هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
شب جمعه است و دلم باز تو را ميخواند
كربلا،حسرت شش گوشه،
مرا كشت حسين ...
#شب_جمعه
#دلتنگ
#کربلا
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
دیدن کربلا چشم نمی خواهد، دل می خواهد. آنجا باید دلت را بینا کنی و التماس کنی که ببیند. این شب جمعه همراه خواهرش باش، روی تل زینبیه بایست و ببین:
گویا هنوز باور زینب نمی شود بر سینه امام...
بماند بقیه اش😔
#شبهای_جمعه
#امان_از_دل_زینب😭
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
خودکـارهاے اکلیلی ام
صف کشیـده اند، صبح زود
از هر رنگ داوطلـب داریم!!
چه خبـر هست امــروز؟!
رنگـهای تیــره داشتند
استرسـی مرموز
رنگـهای شــاد اما
فیگـور و اشـارَت هاے ابرو!...
انتظـــار پایان می رسـد
به اِذن انگشـت هاے من!
ترکیب سبـز، زرد و آبی فیـروزه ای
اشاره میروم، لطفا یک قدم جلو!
هر سه رنگ دسـت هم را مـیگیرند
و می پرند به هوا
رنگـهای دیگر اما هیچ نمی گویند
جز خـوش به سعادتــتان!...
حالا نوبـت من است؛
به گـــوش باشید
رنگهاے منتخـب، رنگهای زیبا!
قصـد دارم در دل کاغـذ
سور و سات جشـــن کنم برپـا،
باید سنگ تمــام گذاشت!
قصد دارم قلــــم کوبان
نوید روزهاے خــوش را بدهم،
همیشگی ترین بهــار!
با آوردنِ نام بهـــار
نگاهم می افتد به سبز باوقــار!
لبخند میزنم بِسـم ا..
سمت راست، آن بالاے بالا
می کشم یک چراغ راهنـما...
که سه چراغ دارد،
دو تا خاموش و یکـی روشن
سبز است این چـراغ!
رنگ زرد ندارد آرام و قـرار
فرمان می دهم مساحت کاغذ را
بـرات شد یک آن به دلـم،
گُل نرگــس باران کن، همین الان!
آبی فیروزه اے همچنان آرام
ایستاده بود یکجا و جانـم به فدا
گفتم کار، کار خودت هست!
برو و بکش یک گُنبــد زیبــا...
کران به کران آسمــان را
نقش ببند در جمکــران!...
نقاشی من به رو به اتمام بود اما...
هنوز یک چیز کم داشت
آخ مـن! مـن! مـن!
من کجاے این نقاشی بودم، کجا؟
رو سیـاه بودم بدجور رو سیـاه...
ناگهان دستـ ها لرزید
و اشکـها از گوشه ے چشم روان!...
قطـره اشکی نقش بست بر کاغذ
این همان منــم نکند؟ هان؟
آغشتــه به آب توبه... پاکِ پاک...
اللهُم عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
را میزنم امضـــــــــاء...
نقاشیـم آماده است
خوش آمـدید بهترینـم، آقــــا!
#دلمنوایاناالمهدیمیخواد
#امامزمان
#نیمهشعبان
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
امروز، عجب روزی بود! همه غافلگیر شدیم. ما در خانه بودیم. پدر خواب بود، مادر در آشپزخانه مشغول پختوپز و من و خواهر کوچکم سر کنترل تلویزیون جرّ و بحث میکردیم!
که ناگهان آن صدای عجیب و دلنشین در خانه پیچید، آیه ای از قرآن. به خیال اینکه شاید صدا از بیرون آمده، پنجره را باز کردم و دیدم که صدا در خیابان نیز به وضوح می آید.
صدایت آشنا و پررنج بود؛ پدرم بی درنگ از خواب پرید، مادرم با کفـگیر، به زمین تکیه داده بود، من و خواهرم کنترل را به کناری پرت کردیم و سراپا گوش شدیم، اصلاً مجری تلویزیون و مهمانان آن هم از جای خود بلند شده بودند و با دهانی باز و چشمانی متعجب، آسمان را ورانداز می کردند.
