🌹 #طرح_روزانه_انس_با_قرآن🌹
👈هر روز یک صفحه از قران کریم براے سلامتے امام زمان( عجل الله )، هدیه به روح امام و شهدا و جمیع رفتگان و آمرزش گناهان و شفاے مریضان
#حاقه_567
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@KhatmeNoor
#کانال_قرائات_تجوید_حفظ_تفسیر
┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
#متن_ترجمه #صفحه_567 سوره مبارکه #حاقه
#سوره_69
#جزء_29
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@KhatmeNoor
#کانال_قرائات_تجوید_حفظ_تفسیر
┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
AUD-20210628-WA0021.mp3
4.22M
#ترتیل #صفحه_567 سوره مبارکه #حاقه
#سوره_69
#جزء_29
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@KhatmeNoor
#کانال_قرائات_تجوید_حفظ_تفسیر
┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
AUD-20210621-WA0007.
4.14M
#صوت_تفسیر #صفحه_567 سوره مبارکه #حاقه بخش اول
#سوره_69
#جزء_29
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@KhatmeNoor
#کانال_قرائات_تجوید_حفظ_تفسیر
┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
AUD-20210621-WA0008.
3.02M
#صوت_تفسیر #صفحه_567 سوره مبارکه #حاقه بخش دوم
#سوره_69
#جزء_29
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@KhatmeNoor
#کانال_قرائات_تجوید_حفظ_تفسیر
┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
#دقایقی_با_شهدا
بنام خدا
شهیدامروز شهیده نجمه قاسم پور ،دختری که شهادتش راازامام رضا ع گرفت...
شهیده نجمه قاسم پور صادقی
تولد: 11 اسفند 1357. شیراز
شهادت: 24 فروردین 1387. شیراز
از شهدای حادثه بمب گذاری حسینیه سید الشهداء شیراز
عفاف و حیا
اگر کل زندگی نجمه را مرور کنیم، بارزترین ویژگی او حجاب و حیا و عفاف اوست. این ویژگی در او، از زمان کودکی تا شهادت، مشهود بود.
بعد از انفجار، دکتر بالای سرش رفت. آن پزشک نقل می کند: بالای سرش رفتم در حالی که رمق نداشت؛ همین که متوجه نامحرم شد، چادرش را دور خودش جمع کرد و روی صورتش کشید…
این اولین و آخرین حرکت نجمه بعد از انفجار بود…
کد 82
دوستان شهید: نجمه با کد 82 در انتظامات کانون(رهپویان وصال) فعالیت می کرد. چیزی که همیشه از او به خاطر دارم، صفای درون و خوش رویی و خوش برخوردی او بود. اگر برای اولین بار با او صحبت می کردی، انگار که سال هاست تو را می شناسد. تو را حسابی تحویل می گرفت و انرژی مثبت می داد.
همیشه دائم الوضو بود. یک بار ازش پرسیدم چرا اصرار داری که همیشه وضو داشته باشی؟ می گفت: وضو یک آرامش خاص به آدم می ده. این آرامش را می شد از وجود نجمه لمس کرد. آرامش خاصی داشت و لبخند ملیحی که خستگی بچه های انتظامات را از تن بیرون می کرد.
لبش همیشه خندان بود و از هیچ کس ناراحت نمی شد. مصداق بارز سخن آن عارف بزرگوار بود که می گفت: مرنجان و مرنج.
نماز اول وقت
نجمه اغلب می گفت: زندگی را نه بر تخت پادشاهی، بلکه در نمازهای عاشقانه و عارفانه باید جستجو کرد.
نجمه سحرخیز بود. بیشتر اوقات، نماز شب می خواند.
همیشه سعی داشت نمازش را اول وقت بخواند؛ می گفت: نماز، اول وقتش خوبه. عادت کرده بودیم نجمه را ده دقیقه قبل از اذان سر سجاده ببینیم. بعد از نماز صبح، سجده های طولانی داشت.
غیبت ممنوع
نجمه خیلی نسبت به غیبت کردن، حساس بود. هر وقت می دید کسی داره پشت سر کسی غیبت می کنه، عصبانی می شد و بحث را عوض می کرد. گاهی با شوخی کردن، جو را طوری جمع و جور می کرد که به کسی برنخورد. بسیاری از اقوام و آشناها با اخلاق نجمه آشنا بودند و جلوی او غیبت نمی کردند.
