امام حسین در فرازی از خطبههای عاشورا، بعد از اتمامِ حجّت به آنها که اهل تفکر اند، بخشی از خطبه را اختصاص میدهد به کسانی که با دیده، مطلبی را باور میکنند، فرمود: آیا این عبای پیغمبر نیست؟ آیا این شمشیر،شمشیر پیامبر نیست؟ آیا این عمامه، عمامهی پیغمبر نیست؟ همه تصدیق کردند!
پس چه شد که در کربلا سنتِ «عقل مردم به چشمانشان هست» هم کار نکرد؟
پاسخ روشن است. «يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ ۗ»
آنچه میگفتند را به دل نداشتند...
البته میتوانستند داشته باشند، اما «فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَىٰ عَلَى الْهُدَىٰ»
کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند...
حسین-علیهالسلام- که دید اینها میدانند، ولی خود را به نفهمی زدهاند، میدانند، ولی بند محکم گناه رهایشان نساخته، فرمود: «اگر به انصاف گرایش یافتید؛ سعادتمند خواهید شد. به تفکر و مشورت بنشینید تا از دستاورد خود به غم و پشیمانی گرفتار نشوید.»
و از جملهی حسین که فرمود «به تفکر و مشورت بنشینید» یاد جملهی پیامبرﷺ افتادم که فرموده بودند: «با یکی هفت قدم راه بروی از او تاثیر میگیری... حتی اگر با هم حرفی نزنید، مراقب رفیقهایت باش»
بیچاره کسی که همنشین او، صفاتِ عمرسعد را دارد و قرار است برای اینکه به قتال با حسین برود یا نرود چشمش به دهان او باشد!
بیچاره کسی که خود، عمر سعد است.
خدایا؛ « فُكَّنِي مِنْ شَدِّ وَثَاقِي» رها کن ما را از بند محکمگناه. از همنشین عمرسعدها بودن. از عمرسعد شدن...
ما را در این شدت گناهان، اسیر «يَا عُدَّتِى فِى شِدَّتِى» کن...
مارا همنشین توشههایی کن که در سختی دست میگیرند؛ همنشین عبّاسِبْنِ عَلی
آدم جلو اونی که دوسش داره
استرس میگیره برا حرف زدن؛
والا چه فرقی داره یه غریبه رو
مفرد خطاب کنی یا جمع ...
با لحن مداح تو با همه فرق داری. چون تو دورت شلوغ شد، خیلی شلوغ. ولی بازم منو تو گودال یادت نرفت :) با لحن مداح بایدم برات جون بدم مگه من چنتا امام حسین دارم؟
شروع دوباره ..
با لحن مداح تو با همه فرق داری. چون تو دورت شلوغ شد، خیلی شلوغ. ولی بازم منو تو گودال یادت نرفت :) ب
میگفت؛ زیارت عاشورا روخیلی خودمونی با سلام به امام حسین شروع میکنی، اونم به اینصورت که بهش میگی اَبا... میگی «أَبا» چون در حقت پدری کرده... که بماند چگونه، بماند نورش که تاریکیهایی رو شکافت و خونش که چه تحولی رو ایجاد کرد. بماند ماجرای قتلگاه. این پدر بودنه جلوتر از همه مطرح میشه. کلمه بعدیش عبد هست. اونم نه عبد یزید ها! عبد خدا.
سلام بر پدر عبد خدا.
ادامه داد گفت: حالا عبد خدا کیه؟معنای تحت لفظیش بندهست. ولی معنی عمیق تری داره. عبد اونیه که اراده از خودش نداشته باشه. یعنی خودشو خرج امام حسین کنه نه امام حسین رو خرج خودش. یعنی بگه چشم.
میگفت؛ اگه الان بهش میگیم «لطفی که تو کرده ای بمن، پدر و مادرم نکرد. ای مهربانتر از پدر و مادرم حسین» و یاد لطف هاش میفتیم و گریه میشیم، ببین وقتی عبد واقعی بشیم چه سایه لطف و پدری رو حس میکنیم... .خوشا به آن زمان. «اللّٰهُمَّ ارْزُقْنا».
#وصال