و تو خود را معرفی کردی:
« ای اهل عالم! من بقیهالله و حجت و جانشین خداوند روی زمینم...»
باورمان نمیشد. آنجا بود که گل از گلمان شکفت و زیر لب سلام دادیم: «السلام علیک یا بقیهالله فی ارضه»
بعد با طنین محمدیات ما را خواستی:
«...در حقّ ما از خدا بترسید و ما را خوار نسازید، یاریمان کنید که خداوند شما را یاری کند. امروز از هر مسلمانی یاری می طلبم.»
وصف نشدنیست. در پوست خود نمی گنجیدیم. پدرم همان پایین تخت به سجده شکر افتاد. مادرم سرش روی زانو بود و هایهای گریه می کرد و من و خواهرم به خیابان دویدیم!
خودت دیدی که کوچه و خیابان غلغله بود!
مردم مثل مورچه هایی که خانههاشان اسیر سیلاب شده بیرون میریختند، یکی دکمه پیراهنش را بین راه میبست، دیگری گره روسریاش را میان کوچه محکم میکرد، عده ای زیر بغل پیرزنی ناراحت را که پایه عصایش بهخاطر عجله شکسته بود گرفته بودند و دیدی آن کودکی که به عشق تو کفشهای پدرش را با عجله پوشیده بود و هی می افتاد!
مردمی که روزی از سلام کردن به یکدیگر اکراه داشتند، خندان به هم تبریک می گفتند. قنادی رایگان شیرینی پخش میکرد و دم گلفروشی سر خیابان، مردم صف بسته بودند برای خرید گل ولو یک شاخه برای تهنیت به گل نرگس!
ماشینها بوقزنان و بانوان کِـلکشان و گلاب پاشان، پشت سر جمعیت عظیمی از جوانان به راه افتادند. جوانانی که دست می افشاندند و با شور میخواندند:
«صلّ علی محمد *** حضرت مهدی آمد»
خیلی از نگاهها به ویترین یک تلویزیون فروشی در آن سوی خیابان دوخته شده بود تا اولین تصویر جمال زیبایت، مخابره جهانی شود. نذر 313 صلوات کردم مبادا اجنبی چشم زخمت بزند. وقتی چهره دلربایت به قاب تلویزیون آمد، شیشه مغازه غرق بوسه شد. یکی بلندبلند صلوات میفرستاد، دیگری قسم میخورد که تو را قبلاً در محلهشان دیده وخیلیها اشکهایشان را با آستین پاک میکردند تا یک دل سیر تماشایت کنند.
در این مدت که علائم پیش از ظهور یکی پس از دیگری نمایان میشد، دل شیعیانت مثل سیروسرکه می جوشید اما کسی فکر نمیکرد به این زودیها ببـیندت.
راست گفت جدّت رسول خدا که فرمود:« مَثَل ظهور مهدی(عج)، مَثَل برپایی قیامت است. مهدی(عج) نمی آيدمگرناگهاني." قسم می خورم این اثرِ دعای توست که تاکنون ما زیر عَلَمت مانده ایم."
#سلام_امام_زمانم
#کاش_زودتر_برسی😔😭
#دلم_نوای_انا_المهدی_میخواد
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
ما در راه ماندگانِ امام ندیده،
بی ظهورت دست و پایمان را گم میکنیم.
بغضِ ما آخرالزمانی ها را فقط خدا میفهمد، وقتی
روایت های زمان حیات پدران طاهرت را میخوانیم
که رسول خدا(ص) را دیدم که ...
علی ابن ابی طالب در رکوع بود که ...
صدای دختر رسول خدا از پشت پردهی
مسجد النبی به خطبه بلند بود که ...
حسن ابن علی پرسید: در این شهر غریبی؟ که ...
ما از آن نامسلمان های به ظاهر مسلمان،
که خون به جگرِ پدرهایتان میکردند
خیلی کمتریم که نمیبینیمت؟
ما بی تو در این برهوتِ دنیا
غریبیم و بغض دار ... بیا ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#هذا_یوم_الجمعه
#دلتنگتم_آقا
#یامهدے
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
بعضی ماه ها را هم خدا گذاشته
انگار که بهانه ای باشند برای عمل به
بعضی حرفهای خودش ...!
