ازماعملچندانینخواستهاند.
مهمترازعملکردن
عملنکردناست...!
تقوایعنیعملگناهرامرتکبنشدن
همهمیپرسندچهکارکنیم؟
منمیگویمبگوییدچهکارنکنیم؟
وپاسخایناست:
#گناه نکنید
#آیتاللہبهجت(ره)
@KhateShohada_313
#دوست داشتن همانقدر که #لذت_بخش است، #رنج آفرین هم هست؛ #محبت همانقدر که #اندوه زدایی دارد، #اندوهزایی هم دارد. بعضی ها #عاشق عاشق شدنند، #نمیدانند چه #بلایایی بر سر #عاشق نازل میشود. یکی از #عقوبتهای #عاشقی #هجران است. امیرالمومنین(ع):" الهجران عقوبة العشق"
#رنج_عاشقی
@KhateShohada_313
شروع دوباره ..
ا🥀🌾🍁🥀🌾🍁🥀 ✺﷽ ✺ ا🌾🍁🥀🌾🍁🥀 ا🍁🥀🌾🍁🥀 ا🥀🌾🍁🥀 ا🌾🍁🥀
ا🥀🌾🍁🥀🌾🍁🥀 ✺﷽ ✺
ا🌾🍁🥀🌾🍁🥀
ا🍁🥀🌾🍁🥀
ا🥀🌾🍁🥀
ا🌾🍁🥀
ا🍁🥀
ا🥀
💟 #علمدار_عشق 💟
🔮داستان مدافعان حرم 🔮
قسمت 6️⃣3️⃣
به سمت مزار شهید هادی راه افتادیم
+ نرگسم گفتی چیز زیادی از شهید ابراهیم هادی نمیدونی
- اوهوم تقریباهیچی نمیدونم
+ شهید ابراهیم هادی
به
علمدار کمیل
شهرت داره
گمنام هستش
یه بار یکی از راویان جنگ تعریف میکرد
درمورد مرام ورزشکاری شهید هادی
صدای بلند گو دو کشتی گیر را برای برگزاری فینال مسابقات کشوری به تشک می خواند.
ابراهیم هادی با دوبنده ی ... .
محمود.ک با دوبنده ی ... .
از سوی تماشاچیا ابراهیم را می دیدم.
همه ی حدس ها بر این باور بود که ابراهیم هادی با یک ضربه فنی حریف را شکست خواهد داد.
ولی سرانجام ابراهیم شکست خورد.
در حین بازی انگار نه انگار، داد و بیداد مربی اش را می شنود.
با عصبانیت خودم را به ابراهیم رساندم و هر چه نق نق کردم با آرامی گوش می داد و دست آخر هم گفت: غصه نخور ولباس هایش را پوشید و رفت.
با مشت و لگد عقده هایم را بر در و دیوار ورزشگاه خالی کردم، خسته شدم نیم ساعتی نشستم تا آرام شدم و بعد از ورزشگاه زدم بیرون.
بیرون ورزشگاه محمود.ک حریف ابراهیم را دید که تعدادی از آشنایان و مادرش نیز دوره اش کرده بودند.
حریف ابراهیم بادیدن من صدایم کرد: ببخشید شما رفیق آقا ابراهیم هستید؟
با اعصبانیت گفتم : فرمایش .
گفت: آقا عجب رفیق با مرامی دارید، من قبل از مسابقه به آقا ابراهیم عرض کردم من شکی ندارم از شما می خورم ولی واقعا هوای ما را داشته باش . مادر و برادرم اون بالا نشسته اند و ما رو جلوی مادرمون خیلی ضایع نکن.
حریف ابراهیم زیر گریه زد و اینجوری ادامه داد: من تازه ازدواج کردم و به جایزه نقدی این مسابقه خیلی نیاز داشتم ... .
سرم رو پائین انداختم و رفتم .
یاد تمرین های سختی که ابراهیم در این مدت کشیده بود افتادم و به یاد لبخند اون پیرزن و اون جوون، خلاصه گریه ام گرفت.
عجب آدمیه ابراهیم... . این کلمه مرتضی برابر شد با رسیدنمون به یادمان شهید هادی
بازهم من گلاب ریختم و مرتضی شروع کرد به زمزمه این شعر
تنها کسانی شهید می شوند!
که شهید باشند...
.
باید قتلگاهی رقم زد؛
باید کشت!!
منیت را
تکبر را
دلبستگی را
غرور را
غفلت را
آرزوهای دراز را
حسد را
حرص را
ترس را
هوس را
شهوت را
حب_دنیا را...
.
باید از خود گذشت!
باید کشت نفس را...
.
شهادت درد دارد!
دردش کشتن لذت هاست...
.
به یاد قتلگاه کربلا...
به یاد قتلگاه شلمچه و طلاییه و فکه...
الهی،قتلگاهی...
باید کشته شویم،تا شهید شویم!!