بی تعلقی
نجمه همه را دوست داشت اما به چیزی دلبستگی نداشت و از تعلق، آزاد بود. این بی تعلقی و آزاد بودن، آرامشی را برایش آورده بود که نجمه را دوست داشتنی تر کرده بود.
دفترچه درددل
نجمه یک دفترچه داشت که داخل آن پر از درد دل با خدا بود… علاوه بر این، دفتر حساب و کتاب اعمالش نیز بود. همیشه این دفتر را در کیفش داشت. یک بار به من گفت: یک دفتر درست کن و بعضی چیزها را داخل آن بنویس، تا بعد از مدتی بفهمی اشتباهت چیست و آن را ترک کنی.
این دفترچه تا شب 24 فروردین و لحظه انفجار با نجمه بود. اما بعد از انفجار، هیچ ردی از این دفترچه باقی نماند! …
لحظه عروج
حدود ساعت 21:15 دقیقه بود که سخنرانی حاج آقا انجوی، تمام شد و مجلس برای مداحی آماده شد.
خیلی ها این نوا را از یاد نبرده اند:
به مشبک ضریحت، دلم گره خورده…. به خدا قسم این گدا رو ولش کنی مرده…
بی تو ای صاحب زمان…. بیقرارم هر زمان…. از غم هجر تو من دل خسته ام….همچو مرغی بال و پر بشکسته ام…. کی شود آیی…. اینجا بود که صدای انفجار، مجلس را به هم ریخت…
نجمه بعد خوردن ترکش به سرش و در حالی که دیگر رمقی نداشت، به زمین افتاد. فردا صبح حوالی ساعت 8 یکی از بچه ها اعلام کرد: نجمه، آسمانی شد…
نهمین مزار
سه یا چهار روز مانده به واقعه، نجمه خواب دیده بود که فردی در دارالرحمه، هشت قبر و مزار را به او نشان می دهد و می گوید قبر نهم خالی است. در نهمین مزار از مزار شهدای کانون، او را به خاک سپردند.
شهیدان زنده اند
خواهر شهید: بعد از شهادت نجمه تصمیم گرفتیم مادرم را به کربلا ببریم. چون نجمه همیشه در کنار مادر بود و نبودنش برای مادرم خیلی سخت بود.
روز اول قرار شد استراحت کنیم و ساعت دو نیمه شب به حرم برویم. خیلی خسته بودم. به بچه ها گفتم شما بروید من خودم میام. خواب دیدم در می زنند. در عالم رؤیا در را باز کردم. با تعجب دیدم نجمه پشت در ایستاده؛ با همان چادر سفیدش که برای نماز استفاده می کرد. با چهره ای زیبا و نورانی به من نگاه کرد و گفت: مگر نمیای بریم حرم؟ ساعت از دو گذشت. من با حالت تعجب نگاهش می کردم. گفتم مگه شما شهید نشدی؟… نجمه فقط لبخند می زد… گفت: زودتر برویم. همه رفتند حرم. فقط من و شما ماندیم…
در این سفر احساس می کردم نجمه در کنار ماست. او به زیارت آمده بود و حضورش را کنارمان حس می کردیم.
منبع: کد 82، گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
👆دفتری داشت که توی آن درد دل هایش را با خدا و امام زمان می نوشت..
اگر دلش از کسی می گرفت توی اون دفتر می نوشت..
اگر حاجتی داشت جایش همان جا بود..
اگر اشتباهی می کرد توی همان دفتر به خدا قول می داد که تکرار نکند..
اصلا این دفتر سر خاصی داشت..
🌷به من گفته بود که چنین دفتری برای خودت درست کن..
این دفتر همیشه با او بود..
همیشه توی کیفش بود..
💐شب انفجار به دنبال وسایلش می گشتم.. نتوانستم دفتر را پیدا کنم.. گفتم شاید توی خونه گذاشته ..
بعد ها از خانواده اش جویای این دفتر شدم.. فهمیدم که همان شب دفتر توی کیفش بوده
و این دفتر هم مثل خودش آسمانی شده و روی زمین ردش را نمی توان پیدا کرد..
🍃اصلا نجمه عجیب خالص بود و خداوند دفترچه درد دل هایش را هم خرید.. .و نگذاشت دست ما زمینی ها بیفتد..
مگر ما قدر دان چه بوده ایم که حالا قدر نوشته هایش را بدانیم؟؟؟
#شهیده_نجمه_قاسمپور
#انفجار_24فروردین87
#شهدای_رهپویان_وصال