که توی قرآنِ خودش بگوید:
فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ...(مزمل/۲۰)
بعد ما نافرمانی کنیم و نخوانیم
بعد خودش یک ماه را قرار دهد
بگوید خواندن هر آیه توی این ماه
برابراست با خواندن کل قرآن
آن هـم مـاه نـزول قـرآن ...
که بلکه آدم به خودش بیاید و بفهمـد که
ثانیـه به ثانیـه این مـاه را بـایـد سـر بکشد
بـرای آشتـی با قـرآن ...
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
فرض بگیریم در استخری پر از الماس رها شدیم و تنها سی دقیقه فرصت داریم هرآنچه از این جواهر گرانبها را میتوانیم جمع کنیم؟
آیا از ثانیه ثانیه و الماس الماسش دریغ میکنیم؟
شده در میان دهانمان، آغوشمان و دامنمان هر چقدر مقدور باشد گرد خواهیم آورد و باز پس از آنکه از استخر به در شدیم و گفتند فرصت تمام است به الماس های روان پیش چشمانمان که نتوانسته ایم بدستشان بیاوریم با حسرت خواهیم نگریست....
لحظه لحظه رمضان چنین است!
قدر بدانیم و چونان مؤمنی زیرک برایش کیسه بدوزیم.
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
استادمون میگفت :
| روزه ےِ بے نشاط روزه نیست !
روزه اے خوبه ڪه نشاط داشته باشے باهاش ... |
ڪسالت واگیر داره ...
هیچوقت سعے نڪنیم بے حالے و ڪسالتمون رو نشون بدیم ڪه به دیگرانَم انرژی منفے وارد ڪنیم !
ماهِ رمضونِ هر سال
تڪرارے نشدنے ترین اتفاق عمرِ هر ڪسیه !
خدا تو این ماه
سفره ے فضل و ببخشش رو تو گُستره ےِ عالم پهن ڪرده و میگه | هَل مِن سائلٍ فاعطیه ؟ |
هست سائلے تا بهش بدم ؟!!
چه نشاطے فوق تصور تر این ڪه خدا به بنده ش بگه | تو فقط بخواه |
آدم دوست داره
تو لحظه هاےِ این ماه زندگے ڪُنه و تو ثانیه هاش نفس بزنه هر نفسِ روزه دار عبادت محسوب میشه !
هر نفسِ بنده رو
خدا خودش میخره ❤️
واقعا چے قشنگ تر از این ڪه خدا خریدارِ بنده میشه ؟
میگم :
تو این ثانیه ها
بے حالے ناشڪرے محضِ !!
ببین خدا
با همه خداییش
درِ همه ےِ عنایتاش این ماه یجورِ دیگه بازِ !!
برا هیچ گناهڪارے درِ رحمتش بسته نیست ...
راستش به این فڪر میڪنم تو این روزا یڪی بیاد و تو دستش ڪلے هدیه باشه برا من و بگه :
این یه گوششِ
هر روز هست هر لحظه هست !
بعد من چجورے ذوق میڪنم ؟
حالا این ماه خدا هر ثانیه ش رو داره چیزے مافوقِ تصور میذاره تو بغلمون ❤️
این ماه رو
با نشاط بگذرونیم !
جلوه ےِ زیبا بشیم تو بندگےِ خدا ❤️
.
.
#بانو_طلبه
✍ #رحمتنژاد
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
آن لحظه ی قشنگ دم افطار،
آن وقتی که اجازه صادر می شود
و من به خیال اینکه شاخ غول شکستهام
پیروزمندانه خرما را میبرم دم دهان و
زیر لب میگویم: اللهم لک صمنا ...
و قبول کن از ما ...
همانوقت یک قطره گرم و شور،
شرمسارانه از گوشهی چشمم می بارد
به یاد آنهایی که پاره ی جگر دادند و گفتند:
و "قبول کن از ما این اندک را" ...
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ ...(جوشن کبیر)
با هر هزار نام زیبایت صدایت می کنم ...