بايد اقتدا كرد به ابراهيم_هادی
+ نرگس جان خانم
بلند شو عزیزم
بریم کتاب بخریم
بعد به سمت خونه حرکت کنیم
- باشه چشم
نزدیک یادمان شهدای مکه
یه واحد فرهنگی بود
با مرتضی وارد واحد فرهنگی شدیم
+ سلام بردار
خداقوت
ببخشید یه نسخه
کتاب سلام بر ابراهیم میخاستم
* سلام بله یه چند لحظه صبر کنید
بفرمایید اینم کتاب
+ خیلی ممنونم
این کارت
لطف کنید بکشید
* قابل نداره برادر
+ ممنونم اخوی
سوار ماشین شدیم
- دستت دردنکنه آقا
کتاب باز کردم
- إه مرتضی صفحه اول کتاب
یه شعر هست
+ بلند بخون لطفا
منم گوش بدم
- باشه چشم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام حضرت ساقی سلام ابراهیم
سلام کرده ز لفت جواب می خواهیم
سحررسید و نسیم آمد و شبم طی شده
به شوق باده ی تو ما هنوز در راهیم
تیر به دست بیا که دوباره بت شده ایم
طناب و دلو بیاور که در چاهیم
هزار مرتبه از خودگذشتی و رفتی
هزار مرتبه غرق خودیم و می کاهیم
تو از میانه عرش خدا به ما آگاهی
و ما که از سر غفلت ز خویش ناآگاهیم
تو مثل نور نشستی میان قلب همه
دمی نظر به رهت کن چون پر کاهیم
زبان ماکه به وصف تو لال می ماند
ببین که خیر سرم شاعریم و مداحیم
صدای صوت اذان تو ،هست مارابرد
وگرنه ما از سر شب غرق ناله و آهیم
تمام عمر جوانی ما تباهی شد
امیدوار به رحمت و عفو اللهیم
خداکند شامل شفاعتت شویم ابراهیم
سراینده اکبرشیخی
از روابط عمومی مجتمع صنایع شهید ابراهیم هادی
تا برسیم قزوین تقریبا نصف کتاب خوندم
رسیدیم قزوین
- دستت دردنکنه خیلی این دو روز به زحمت افتادی
+ وظیفه ام بود خانم گل
- میای بریم خونه ما؟
+ نه عزیزم تورو میرسونم خونه
از حاج بابا تشکر کنم
بعد میرم خونه
#ادامہ_دارد
🥀
🍁🥀
🌾🍁🥀
🥀🌾🍁🥀
🍁🥀🌾🍁🥀
🌾🍁🥀🌾🍁🥀
🥀🌾🍁🥀🌾🍁🥀
درست شب یلدا بود که ساک لباس های شهید حمید سیاهکالی به دست خانمش رسید ..
شبی غم انگیز ..
خیلی انار و هندوانه دوست داشت ..
#یادت_باشد...
@KhateShohada_313
چطوریه که واسه
یه دقیقه طولانی بودن امشب
این همه خوشحالیم و
دوستداریم دورهم جمع بشیم
ولی واسه تموم اون یه دقیقه هایی که
گناه کردیم و ظهور رو عقب انداختیم
اصلا هیچ حسی نداریم ؟!
حتی یادمون میره !
حتی برامون مهم نیست !
+ یه دقیقه بیشتر یاد امام زمانت باش ؛)
فکر کن امشب یه دقیقه بیشتر
اقا کجا تنهایی سر میکنه ...
#خونه_دلهاتون_گرم
@KhateShohada_313
یلدا فقط دور هم جمع شدن و خوردن و خندیدن نیست !
باید یک دقیقه بیشتر فکر کنیم به فلسفه ی این دور هم بودن ...
یک دقیقه بیشتر خدا رو شکر کنیم واسه نعمتاش ... واسه سلامتی مون !
یک دقیقه بیشتر دست دراز کنیم سمت درگاهشو بازم بشیم همون سائل پر روی همیشگی که بیشتر تر نعمت میخواد ! مرحمت میخواد ...
یک دقیقه بیشتر به یاد کسایی باشیم که خیلی سال پیش سرخی خونشون رو فدا کردن واسه مایی که تو امنیت و ارامش بشینیم و به سرخی انار یلدا ها چنگ بزنیم ...
یک دقیقه بیشتر ارزو کنیم یه شب جمعه ی بین الحرمین رو ...
یک دقیقه بیشتر بندگی کنیم !
یک دقیقه بیشتر راضی باشیم به رضای خدا !
و یک دقیقه بیشتر انتظار بکشیم
انتظار اون بابای خیمه نشین ...
اون غریب ترین حبیب ...
اون مخاطب یلدا ترین شبهای عالم ...
شب های انتظار !
و یک دقیقه بیشتر بگیم عجل لولیک الفرج رو ...
حتی یک دقیقه بیشتر زل بزنیم به خوشگلیای بیت به بیت حضرت حافظ و ته ته دلمون ارزو کنیم که کاش
یوسف گمگشته باز اید به کنعان ...
اصلا دلبرترین قسمت یلدا نشینی همینه که بدون نیت باز کنی دیوان حافظ و ببینی خودش چی میگه !
که موضوعی تو ذهنت در نظر نگیری و منتظر بشی خودش واست نیت کنه :)
که از خدا میخوام به واسطه ی قرانی که از بر بود
واستون چیزای خوب خوب بخواد !
الهی
الهی
الهی
جمعتون همیشه جمع و
قندون لباتون پر از قند و
خونه ی دلاتون همیشه گرم و
یلداتون خوش :)
@KhateShohada_313