💚دلنوشته💚
⭕️ امشب مسجد بودم حاج آقا بعد نماز صحبت کرد، میگفت
+ یه دختر خانم کاغذی زیر جانماز من گذاشته که هم خوشحال شدم و هم خیلی سوختم!
دختر خانم نوشته بود
~ من ۱۳ ساله هستم، به عشق خانه خدا نماز میام، اما برخی در مسجد با من بدرفتاری میکنند.
⭕️ حاج آقا گفت
+ سن نوجوانی خیلی حساسه! و باید مراقب نوجوون ها مون باشیم. و با رفتارخوش باهاشون برخورد کنیم.
⭕️ بعد حاج آقا خاطره ای از خودش تعریف کرد که کوچیک بودم و تو مسجد بازی میکردیم، یکی اومد گفت
- حتما تو که اینقد شیطون هستی خط های روی ماشین ها هم کار خودته و گوش من رو پیچوند.
حاج آقا گفت
+ من تصمیم گرفتم دیگه مسجد نیام!
⭕️ برام سوال شد پس چطور حاج آقا الان روحانی مسجد شده😳😁
که ناگهان خودش گفت
+ البته بعدا یکی دیگه اومد سراغم رو گرفت و گفت : بیا تو مسجد مکبری کن
و من از اون موقع دیگه ول کن مسجد نشدم😂😁
به قلم #سید