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ
يَا صَرِيخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ (جوشن کبیر)
دارم یاد می گیرم فقط
پیش تـو حرف هایم را بزنم ...!
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
يَا نُوراً لَيْسَ كَمِثْلِهِ نُورٌ (جوشن کبیر)
گلهای باغچه هم
با نام تـو قد می کشند ....
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
يَا غَافِرَ الْمُذْنِبِينَ ...(جوشن کبیر)
دلی که بخشیده میشود
خیلی خیلی سـاده تر میبخشد!
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
يَا مَنْ أَضْحَكَ وَ أَبْكَي ...(جوشن کبیر)
وقتی اشک هایم جاری می شود
حس می کنم داری لبخند می زنی!
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
بند بند دعایجوشنکبیرفقطیهچیزیوبهمگوشزدکرد
اینکهظلمتُنفسۍ
چقدرباوجودهمچینمعشوقیبہخودمـ بدکردمـ
#الهی_العفو
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
ده مرتبہ کم است...
باید تا قیامت داد زد:بِحُسینِ بّنِ عَلے...
#جانم_ارباب_حسین_علیه_السلام
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
از اعمال شب نوزدهم یکی
این است که صد مرتبه بگویی :
"اللهم العن قتلة امیرالمؤمنین"
و هر بار به این فکر کنی
که مگر بابای ما را چند نفر کشتند؟
#حیدر
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ
بـرای مـا
مبارک آن شبی است
که قـرآن پـاییـن آمـد
و برای بعضی
آن روز مبـارک اسـت
که قـرآن بر نیزه ها بالا رفت ...
إِنَّ هَذَا يَوْمٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ بَنُو أُمَيَّهَ ...
#شب_قدر
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
امشب فقط برای این گریه میکنم
که میشد آن مرد کلمات بیشتری بگوید
اگر ضربت نخورده بود ...
میخواهم فقط برای کلماتی گریه کنم
که می شد از او مانده باشد، اما نماند ...
من خودخواهم
گریه هم که می کنم،
برای لذت هایی است که از دست دادهام
#حـیـدر
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
دلتنگی های مولا با چاه
یک عمر است سینه ی زمین را سوزانده...
نگاه کن زمین چه حرارتی دارد... یک روز خورشید سرد میشود و زمین غصه های تو را فریاد میزند... وَ إِذَا الأَرضُ مُدَّت... آه مولا همیشه درون چاه نمی ماند... آه آه آه از اشک های غریبانه ی علی در دل شب ها...
#شب_یتیمی
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
دوخطروضه
اَصبَغ بن نُباته ﻣﯿﮕﻪ : ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺁﻗﺎﻡ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ ، ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯼ ﻛﺎﺵ ﻛﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ، ﯾﻪ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺯﺭﺩﯼ ﺑﻪ ﺳﺮِ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﺒﻮﺩ ، ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺯﺭﺩﺗﺮﻩ ﯾﺎ ﺻﻮﺭﺕ ﻋﻠﯽ ...
ﺭﺍﺣﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﺎﺑﺎﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﻛﺮﺩﻥ ...
آه...
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺳِﻤﺎﺟﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ، ﻫﺮ ﭼﯽ ﮔﻔﺘﻦ : ﻫﻤﺘﻮﻥ ﺑﺮﯾﺪ ، ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﻟﻤﻼﻗﺎته ، ﺩﯾﺪﻥ اَصبَغ بن نُباته ، ﭘﺸﺖِ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ، ﺯﺍﻧﻮﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ، ﻧﻤیرﻩ ، ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ : اَصبَغ ﻣﮕﻪ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﺑﺮید"
ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ، ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ ﺟﺎﻣﻮﻧﺪﻩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ، ﭘﺎﻫﺎﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻨﻮ ﻧﻤﯽ ﻛﺸﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﻡ ، ﻣﻦ ﺑمولامو ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ .... ﺗﺎ ﻋﻠﯽ ﺭﻭ ﻧﺒﯿﻨﻢ ﺩِﻟﻢ ﺁﺭﻭﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ ...
