اتاق بود که با راهروی باریکی از هم جدا می شدند.اتاق سمت چپی را خانم بهروزی انباری کرده بودو وسایل اضافی اش را آنجا می گذاشت.اتاق سمت راستی را که بزرگ تر بود ,به ما دادند.انتهای راهرو یک سکو بود که ما زیرش کپسول گاز و رویش اجاق سه شعله گذاشتیم.بابا هم قفسه چوبی ساخت و به دیوار آنجا کوبید تا وسایل آشپز خانه را در آن بگذاریم.توی اتاق کمد کوچک لباس بود و بوفه زیر رختخوابی .کف را هم زیلو انداختیم و دور تادور مخده _متکای بزرگ که به عنوان پشتی از آن استفاده می کردند._چیدیم.و در آخر ,مثل همیشه ,قاب عکس علما را به دیوار زدیم.عکس آیت الله بروجردی ,آیت الله حکیم و ....که بابا ارادت عجیبی به آن ها داشت . توی اتاق مقدس ترین چیز ها,یکی قرآن بود و دیگری همین عکس های روی دیوار که بابا یاد داده بود به آن ها احترام بگذاریم. بعد از سال ها در این خانه احساس راحتی و آرامش می کردیم.دیگر نه از صاحبخانه های بهانه گیر خبری بود و نه از شلوغی همسایه ها .مهندس و زنش آدم های خوبی بودندو کاری به کار ما نداشتند. انگار خانه ,خانه خودمان بود. ما بچه ها هم خیلی راحت بودیم.من بشتر از هر جای دیگر خانه حیاطش را دوست داشتم. بجه های دایی حسینی هم علاقه داشتند به خانه ما بیایند.برای آن ها هم این خانه جالب بود.اما دایی حسینی ملاحظه وضع ما را می کرد و نم گذاشت بچه ها زیاد پیش ما بمانند.ولی بابا با اصرار آن ها را نگه می داشت. ان وقت بود که جمع مان جمع می شد و در گوشه ای از حیاط ,بساط خاله بازی راه می انداختیم.بیشتر زندگی خودمان را بازی می کردیم.بعد هم سوار تاب هایی می شدیم که بابا به درخت ها بسته بود. بین درخت های حیاط ,درخت کناری بودکه خانم مهندس به آن علاقه خاصی داشت. او یکبار برایمان تعریف کرد که نیمه شبی وقتی از خواب بیدار شده ,توی این درخت نوری دیده است.خانم بهروزی با اینکه زن درس خواندهای بود,می گفت: ((یک آدم خوب توی این درخت زندگی می کند.))روی همین باورش ,دور درخت را شیار باریکی کنده بودو هر شب جمعه در آن آب می ریخت و دور تا دورش را شمع روشن می کرد.این کار او , غروب ها منظره قشنگی درست می کرد.هر وقت هم به مسافرت می رفت,چند بسته شمع به من می دادتا به جای او دور درخت کنار روشن کنم. ماه رمضان که خانه مهندس بودیم,اولین باری بود که روزه هایم را کامل می گرفتم.سال های قبلش ,گرسنه که می شدم ,یواشکی چیزی می خردم و روزه ام را می شکستم. آن سال خانم بهروزی به دا گفته بود: ((بگذارید افطار زهرا من بدهم.))او با اینکه در اتاقمان غذا می فرستاد, اصرار داشت به خانه شان بروم تا خودش از من پذیرایی کند.ولی بابا می گفت: ((اول توی خانه خودمان با خرما یا آب روزه ات را باز کن ,بعد برو.)) خانم بهروزی همیشه دم اذان,مناجات را که پخش می کردند,می گفت: ((برای من و بچه هایم دعا کن . دعا های تو مستجاب می شود.))بچه های خانم بهروزی به جز شهرام همه درس خوانده بودند و شغل های مهمی داشتند. شهرام منگول بود.با اینکه هفده ,هجده سال داشت ,اما حالت هایش خیلی بچه گانه بود. بار اول که او را دیدم,تعجب کردمچرا این شکلی است. ولی پسر بی آزار و مهربانی بود. هر کس به خانه شان می آمد,فورا خوراکی می آورد و به همه تعارف می کرد.اگر هم کسی نمی خورد ناراحت می شد و به مادرش شکایت می کرد. کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی ادامه دارد....... 📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران ⭕️ارسال فقط با لینک ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️ 📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
‌‌‌‌┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ #احکام #قسمت_نوزدهم ❗️نگاه به آرایش و زیورآلات خانوما 🌏☞→⁩ @KhanevadehMon
‌‌‌‌┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ 😳🤭😵‍💫😵سقط جنین 🌏☞→⁩ @KhanevadehMontazeran ❄️ ᪥ ⃟●═════᪥᪥᪥●⃟ ᪥ ⃟●᪥᪥᪥════●⃟᪥ التماس دعای فرج 🤝.