ﺍﺟﺎﺯﻩ ﮔﺮﻓﺖن ﺑﺮﺍ اَصبَغ ، اَصبَغ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﻪ ﻋﯿﺎﺩﺕ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ، ﺍﻣﺸﺐ ﻋﺮﺿﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﺳﻤﺎﺟﺖ ﻛﻨﯿﺪ ، ﺩﺭُ ﺑﻪ ﺭﻭﺗﻮﻥ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻦ ، ﺟﻤﻠۀ ﺷﻬﺪﺍ ﺭﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻜﻨﯿﻢ ، ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ، ﺟﻮﺍﺑﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ...*
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩَﺭ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ... ﺁﻗﺎﻡ ﺁﻗﺎﻡ
ﺗﺎ ﺑِﺒﯿﻨﻢ ﺭﻭﯼِ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ... ﺁﻗﺎﻡ ﺁﻗﺎﻡ
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
[ استاد پناهیان گفت امشب جوشن ڪبیر بخوانید ]
به چرایے اش ڪه فڪر ڪردم
به این رسیدیم ڪه ؛
[ عبد ] باید بشناسد عجب مولایے دارد !
با حالِ نزار گفتم ورق بزنم و احوالِ دلم را پیدا ڪنم
باز ڪردم و آمد : [ یا حبیب التوابین ]
جانم فدا تو مولایے ڪه
سیاه روےِ گنهڪارے را ، ڪه هیچ جا براےِ رفتن ندارد
[ پناه میشوے ]
چه ڪریمانه بنده ےِ فرارے را
میخرے براےِ خودت !
.
.
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
امام خميني(ره):
"مساجد بايد مجتمع بشود از جوانها، اگر ما بفهميم كه اين اجتماعات چه فوائدي دارد و اگر بفهميم كه اجتماعاتي كه اسلام براي ما دستور داده و فراهم كرده است،چه مسائل سياسي را حل ميكند،چه گرفتاري ها را حل ميكند،اين طور بي حال نبوديم كه مساجدمان مركز بشود براي چند پيرزن و پيرمرد."
صحيفه امام ج ۱۳
همونجوری که صفای هر خانواده و محله و مسجدی به بزرگترها و ریش سفیدهاشه، اما اینکه خانه ی خدا تحت حکومت عزیزان نمازگزاری قرار بگیره، که جنبیدن و تکان خوردن و اصلا وجود خارجی داشتن کودکان، رو باعث عدم قبولی نماز میدونن، این صحیح نیست. چند تا مسجد سراغ دارید که هنوز کودک و جوان و نوجوان داخلش باشه حتی به مقدار کم؟؟
چند تا مسجد باقی مونده که بچه ها بدون ترس از دعوای بزرگترها، با شور و شوق داخلش رفت و آمد کنن.
اینکه باید حضور کودکان موجب اختلال در نماز بزرگترها نشه حرف و حق مسلّم هر نمازگزاریه، قبول دارم که نباید با بی خیالی نظم و آرامش فریضه واجب رو بهم زد، اما کجای اسلام داریم مادر بچه دار نباید بیاد مسجد، خودتون بچه کوچیک نداشتید؟ با ملائک قولنامه نوشتید و سند زدید مسجد رو بنام خودتون؟ مادر بچه دار دل نداره؟ کجای اسلام داریم بچه اگر صداش دراومد، نمازجماعت اون شب مومنین قبول نیست؟ کجای اسلام داریم، اگر بچه توی مسجد شلوغ کرد باید دعواش کرد یا اشکشو درآورد؟ کجای اسلام داریم مسجد فقط محل عبادته، البته که عبادت باید در آرامش باشه، اما اسمش جماعته!!! یعنی اتاق خواب منزلتون نیست که توش پرنده پر نزنه! هیئت و مسجدی که داخلش کوچیکترها بازی و شادی نکنن، امیدی به ادامه ی نسل اهل جماعت توی اون محل هست؟ دیگه بعدا که بزرگ شدن و رفتن سراغ فضاهای دیگه، پاشون رو میذارن توی مسجد؟؟؟
اونوقت از توی پارک و قهوه خونه باید بری جمعشون کنی.
کجای اسلام اومده داخل مسجد هرکس جای نشستنش باید سرقفلی داشته باشه؟ و اگه یه غریبه یا مهمان اومد با بدرفتاری پرتش کرد صفوف آخر؟
به کدام اسلام؟ به کدام قبله؟ به کدام محمدرسول الله معتقدید که ما نمیدانیم؟
مسجد باید کانون رفت و آمد و حل مشکلات و انرژی گرفتن و صله رحم مومنین و جذب جوانان اهل محل به کارهای جمعی و ارتباط با اهل خدا باشه، چون از نظر بنده بچه ی مسجدی، یعنی بچه ی انقلابی، یعنی بچه ای که آینده اش تضمینه. یعنی همون شهدایی که همه مسجدی و هیئتی بودن. یادمون باشه مسجد
نه مهدکودکه، نه خانه سالمندان. یعنی همه کنار هم مثل خانواده، دلسوزانه و پر از عشق و محبت، نماز رو به جا بیارن و از حال هم خبر بگیرن و در برنامه های باصفای مسجد مشارکت فعالانه داشته باشن.
مسجدی که ما میشناسیم، نوه ی پیامبرش در سجده ی نماز روی دوش امام جماعت سوار میشود و بازی میکند، خبری از دعوا کردن بچه و برو بشین پیش ننه بابات هم نیست!!! مسجد خانه ی خداست و همه ی نسل ها باید جذب خانه ی الله بشوند.
همانطور که یک بهایی و مسیحی با بهترین رفتار، کودکان رو دعوت به دین خودش میکنه.
برای رشد یک کودک مسلمون که باید از اول توی ذهنش الله اکبر باشه، یاحسین باشه، تکبیر و صلوات باشه، سجاده و مهر و چای و شربت بعد نماز باشه، کجا بهتر از مسجد؟؟؟ اون بیرون که داره طوفان میاد، که دشمن داره بچه هامونو میبره و آلوده میکنه، جایی بهتر و امن تر از مسجد سراغ دارید؟؟؟ #الناز_رحمت_نژاد #بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
#مسجد
#کودک
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
#حسینجانم
سال هـا گـریه بـه تـو
جُـرم تلقی می شد
#روضههای_خانگی
برکت «روح الله» است
صَلیاللهعَلیکَیااَباعَبدالله
السَّلامعلیکَیاروحالله
#امام_خمینی
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
ندیدمت ات اما
با تو زندگی کرده ام
مادرم از تو برایم گفته است
پدرم بارها قربان صدقه ات رفته است
#امام_خمینی(ره)
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
بچه که بودم از این آدمهایی که
دسته کلیدشان پر بود، خوشم می آمد.
آرزو داشتم روزی همچین دسته کلیدی داشته باشم.
بعدها اما فهمیدم که هر مالکیتی، مسؤلیت میآورد
و شاید دردسرهای مسؤلیت، به لذت مالکیت آن نیرزد
الان چندتا کلید توی دسته کلیدم هست
و خوب می دانم که مالک هیچ کدامشان نیستم،
یک روز باید تحویلشان بدهم و پرواز کنم ...
#پناهبرخدا
#رفیقشهید
#شهدا
#شهیدصدرزاده
#میزکار
#شرححال
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
نمیدانم تا بھ حال خوب بھ قد و قواره
دختر سھ سالھ نگاه ڪرده اید یا نھ ،
اینبار ڪھ بھ هیئت میروید، اطرافتان
سرڪ بڪشید ، یتحمل میبینید ڪھ
چندتاشان چادر مشڪے ڪوتاه و
ڪوچڪی سرشان انداختھ اند،
چاقدرے را گره ریز زده اند ، وبا
دست های لطیف و پنبھ اے سعے
دارند آن خرده تارهای مویشان را زیر
روسری بپوشانند . چشم از پدر و
مادرشان برنمیدارند تا مبادا در
شلوغے آشنایے را گم ڪنند.
روضھ نمیخوانم .
میخواهم بگویم خوب نگاه ڪنید
ڪھ اگر جمعیت بایستد و بھ قصد
ترڪ هیئت راه بیوفتد ، چطور سریع
با قدمهای ڪوتاه خودشان را
میرسانند بھ پدرشان و سفت دستش
را میچسبند. شاید هم خودشان را
بالا بڪشند ، روی دوش سوار شوند
یا در آغوشے
درمردمڪ شفاف چشمهایشان
چھ میبینید؟ اطمینان خاطر،
سڪنے دل! دنیا راهم آب ببرد
جایشان امن است ، بین دو بازوی
پدر نشستھ اند . بھ چھ چیز فڪر
میڪنے ڪھ اینطور لب روی هم
میفشاری . بھ شب؟ بھ مسیر؟ بھ
ڪاروانے رو بھ شام؟ بھ گم شدن؟
جاماندن؟ افتادن ... من اما بغض
امانم را برید وقتے دیدم آنقدر
ڪوچڪند ڪھ در شلوغےها باید از
زیر دست و پا جمعشان ڪنے ...
میفهمے میخواهم چھ بگویم؟!
#محرم
#ماملتامامحسینیم
#عشقحسینعلیهالسلام
#رقیهخاتون
#بهوقتشبسوممحرم۱۴۴۲
✍ خبرنگار بسیجی: #رحمت_نژاد
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
بچه ها ، همیشهٔ عمرشان
برای مادرها عزیز هستند
اما آن ماه های شیرخوارگی
انگار وصل هستند به جان مادر ...
برای چند ساعت بنا بود
موسای شیرخواره را از مادرش بگیرند
همین اندازه که توی صندوق چوبی بگذارندش
بسپارندش به نیل ...
فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا
تَخَافی و لا تَحزَنی ...(قصص/۷)
آسیه و فرعون او را از آب بگیرند
از سینه هیچ زنی شیر نخورد و خواهر موسی
مادر را به قصر معرفی کند و دوباره موسی برگردد
به آغوش مادر ...
وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ
لَا تَقْتُلُوهُ عَسَىٰ أَن يَنفَعَنَا ...(قصص/۹)
همه اینها را هم وحی کرده بودند به مادر موسی
بعد هم قلبش را محکم نگه داشتند که نا آرامی نکند
وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَارِغًا إِن كَادَتْ
لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَىٰ قَلْبِهَا ...(قصص/۱۰)
من اما همیشه این آیات
سوره قصص را که می خوانم
دلم ابری می شود برای دل رباب
و چشمهایم بی اراده می بارند
و میمیرم برای تنهایی امامم
که نه فقط حرمله بن کاهل اسدی
بلکه تمام لشکر دشمن چشم انتظار ایستاده بودند
تا شکستن سیدالشهدا را تماشا کنند
و جان میدهم برای آن لحظهی یَتَلذیٰ عَطشاً
همان لحظه ها که علی کوچکتان شبیه
ماهیِ دور از آب لبهایش را تکان می داد
و چه به آب برسد و چه نرسد عمرش تمام است
سیدالشهدا جان
شما اهل کجایید آقای من؟
اهل کدام مردستانید مولای من؟
سلام ما به مادرِ علیِ کوچک
خدا قربانی شما را بپذیرد ...!!!
من اما هنوز جواب سوالم را نگرفته ام بانو
قادر مطلق ما چگونه قلب شما را
نگه داشته بود که از هم نپاشد؟
ای وای بر من ...
#علیاصغر
#رباب
#ماملتامامحسینیم
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
خدایا ممنون که حُر رو آفریدی؛ که با همهی همهی همهی غلط رفتنها و غلط کردنهامون بازم امیدوار بمونیم به برگشتن و دیدن و رسیدن و چشیدن… .
#شرححال
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313
هدایت شده از سنگرانتفاضه| رحمت نژاد
باباها امشب علی اصغرهایشان را به خانه می برند
و تحویل مادرها می دهند، صحیح و سالم ...
سقاها و علمدارها امشب بر می گردند خانه هایشان،
و خواهر ها و مادرهایشان دور قد و بالایشان می گردند ...
و تنها زینب(س) است که می ماند ...
#یا_جبل_الصبر🖤
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313